حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

مشخصات بلاگ
حبذا ...

لک الحمد یا ذالجود و المجد و العلی
تبارکت تعطی من تشاء و تمنع
الهی و خلّاقی و حرزی و موئلی
الیک لدی الاعسار و الیسر افزع
الهی اذقنی طعم عفوک یوم لا
بنون و لا مال هنالک ینفع
...

بایگانی

۱۶ مطلب در آبان ۱۳۹۱ ثبت شده است


نوشته بود:

" یک بعدازظهری با بچه های محل گل کوچیک زده باشی و توپ را شوت کنند بالا، پشت بام خانه ی خانم منفرد .. بروی توپ را بیاوری و برگردی ببینی همه پیر شده اند و فرتوت ... درد دارد این مسیر ..  "

..

.

.


  • ح.ب

حضرت علی علیه السلام فرمودند:

تو مراقب آخرتت باش، دنیا خودش ذلیلانه پیش تو می آید.

غررالحکم، ح 2603، ص 144

..

.

.

پ.ن: در این یک هفته، اکثر کتاب های اهل سنت را در بیان غدیر و اختلافات آن می دیدم. واقعا دوست داشتم بدانم روایت آن ها از داستان چیست. *تنها* نقطه ی اتکاء شان روایتی ست که سیوطی نقل کرده ست، که به عمر می رسد .. که نقل کرده است آیه ی "الیوم اکملت لکم دینکم"، در روز عرفه آمده ست و نه در روز غدیر .. و واقعه ی غدیر و ولایت امیرالمونین را تنها به عنوان یک پیشنهاد که پیامبر دادند می پذیرند .. کلا جالب است دانستن اینکه روی یک "احتمال"، چقدر بعضی از این برادران سنی پافشاری و تعصب وحشتناک دارن .. واقعا جهل چه ها که نمی کند با آدمی ..

.

.


  • ح.ب

حتما تو جهنم هم جایی هست که مدام باید خودت رو برای یکی دیگه توضیح بدی ... 

.

.

.

نمی دونم در جوامع ایرانی چرا اینقدر سوء تفاهم زیادتر از این جوامع غربی ست. شاید فارسی زبان ِ ناقص تری نسبت به انگلیسی ست و معانی ِ ذهن را درست نمی رساند ..  یا شاید اینکه ذهن ما به طور غریبی در اثر تاریخ معاصر عجیبی که داشته ایم، دچار تناقض و به هم ریختگی ست که این آشفتگی در اجتماعات به نحو فزاینده ای به سوء تفاهم و دعوا و اینها می رسد ..

.

.

پ.ن: سه سال پیش، یکی از دوستان کتابی را به من پیشنهاد داده بود من باب عرفان و مدرنیته .. از دان کیو پیت .. که فارغ از محتوای غیر قابل لمسش، فصل اول کتاب کلا به این موضوع اختصاص داشت که ذهن آدم با لغت چه فاصله ی عجیبی دارد .. و اغلب ما این فاصله را دست ِ کم می گیریم ..


  • ح.ب

به تجربه دریافته ام اسلامی که با همه بسازه، یا به نفاق می رسه یا به کفر ...

..

.

.


  • ح.ب

یک کتاب از تاریخ اسلام دارم می خوانم، که دقیق و مفصل و جامع ست. بعد میانش در مورد شب قدر توضیح می دهد که "شب قدر، آن شب اول ِ نزول قرآن ست که خداوند به پیامبرش گفت : بخوان .. اقرا باسم ربک الذی خلق ". که درست نیست .. و متاسفانه از همین اشارت، دریافتم که نویسنده اطلاعات ِ قرآنی اندکی دارد .. و همین حلاوت ِ خواندن بخش های دیگر را زایل کرد ..

به حسب ِ روایات بیشمار، همانطور که علامه طباطبایی نقل می کند، شبی که سوره ی علق بر پیامبر نازل می شود، شب ِ بعثت ست و قطعا پیش از رمضان بوده ست ...

اما شب ِ قدر به حساب روایات متعدد، در رمضان واقع ست .. و استدلالات مبنی بر نزول ِ دفعی قرآن بر قلب پیامبر در شب ِ قدر، آنقدر ضعیف ست که به زحمت می شود برای آن اعتباری جست ..

شب ِ قدر، آنچه از بحث روایی و استدلالی بر می آید، شبی ست که خداوند یک درجه قرآن را از ام الکتاب، که نزد باریتعالی محفوظ است، تنزیل داد و به جبرئیل تعلیم فرمود .. و البته در کیفیت آن، و همچنین حوادث پیرامون آن علمی نیست. " و ما ادراک ما لیله القدر ... "

..

.


  • ح.ب

امروز می شود بیست و نه سال تمام. و سمت سی سالگی می روم. ساده. آرام. و بی سر و صدا .. از تمام کسانی که این سطور را می خوانند، می خواهم که مرا حلال کنند و دعا بفرمایند که این سال ها که به نهایت می رسد، خداوند توفیق اصلاح نفس و دفع شهوات را بدهد ...

به این روز عید قربان قسم، که ابراهیم خوبی نبوده ام .. صادق و خالص برای خدا .. و حسرت می برم بر گذشته ..  اما خدایا .. توفیقی بده که امسال، درین سی سالگی اسماعیل درستی باشم .. که سرم را از زیر ِ تیغ رویای صادق ِ امامی، برنگردانم .. خدایا فرصت فداکاری در راه اسلام عزیز را به ما عطا کن ..

اللهم تقبل منا هذا القربان* ..



*: مشهور است که این کلام ذکر حضرت زینب سلام الله علیها، بعد از واقعه ی کربلا بوده است ..

  • ح.ب