محرّم (3) ..
دوشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۳۶ ق.ظ
در اینکه سایر ائمه از نسل ِ امام حسین علیه السلام ادامه پیدا کردند، سرّی هست ...
در آن صحنه های عجیب عاشورا، همه می دیدند که امام چطوز از تمام ِ فرزندانش برای خدا می گذرد. چطور راضی ست به رضای خدا و تسلیم ست به قضای الهی. اینکه امام می داند که اگر خدا بخواهد آتش بر ابراهیم گلستان می شود و تیغ دشمن می شود مسبّب قرب. امام در نهایت صداقت و خضوع، جلو ی چشمش از تمام دار و ندارش می گذرد. ففدیناه بذبح عظیم ..
.
.
و لسوف یعطیک فترضی .. آدم در معامله با خدا، حتی درین دنیا هم ضرر نمی کند .. می دانی؟
.
.
- ۹۲/۰۸/۲۰
سید بحرالعلوم (ره) به قصد تشرف به سامرا تنها براه افتاد. در بین راه راجع به این مساله، که گریه بر امام حسین (ع) گناهان را می آمرزد، فکر می کرد.
همان وقت متوجه شد که شخص عربی که سوار بر اسب است به او رسید و سلام کرد.
بعدپرسید: جناب سید درباره چه چیز به فکر فرو رفته ای؟ و در چه اندیشه ای؟ اگر مساله علمی است بفرمایید شاید من هم اهل باشم؟ سید بحرالعلوم فرمود: در این باره فکر می کنم که چطور می شود خدای تعالی این همه ثواب به زائرین و گریه کنندگان بر حضرت سیدالشهداء (ع) می دهد، مثلا در هرقدمی که در راه زیارت برمی دارد، ثواب یک حج و یک عمره در نامه عملش نوشته می شود و برای یک قطره اشک تمام گناهان صغیره و کبیره اش آمرزیده می شود؟ آن سوار عرب فرمود: تعجب نکن! من برای شما مثالی می آورم تا مشکل حل شود.
سلطانی به همراه درباریان خود به شکار می رفت.
در شکارگاه از همراهیانش دور افتاد و به سختی فوق العاده ای افتاد و بسیار گرسنه شد.
خیمه ای را دید و وارد آن خیمه شد.
در آن سیاه چادر، پیرزنی را با پسرش دید.
آنان در گوشه خیمه بز شیرده ای داشتند و از راه مصرف شیر این بز، زندگی خود را می گرداندند.
وقتی سلطان وارد شد، او را نشناختند، ولی به خاطر پذیرایی از مهمان، آن بز را سربریده و کباب کردند، زیرا چیز دیگری برای پذیرایی نداشتند.
سلطان شب را همان جا خوابید و روز بعد، از ایشان جدا شد و به هر طوری که بود خود را به درباریان رسانید و جریان را برای اطرافیان نقل کرد.
در نهایت از ایشان سؤال کرد: اگر بخواهم پاداش میهمان نوازی پیرزن و فرزندش راداده باشم، چه عملی باید انجام بدهم؟ یکی از حضار گفت: به او صد گوسفند بدهید.
دیگری که از وزراء بود، گفت: صد گوسفند و صد اشرفی بدهید.
یکی دیگر گفت: فلان مزرعه را به ایشان بدهید.
سلطان گفت: هر چه بدهم کم است، زیرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل کرده ام.
چون آنها هر چه را که داشتند به من دادند.
من هم باید هرچه را که دارم به ایشان بدهم تا سر به سر شود.
بعد سوار عرب به سید فرمود: حالا جناب بحرالعلوم، حضرت سیدالشهداء (ع) هرچه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر داشت همه را در راه خدا داد پس اگر خداوند به زائرین و گریه کنندگان آن همه اجر و ثواب بدهد، نباید تعجب نمود، چون خدا که خدائیش را نمی تواند به سیدالشهداء (ع) بدهد، پس هر کاری که می تواند، انجام می دهد، یعنی با صرف نظر از مقامات عالی خودش، به زوار و گریه کنندگان آن حضرت، درجاتی عنایت می کند.
در عین حال اینها را جزای کامل برای فداکاری آن حضرت نمی داند.
چون شخص عرب این مطالب را فرمود، از نظر سید بحرالعلوم غایب شد .
خلاصه العبقری الحسان؛ ج 1