حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

مشخصات بلاگ
حبذا ...

لک الحمد یا ذالجود و المجد و العلی
تبارکت تعطی من تشاء و تمنع
الهی و خلّاقی و حرزی و موئلی
الیک لدی الاعسار و الیسر افزع
الهی اذقنی طعم عفوک یوم لا
بنون و لا مال هنالک ینفع
...

بایگانی

می دونی چه احساسی دارم الان؟ ...

جمعه, ۱۹ آبان ۱۳۹۱، ۰۱:۲۰ ب.ظ

" یکی از آن بلیط‌های راه آهن را خریده بود که می‌توانی هرقدر دلت خواست به هر قطاری سوار شوی و در اروپا به هر کجا که خواستی تشریف ببری. طرف به قدری قطار عوض کرده بود که مخش معیوب شده بود. آخر می‌خواست بلیطش حرام نشود. آنقدر خط عوض کرده بود که دیگر نمی‌توانست یک جا آرام بگیرد .... آن قدر می‌رفت و می‌رفت که عاقبت مجبود می‌شدند به ضرب تیر متوقفش کنند. فهمیده بود که چند هفته بیشتر از مدت اعتبار بلیطش باقی نمانده و همین او را پاک به هم ریخته بوده بود ... "


خداحافظ گاری کوپر ... رومن گاری ..



  • ۹۱/۰۸/۱۹
  • ح.ب

نظرات  (۳)

فهمیده بود که چند هفته بیشتر از مدت اعتبار بلیطش باقی نمانده .. و همین .. او را پاک به هم ریخته بود!! ..
آدم کم کم خودش شبیه راه می شود ... باید بدوند تا از او جلو بزنند .. او را طی کنند .
هر که او را می بیند , می خواهد بدود . و این آدم ها بس که در راه می دوند .. تنها می ماند راه .
شبیه انکراتیک می شه...
راستی معنای انکراتیک چیه؟ یا بهتر بگم چی بود؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی