حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

مشخصات بلاگ
حبذا ...

لک الحمد یا ذالجود و المجد و العلی
تبارکت تعطی من تشاء و تمنع
الهی و خلّاقی و حرزی و موئلی
الیک لدی الاعسار و الیسر افزع
الهی اذقنی طعم عفوک یوم لا
بنون و لا مال هنالک ینفع
...

بایگانی

از عمر می گذشت ..

پنجشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۱، ۱۱:۰۱ ق.ظ

دوباره خانه ام را عوض کردم ... شماره موبایلم را هم .. مثل آدمی که تحت تعقیب باشد ... آمده ام جایی میان درخت ها .. قرارها .. انتظارها .. و هر از گاهی یک قطار از مقابل شیشه ی اتاقم رد می شود .. شاید هر بیست دقیقه ... با هرکدام شان، ذهنم به جایی می رود و با دیگری باز می گردد .. یکی مرا به آینده می برد و دیگری مرا به گذشته بر می گرداند .. ساعت ها دو اسبه به سی سالگی می تاختند .. و من هنوز در خودم قابلیت شروع مرحله ی بعد زندگی ام را نمی بینم ...


"گر تو نگیریم دست .. کار من از دست شد

زانکه ندارد کران وادی هجران من ..

هم نظری کن ز لطف .. تا دل ِ درمانده را

گو که به پایان رسد .. راه ِ بیابان من .. "

.

.

بعد التحریر: وزن این شعر عطار، چقدر شبیه همین حرکت قطار ست ... نیست؟


  • ۹۱/۰۶/۳۰
  • ح.ب

نظرات  (۱۱)

ساعت ها دو اسبه به سی سالگی می تاختند ..
و من هنوز ...
میان این سبک‌باران، خوشا افتاده در چاهی،
به مقصد می‌رسد در این بیابان، هرکس از راهی
زانکه ندارد کران وادی هجران من ...
کوچ تا چند ؟! مگر می شود از خویش گریخت
«بال» تنها غم ِ غربت به پرستوها داد
میان درخت ها .. قرارها .. انتظارها ..

میان قرارها ... ق .. ر ... ا .. ر .. ها ... قرارها ..
میان انتظارها ... انتظارها .. انتظارها .. ا .... ن .. ت ... ظ .. ا ... ر .. ها ...
میان درخت ها .. درخت ها ..
.
.
میان ....
.
به نام آنکه میداند بی او هیچ ام...
شادی(آرامش)پروانه ایست که برای بدست آوردنش هرچه بیشتر تقلا کنی سخت تر بدستش می آوری...! باید آرام بنشینی تا بیاید و روی شانه ات جا بگیرد...!
شانه هایت همیشه پر پروانه باد..!
تولدتون(؟!) مبارک.
بله...هست شبیه حرکت قطار..
ای ایستگاه آخر دنیا ،شب ظهور
سمت تو میروند تمام قطار ها...............................
به نام خدا
سلام
امشب زیارت آل یاسین ساعت 9،خودتون پایه این بخبرین بهم ،
به هرکه میدونید میتونه هم بخبرین.
یا حق مددنا
جایی میان درختها، جا و زمان خیلی خوبیه برای آماده شدن شروع مرحله بعدی زندگی.
قطار میرود
تو میروی
تمام ایستگاه میرود
و من چقدر ساده ام که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام
قطار ها همیشه من را یاد این شعر قیصر امین پور می اندازند
شعری که نمیدانم چرا اما احساس میکنم میتوان آن را به حال همه آدمهای دنیا یکجوری ربطش داد ....
فقط قبطه به حال دل میدونی اگه من خودمو توی قطار به مقصد گذشته ببینم هرگز برای خودم دستی تکون نمیدم اگه به مقصد اینده هم باشه ترجیح میدم چشمامو ببندمو با بخار اه دلم رو شیشه ی بارون زده ی پنجره بنویسم (یا غفار ) و یه امید که برسم بسلامت.
این گوژپشت رنج کشیده، یعنی من
این ز خویش بریده...
آیا...از نو ترانه از یاد رفته را آغاز می کند؟
این مرغ پرشکسته به کنج قفس اسیر...
آیا دوباره از قفس سرد عمرسوز
پرواز می کند؟
حمیدمصدق

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی