تو هم به فکر منی، حاضرم قسم بخورم ..
چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۲، ۰۴:۲۸ ب.ظ
دیشب خواب دیدم تو را. هنوز زنده بودی، روی تخت بیمارستان. قلبت تنها برای ما می زد. هیچ کس در اطراف نبود. من بودم و تو، که روی تخت نفس های آخر را می کشیدی. پرستاری که نمی دیدم گفت، بگذارید از دستگاه جدایش کنیم که راحت شود. انصاف نیست اینطور قلبش برای شما بزند. حاضر نبودی که دلم بشکند ..
.
.
قربان مهربانی ات که فاصله نمی شناسد. وقتی آنطرف دنیا بودیم، ازین طرف دنیا دلشوره ی ما را داشتی. دعا می کردی. مهربانی. حالا که آن دنیا هستی هم، نگرانی برای ما، که این دنیا ...
.
.
- ۹۲/۱۲/۱۴