Love and Squalor ..
دوشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۷، ۱۲:۳۸ ب.ظ
گاهی در ذهنم بوده است این مدّت که اگر به طرز معجزه آسایی روی صندلی "دورهمی" مهران مدیری نشستم و از عشق پرسیدند چه میتوانم گفت. شاید شبیه ترین احساسی که داشته ام به آن، حس آن پرچم زردی است که کشتی ها در گذشته وقتی خدمه شان به وبا دچار می شد برمی افراشتند. که نه کسی نزدیک آن ها شود و نه تماسی بگیرد. آن ها حق نداشتند در بندرها پهلو بگیرند یا بار خود را تهی سازند. یک احساس تعلیق مطلق تا مرگ. نمی دانم! شاید هم شعری می خواندم از سیّد که "باید از دل استفاده ی بهینه کرد/ عشق کجاست!؟ .. " ...
.
.
- ۹۷/۰۴/۱۱