" و زنی را به یاد می آورم که می گفت : او غرق شده ست ... او غرق شده ست ... او دیگر بر نمی گردد تا پروانه های خشک شده اش را نگاه کند .. نه ... "
بار دیگر شهری که دوست می داشتم .. نادر ابراهیمی ..
.
.
پ.ن:
حالا درست ست که مرد آنست که در کشاکش دهر، سنگ زیرین و فلان باشد، امّا .. انصاف نیست ... همین .. ذاک دعوایَ و ها انتّ و تلکَ الایّام* ..
.
.
*: اینک این شکوه ی من و این تو و این هم روزگار ...
.
.