آنتروپولوژی عزاداری ...
یادم هست آن محلّه ی قدیمی را که در یک کوچه، یازده هیئت ِ محرم داشت .. از دور می دیدی، بی شک اینطور به نظر می آمد که مردم محل آنقدر دلباخته اند که سر از پا نمی شناسند برای تکیه زدن و توسل به امام حسین علیه السلام .. ولی از نزدیک، ماجرا اینسان نبود .. صحبت از من بود .. میکروفون برای من، دسته برای من، صحنه برای من، علم برای من، پرچم برای من، شنیدن از آن ِ تو .. و آن تو، تاب نمی آورد و می رفت جای دیگری هیئت می گرفت .. بعد مشتری پیدا می شد، که الحمدلله مشتری ِ آقا بودن این روزها سهل است .. و البته ممتنع .. از آن جا که من همیشه قوی تر از تو بود، مشتری ها هم بعد از مدتی دیگر حوصله ی شنیدن نداشتند .. میکروفون می خواستند .. این بود که دسته ی دیگری .. در کنار دسته ی دیگری ..
من همیشه کار خودش را می کند .. حتی اگر پای پول و مقام و شهرت نباشد، سیم های میکروفون را دام بلا می کند .. کز کشیدن تنگ تر گردد کمند ... من صدایش رساتر باشد!، شام هیئت ش بهتر باشد، رنگ پرچمش خوش تر باشد، یا علم اش بلندبالاتر .. من به هرچه که مشتری جلب می کرد می رسید .. از گریه گرفتن های بی مورد، یا دروغ بستن به امام روی منبر .. هرچه که مشتری را نگه دارد .. اصول هیئت می شد جذب مشتری .. عاشورا هم بهانه ای بیش نبود .. و بدتر آنکه حتی پول و منفعتی هم نداشت .. هیچ .. فقط برای اینکه این "من" سیر شود .. این "من" لعنتی ِ ما ..
.
.
ببین ..
من حالا به این نتیجه رسیده ام که آن ها که به این من بیش از حد لیاقتش می رسند، به روز ِ حادثه امام را تنها می گذراند ..
.
.
پ.ن:
زین من و ما زندگی سیر فنایی کرد و رفت
بر مزار ما دو روزی هایهایی کرد و رفت
در حریم عشق غیر از سجده، کس را بار نیست
باید اکنون یک نماز بیقضایی کرد و رفت ...
.
.
- ۹۱/۰۸/۲۷
..
در حریمِ عشق غیر از سجده، کس را بار نیست!! ..
..
.