از اضطراب و سراب (4) ...
"رنگ لبخند تو ای دنیا، تماشایی نبود!
آنچه ما دیدیم زینت بود، زیبایی نبود!
هرچه را در جام هستی بود نوشیدم، ولی
در شراب عمر تلخی بود و ... گیرایی نبود!
آنچه را مردم غریو کوچ میپنداشتند
هیچ غیر از ناله ی مرغان دریایی نبود
نیستم غمگین گر از من دل بریدند این و آن
عشق ورزیدن به جز تمرین تنهایی نبود!
مشت بر دیوار و سر بر سنگ و دندان بر جگر
لب فرو بستیم و راهی جز شکیبایی نبود .. "
..
همین!
- ۰۳/۱۰/۲۳
آه و ناله ، ناامیدی
سیاهی ، افسردگی ، تنهایی ، سکوت ، شکیبایی
همین !
خسته نباشید واقعا ؟!
حملات ۴۲ سالگی گویا فراتر از نقاط تاریک شبه ناک بوده !
بیشتر شبیه آتش سوزی لس آنجلس است ، همه چیز را با هم و کلا سوزانده ؟ نه ؟!
آن هم نه عاشقانه که حتی مثلا بگویند :
بر سرِ تربتِ ما چون گذری همّت خواه
که زیارتگَهِ رِندانِ جهان خواهد بود
اینطور که ؛
سوختم در حسرت و خاکسترم را باد برد !
همین آقا ؟!