حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

مشخصات بلاگ
حبذا ...

لک الحمد یا ذالجود و المجد و العلی
تبارکت تعطی من تشاء و تمنع
الهی و خلّاقی و حرزی و موئلی
الیک لدی الاعسار و الیسر افزع
الهی اذقنی طعم عفوک یوم لا
بنون و لا مال هنالک ینفع
...

بایگانی

تا دم آخر دمی غافل مباش ...

يكشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۱۵ ق.ظ

" از تم های تامل برانگیز و عافیت سوز «تایتانیک» که از قضا کمتر محل توجه واقع شده، نحوه مواجهه ساکنان کشتی با پدیده مرگ است؛ هنگامی که کشتی غرق در گرداب ها شده و در آستانه درکام کشیده شدن توسط آب های انبوه اقیانوس است، کثیری از مسافران سراسیمه به سمت قایق های نجات هجوم بردند، برخی از خدمه کشتی که قرار بود مسافران را جابه جا کنند و نجات دهند، زودتر از ایشان در قایق ها نشستند و فرار را بر قرار ترجیح دادند؛ مردانی که به هر حیلتی متوسل شدند تا زودتر از نوبت مقرر سوار قایق های نجات شوند تا مگر زنده بمانند. از سوی دیگر، نوازنده ها که در طول سفر برای خوش کردن خاطر مسافران مدام می نواختند؛ از کار خویش دست نکشیدند و باوجود وضعیت هولناک کشتی و احوال غریب مسافران، نهراسیدند و تا دم آخر از نواختن باز نایستادند و به قول داستایفسکی به ادامه دادن ادامه دادند و به سر وقت مرگ رفتند. ناخدای کشتی که خود را در بروز این حادثه تا حدودی مقصر می دید، در آستانه غرق شدن کشتی، در کابین خود ایستاد و در را روی خویش بست تا آب های سرد اقیانوس در رسیدند و او را با خود بردند؛ زن و شوهر مسنی که از نجات پیداکردن دست شسته و در اتاق خود در کشتی مانده بودند، یکدیگر را در آغوش گرفته و در انتظار هجوم بی امان آب به اتاق خود و غرق شدن و ترک کردن صحنه جهان بودند. با دیدن این مناظر تکان دهنده و تامل برانگیز، این ابیات مولوی در ذهن و ضمیرم زنده شد:

مرگ هرکس ای پسر همرنگ اوست/ پیش دشمن دشمن و بر دوست دوست/ آنکه می ترسی ز مرگ اندر فرار/ آن ز خود ترسانی ای جان هوش دار ...  "

  • ۹۴/۰۷/۰۵
  • ح.ب