حبذا ...
چهارشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۰، ۰۵:۴۶ ب.ظ
هیچ وقت نوشته های گذشته را نگه ندار .. شبی مثل امشب، سه شنبه شانزده نوامبر، وقتی توی آفیس نشسته ای، خرابت می کند .. زمین می زندت .. مثلا این را ببین .. این را وقتی محمد بعد از سه سال آمده بود پیشم، همان روزهای اول نوشتم .. توی اتاقی که در استنفورد داشتم :
"
بعد از سه سال دوری، بعد از سه سال صبوری، قسم به همین نماز جماعت دو نفره مان _ که تو در قنوت آن می خواندی : " رب اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعا .. "_ شرمنده ام از لطفا شما، که آن بالا نشسته اید ...
"
.
.
هرچند لطف شما به دو ماه بیشتر نرسید ...
..
.
اشهدک یا مولای ..
خدایا تو شاهد باش ...
- ۹۰/۰۸/۲۵
ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
(حافظ)