محرّم (4) ...
قسم به سرمای سخت شهری که عاشورا نمی شناخت، که تنها برای خودت در خیابان ها راه می رفتی، روضه می خواندی و می گریستی .. قربان ِ غربت ات بشوم آقا جان .. چه می فهمیم ما از دردهای شما .. که چه ها کشیدی .. بین جماعتی که تو را سنگ می زنند ..
.
.
بامت بلند باد، که دلتنگی ات مرا
از هرچه هست غیر تو، بیزار کرده است ...
.
.
- ۹۲/۰۸/۲۲