حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

مشخصات بلاگ
حبذا ...

لک الحمد یا ذالجود و المجد و العلی
تبارکت تعطی من تشاء و تمنع
الهی و خلّاقی و حرزی و موئلی
الیک لدی الاعسار و الیسر افزع
الهی اذقنی طعم عفوک یوم لا
بنون و لا مال هنالک ینفع
...

بایگانی

حکیمانه (2) ...

يكشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۱ ق.ظ

این شعر کیپلینگ، از شعرهایی است که هر روز به زمزمه کردنش می ارزد ...

If you can keep your head when all about you
 Are losing theirs and blaming it on you,
If you can trust yourself when all men doubt you,
  But make allowance for their doubting too;
If you can wait and not be tired by waiting,
  Or being lied about, don’t deal in lies,
Or being hated, don’t give way to hating,
  And yet don’t look too good, nor talk too wise:

If you can dream—and not make dreams your master;
  If you can think—and not make thoughts your aim;
If you can meet with Triumph and Disaster
  And treat those two impostors just the same;
If you can bear to hear the truth you've spoken
  Twisted by knaves to make a trap for fools,
Or watch the things you gave your life to, broken,
  And stoop and build ’em up with worn-out tools:

If you can make one heap of all your winnings
  And risk it on one turn of pitch-and-toss,
And lose, and start again at your beginnings
  And never breathe a word about your loss;
If you can force your heart and nerve and sinew
  To serve your turn long after they are gone,
And so hold on when there is nothing in you
  Except the Will which says to them: “Hold on!”

If you can talk with crowds and keep your virtue,
  Or walk with Kings—nor lose the common touch,
If neither foes nor loving friends can hurt you,
  If all men count with you, but none too much;
If you can fill the unforgiving minute
  With sixty seconds’ worth of distance run,
Yours is the Earth and everything that’s in it,
  And—which is more—you’ll be a Man, my son.

....

.

ترجمه‌: " اگر بتوانی آرام بمانی بدانگاه که همه کسان که گِرد تو اند/ عقل خود را گم کرده اند و تو را به سبب آن مقصر می شمارند/ اگر بتوانی به خود اعتماد داشته باشی/ وقتی که همه ی کسان از تو اعتماد برگرفته اند/ لیکن به بی اعتمادی آنان نیز توجه داشته باشی / اگر بتوانی منتظر بمانی و از انتظار ملول نشوی/ یا چون در حق تو دروغ گویند ، گِرد دروغ نگردی/ یا چون از تو بیزاری جویند ، دل به نفرت نسپاری / و با این همه، نه بیش از حد خودت را خوب جلوه دهی و نه به ظاهر با دانایی بسیار سخن بگویی!/ اگر بتوانی به رویا پردازی، بی آنکه رویاها بر تو فرمانروا شود،/ اگر بتوانی مرد اندیشه باشی، بی آنکه اندیشیدن غایت زندگی توگردد،/اگر بتوانی پیروزی و مصیبت روبروگردی، و این دو شیاد را به یک چشم بنگری!/ اگر بتوانی تاب شنیدن حقیقتی را داشته باشی که بر زبان تو رفته/ و به دست دغلکارانی، دگرگونه شده است تا از آن دامی برای ابلهان سازند/ یا همۀ انچه را که زندگی خود را بر سر آنها نهاده ای، تباه شده بینی،/ و کمر خم نکنی و با ابزار فرسوده آنها را از نو بسازی!/ اگر بتوانی همۀ اندوخته هایت را در طَبَقی گِرد آوری،/ و آن را در یک نوبت «بازی شیر و خط» به محک بگذاری،/ و از دست بدهی،/سپس از نو آغاز کنی چنانکه از روز نخست کرده بودی،/ و هیچ گاه از باخت خود کلمه ای به زبان نیاوری،/ اگر بتوانی دل و عصب و رگ خود را بر آن داری، /که به خدمت تو پردازند،/ آنگاه که دیگر از آنها اثری نیست، /و بدین گونه مقاومت ورزی، بدان هنگام که دیگر هیچ چیز از تو به جای نمانده،/ مگر اراده که بر آنان بانگ می زند: « پایداری کنید!» /اگر بتوانی با گروه عوام سخن گویی و فضیلت خویش را حفظ کنی، / یا با شاهان قدم برداری بی آنکه نزدیکی با خلق را از دست بدهی،/ اگر نه دشمنان بتوانند تو را آزرده کنند و نه دوستان،/ اگر همه آدمیان در چشم تو گرامی باشند، لیکن نه هیچ یک بیش از اندازه/ اگر بتوانی دقیقه ای بی امان را گران بار کنی؛/ از شصت ثانیه ای که هر یک سزاوار راهی است که پیموده،/ جهان و هرچه در اوست ازآنِ تُست./ و از این افزونتر ، تو مرد هستی ، ای فرزند من ... "

 

 

  • ۹۴/۰۹/۲۲
  • ح.ب