دنیای هولوگرافیک ...
از پس این سال ها به این رسیده ام که تقریبا هر داستانی دست کم دو سو دارد. باید اطراف یک ماجرا را شنید، که قضاوت سخت ترین کار ممکن در این دنیا ست ..
یک نمونه ی آن همین چند روز پیش بود که یکی حمله ی سختِ نفرت زایی را به بیماران و همراهان آن ها می کرد که چقدر پر مدّعا شده اند، به خاطر ماجرای قتل یک پزشک متخصص توسط یکی از همراهان بیمار. حرف هایش که تمام شد، گفتم بگذار من آن طرف ماجرا را برایت بگویم که ببینی چقدر دنیای سختی داریم برای قضاوت. من حرف های تو را می فهمم، تو ببین حرف های من را می فهمی؟ فرض کن طرف سه بار یک بیمار سرطانی را عمل کرده، دوبار اوّل خود پزشکِ فوق ِ فوق ِ تخصص هم اذعان کرده که تشخیص ش اشتباه بوده. سی میلیون تومان پول گرفته هر بار. خانواده ی بیمار برای زنده ماندن جوان شان، زیر بار قرضی رفته اند که شاید تا سال های سال از پس ش برنیایند. آنقدر بی بضاعت اند که امکان اسکان در شهر را ندارند، که پیش بیمارشان بمانند، حتی برای مدّتی کوتاه. همان یکی هم که به نمایندگی همراه مانده است، شب ها تا صبح روی روزنامه دیواری کنار بیمارستان می خوابد. بعد دکتر از اتاق عمل می آید بیرون، چند دقیقه ی مختصر برایش توضیح می دهد که بیمار دوام نیاورد و مرد. وقت دکتر ارزش دارد و بیش ازین نباید به توضیح واضحات برای یک آدم غیر دکتر هیچ چیز نفهم تلف بشود. فقط یکی دو جمله می گوید که به علّت ضعف بدن بیمار نتوانست شیمی درمانی را تحمل کند و زیر تیغ عمل سوّم جان سپرد. نمی گوید که ضعف بدن دلیل ش نتیجه ی همان دو تشخیص اشتباه است. بعد هم باید بروی یک سی میلیون دیگر حساب کنی که جنازه را تحویل بگیری و دست کم به همین اندازه خرج دفن و کفن کنی. از جایی که نداری. برای مردن هم باید قرض بگیری از دیگران. آدم است دیگر، نمی کشد. مخصوصا وقتی بی اعتنایی محض دکتر را می بیند. انگار که جان حیوان است. حتی با حیوان هم اینطور نمی کنند. شنیدم بعد از آنکه همراه مرتکب قتل شده، در زندان اقدام به خودکشی کرده. تو می فهمی یعنی چه؟ یعنی همه چیزش را باخته. می خواهد چه کند این دنیا را دیگر. با قرض های سنگین و گناه نابخشودنی و عزیزانی که دیگر نیستند. سیستم جبرا اینطور اقتضا می کند که او خفه شود. ولی تو حالا انصاف می کن جرم این دکترهای بازاری کمتر از قتل است؟ ...
.
.
- ۹۴/۰۵/۰۶