حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

مشخصات بلاگ
حبذا ...

لک الحمد یا ذالجود و المجد و العلی
تبارکت تعطی من تشاء و تمنع
الهی و خلّاقی و حرزی و موئلی
الیک لدی الاعسار و الیسر افزع
الهی اذقنی طعم عفوک یوم لا
بنون و لا مال هنالک ینفع
...

بایگانی

۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

" و زنی را به یاد می آورم که می گفت : او غرق شده ست ... او غرق شده ست ... او دیگر بر نمی گردد تا پروانه های خشک شده اش را نگاه کند .. نه ... "

بار دیگر شهری که دوست می داشتم .. نادر ابراهیمی .. 

.

.

پ.ن: 

حالا درست ست که مرد آنست که در کشاکش دهر، سنگ زیرین و فلان باشد، امّا .. انصاف نیست ... همین ..  ذاک دعوایَ و ها انتّ و تلکَ الایّام* ..  

.

.

*: اینک این شکوه ی من و این تو و این هم روزگار ...

.

.

  • ح.ب

" مثل شهری جنگی ام که سال ها بعد از نبرد

  بازسازی گشته امّا .. باز هم آباد نیست .. "

 

  • ح.ب

معادله های این دنیا، دنباله های بازگشتی هستند. از آخر به اول حل می شوند. از مرگ به زندگی باید نگریست. بعد آن وقت می بینی همه چیز سر جای خودش ست. تو هم هیچ کاره نیستی. و لایمکن الفرار من حکومتک ...

.

.

به عزّت چون نبخشیدی، به ذلّت می ستانندت

چرا عاقل نیندیشد هم از آغاز، پایان را؟ ..

.

.

  • ح.ب

نقل ست که قوم پیامبری اینقدر مومن و موحّد بودند که خداوند متعال رزق وسیع و باران خوبی نصیب شان کرده بود تا زراعت شان برقرار باشد. با این حال، اینها هرسال تقاضای باران بیشتر و محصول بهتری می کردند و البته خواسته شان اجابت می شد. تا بدانجا که یک سال از پیامبرشان خواستند که اصلا اختیار باران را خدا به آن ها واگذار کند. همینطور هم شد. و باران آنقدر به دلخواه شان بارید که درختان شان چند برابر همیشه رشد کرد، ولی در کمال تعجّب به ثمر ننشست. به پیامبرشان ازین مصیبت پناه بردند، نصیحت شان کرد که : " توفیق دست خداست، وقتی حتی همه ی عوامل هم فراهم باشد. و ما توفیقی الّا بالله"

..

پ.ن: عقد کردیم دیشب. ساده. آرام. صمیمی. و ما توفیقی الّا بالله .. علیه توکّلت و الیه اُنیب.

.

  • ح.ب