حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

مشخصات بلاگ
حبذا ...

لک الحمد یا ذالجود و المجد و العلی
تبارکت تعطی من تشاء و تمنع
الهی و خلّاقی و حرزی و موئلی
الیک لدی الاعسار و الیسر افزع
الهی اذقنی طعم عفوک یوم لا
بنون و لا مال هنالک ینفع
...

بایگانی

از اضطراب و سراب (5) ..

سه شنبه, ۲۸ اسفند ۱۴۰۳، ۰۵:۴۷ ق.ظ

سخت و پرحادثه و طوفانی گذشت چهارصد و سه ... همانطور که انتظار داشتیم. لکن بر من بیش تر از آنچه می پنداشتم. آنقدر که تنها به انزوا آرام می شدم. نوشتن اذیّت می کرد. وسیع تر از هر گله و شکوه و شکایتی از روزگار شده بودم. می دانستم که این همانست که باید می بود. و ما عروسک های کوکیِ یک تقدیر بودیم. می دانستم که انتخاب سراب ست و از پیش می دانند که ما چه می کنیم. چه هستیم و چه خواهیم بود. خودمان نمی دانیم هنوز. و سکوتم از جنس زانو زدن در مقابل سرنوشت بود. از آنچه از دینامیک دنیا فهمیده بودم. از جنسی بود که ویکتورهوگو در بینوایان توصیف می کرد. سکوتی که ناشی از ریشه کن شدن هر هیجانی ست. و من، که سال ها به هیجان های خیالی زنده بودم، ساکن شده بودم در گردش ایّام و کنار آمدن با آنچه که هست. چهارصد و سه برای من، مثل مشهورترین قطعه ای بود که شومان نوشته ست. قطعه ای هشت حرکتی که انگار دارد داستانش در رسیدن به کلارا را تعریف می کند. در یک حرکت منظم می تازد، خسته می شود. گم می شود. در یک ماجرای عجیب ذهنی گرفتار می شود و ملودی به ناگهان تغییر می کند. انگار که هیچ مقصدی هرگز نداشته است. مدتی در بی هدفی دور می زند تا دوباره بر می گردد به ریتم اصلی. می خرامد. به هیجان می آید. بعد شتابان می تازد. ناگهان باز از اسب می افتد. درمانده می شود. نومید. از خشم و اضطراب سرشار می شود. در انزوا زخم می زند خود را. همه چیز را رها میکند. درست در زمانی که با نرسیدن کنار می آید، سواری از غبار پیش می آید و دستش را می گیرد. و بی آنکه بپرسد مقصد سوار کجاست، خودش را به او می سپارد ...

..

امّا بهار من تویی

من ننگرم در دیگری ..

.

  • ۰۳/۱۲/۲۸
  • ح.ب

نظرات  (۱۰۵)

میخواهم.. سواری از غبار پیش آید دستم را بگیرد خودم را به او بسپارم ...

چه خوب که می‌تونید انزوا رو تحمل کنید من هر بار شکست... پناه میارم به جمع و فرار به انزوا دوباره... یک چرخه‌ی باطل... امیدوارم بتونم.

  • واقعیت سوسک زده
  • و اما بعد ...

    " ما زندگی را چونان می گذرانیم که کودکی تنبیهش را " 

     

    سلام در شب قدر و شب سال نو 

    در کنار مضجع شریف امام رئوف دعا گویتان هستم 

     

    انگار همه اضطرابها اینجا فقط فراموش میشود

    پاسخ:
    سلام. خیلی لطف دارید.
    به امام از طرف من عرضه دارید:
    "به ملازمان سلطان/ که رساند این دعا را/ که به شکر پادشاهی/ ز نظر مران گدا را … "

    توانِ کشمکشم نیست .... با ایام..
    .
    .
    کاش نوشتن اذیت تون نمی کرد...

    داشتم حبذا را مرور می کردم این پست را دیدم ،

    چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۸، ۰۶:۵۷ ق.ظ

     

    یک آن که دیروز خود را وارسی می کردم، دیدم از گذر عمر هیچ ندارم در حال. بسیاری از چیزها که می دانستم از یادم رفته است، بسیاری از مهارت ها هم، شوق و شورها هم کم کم رخت بربسته، دلخستگی ها جای دلبستگی ها نشسته، دردهای جسمانی بعضاً عارض شده و خلاصه اینکه کاهیده شده ام به معنی تام کلمه. در همین فکرها بودم که شوقی سرازیر شد به سان آن شعر سیّد که "دارایی من دلی ست سرسبز ز عشق ...". یک حال درویشی ِ سرخوشی مانده است که با تمام گذشته آن را معاوضه نمی کنم. الحمدلله و المنه. 

    برگرفته شده از habaza.blog.ir

    دارایی ات را کجا  گم کردی ؟ 

    یک پست دیگر آذر ۹۴ روز عقد یا عروسی تان بوده سطر آخر گفته اید ، 

    نمی توانم از این اضطراب برخیزم ، 

    چی را گم کردی و چی را نگه داشتی ؟! 

    چرا ؟ 

    این سوالی است که سالهاست جوابی برایش پیدا نکرده ام ...

    پاسخ:
    نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را …

     به خدای" یا راد ما قد فات " ایمان بیاور :) 

     

    جنگ حتمی ست 

    والستریت دارد بحرانهای پیش رو را پیشخور میکند

    سلام 

    شما هم با وحید مشهد تشریف داشتید ؟

    پس زیارت قبول خیلی 😄

    سلام آقای دکتر 

    چرا دیگر نمی نویسید؟

    جای پست هایتان در این روزها خیلی خالی است 

    پاسخ:
    چو شاخه ای که امیدش به برگ و باری نیست ... 

    سلام

    دردمندان ناخرسند اینجا عادت به نا امید بودن شما ندارند..

    زندگی حتی وقتی انکارش می‌کنی حتی وقتی نادیده اش می‌گیری، حتی وقتی نمی‌خواهی اش از ناامیدی‌های تو قوی‌تر است. از هر چیز دیگری قوی‌تر است. آدم هایی که از بازداشتگاه‌های اجباری برگشتند دوباره زاد و ولد کردند. مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه هایشان را دیده بودند، دوباره دنبال اتوبوس‌ها دویدند، به پیش بینی‌های هواشناسی به دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند. باور کردنی نیست اما همین گونه است.
    آنا گاوالدا

    بی ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی

    چون بهاران می رسد با من خزانی می کند ...

    سلام آقای دکتر 

    ما خواننده ها را فراموش کرده اید ؟ 

    این همه سکوت چرا ؟

    پاسخ:
    خسته م کمی. به زودی ان شاء اللع دوباره می نویسم

     az dast dadane mize reasat enghadr sakht ast ke farar konid be sokut ?! 

     

  • مامان آیه و فاطمه
  • خانوم یا آقای a

    من کمتر اینجا نظر میگذارم. از خوانندگان خاموشم. حتی نمیدانم نویسنده وبلاگ چه کسی هست. از زمان دانشجویی ام هروقت کم می آورم می آیم اینجا و چند پست می‌خوانم و تنظیماتم برمیگردد سرجایش. 

    لابد شما نویسنده وبلاگ را از نزدیک میشناسید که میدانید میز ریاستی داشته در جایی و حالا آن را از دست داده است. بنظر من کامنت شما بی انصافانه و خلاف مروت بود. شاهدش هم من نیستم. تک تک پست های این وبلاگند. از نظری که دادید نیت خیر برداشت نمی شود اما اگر یک درصد نیتتان خیر بوده, کاش اصلاحش کنید چون لحن نوشته تان جور دیگری است. 

    دنیا و مافیها بی ارزش تر از آن است که آدم ها جای خیر , ناصواب منتشر کنند. 

     

    پاسخ:
    سلام خیلی تشکر از محبت شما. 

    سلام مادر آیه و فاطمه خانم 

    در فضای مجازی تشخیص لحن نوشتارها اساسا اشتباه است ، 

    شما مرا به چیزی متهم کرده اید که خودتان هم انجامش داده اید و آن قضاوت است ! شما کامنت مرا قضاوت کردید بی مروتی، بی انصافی، نیت بد، نشر ناصواب 

    خب دیگر چه ؟ چیزی را  از قلم نینداخته اید ؟!

    حسادت ، بدخواهی, کینه این ها را هم می گفتید دیگر 

    و اینکه اکثر خوانندگان اینجا دکتر را می شناسند ، اینکه چطور سال ها خواننده اینجا بوده اید و نمی دانید ایشان چه کسی هستند عجیب است .

    ضمنا a نه  B ! 

    ببینید ! چقدر عجولانه و از روی عصبانیت مرا به رگبار قضاوت بسته اید که چنین اشنباه فاحشی کرده اید ، فضای مجازی همینقدر باعث سو تفاهم می شود ، 

    بعد سالها حبذا خواندن حداقل حلم و سکونت قلب را ازشان یاد بگیرید به صواب نزدیک تر است !!!

     

    چه قدر با همه وجود این تجربه رو لمس کردم در آستانه 40 سالگی. رها کردن انگار یه مرحله از رشد هست. نمیدونم من اینجوری تحلیلش کردم که خدا میگه ببین من خیلی دوستت دارم ولی اصلا سر فلان موضوع با من چونه نزن.یه چشم بگی و همه شور هیجان های رسیدن رو بزاری کنار.  عاشق خدا باشی ولی توی خلوتت ترجیح بدی سکوت کنی در مورد بزرگترین خواسته ات. ولی مرزش با ناامیدی خیلی باریک هست. احتیاط داره. 

    سلام آقای دکتر 

    وعده دادید و ننوشتید ، 

    وعده صادق نبود ؟!

    سلام 

    ای کاش حالا که قصد نوشتن دیگر ندارید یک پست خداحافظی می نوشتید ما هم دیگر منتظر نمی ماندیم آقای دکتر 

    جنگ شد ، آتش بس شد شما ننوشتید .

    برای سه نقطه ی منتظر...

    به نظرم امیدی که دارید قشنگه چرا می خواهید با خواندن پیام خداحافظی از خودتون بگیریدیش!؟

    مزه مزه کنید این صبر و انتظار رو باشد که لذتش را هم ببرید و رستگار شوید :)

    اما 

    در دنیایی که قلب حسین را شکستند هیچ خیری نیست...

    @ رها

    همیشه آنقدر نابه جا و بد صحبت می کنید ؟! 

    البته که با وجود امثال شما و اینچنین صحبت کردن هایی هم دل آدمها می شکند و هم دنیا بی خیر می شود ! 

     

    قصدم شکستن دلتان نبود، تجربه ی زیسته ای بود که منتقل شد اما اگر قلبتان را به درد آورد، عذر خواهم.

    اینکه اینقدر سریع این کامنت رو پاسخ دادید از قشنگی های این انتظارِ و از نگاه من ارزشمند و محترمه... همین

     

     

    اشخاصی که با نیش و کنایه و لبخند ! تجربه های زیسته شان را بدیگران انتقال می دهند!  و بعد با نام مبارکی مثل نام حسین تطهیرش می کنند و بعد عذرخواهی می کنند ... 

    شایسته ی بخشش نیستند ، 

    ضمنا اینکه از نظر شما چه چیز ارزشمند و محترم هست برایم مهم نیست از نظر من شما آدم صادقی نیستید که نظرتان ارزشمند باشد صرفا کسی هستید که چون خودش زخمی است بدیگران هم زخم می زند .

    ضمنا نویسنده این وبلاگ نه آنقدر شخص بزرگ و خاصی است و نه مطهر که نویسندگی اش باعث رستگاری آدم بشود و یا انتظار کشیدنش زیبا باشد ، 

    اگر شما اینطور فکر می کردید و یا می کنید ( تجربه زیسته تان را خیلی بدطور فاش کرده اید ) دیگران را مثل خودتان فرض نکنید . برداشت تان بدجور اشتباه هست . من شیفته ی صاحب این وبلاگ نیستم بر خلاف شما !

    پاسخ:
    از دست امثال شما واقعا …

    امثال شما چی آقای دکتر ؟! 

    اگر سکوت می کردید حرفم تایید نمی شد ، حرفم را تایید کردید . 

    ممنون

    دیگر اینجا پیام نمی گذارم .

     

     

     

    سه نقطه ی منتظر عزیز!
    نوشتن زبان قلب است. وقتی خواننده با نوشته‌ای ارتباط برقرار می‌کند، به این معناست که زبان قلبش را می‌فهمد.
    اینکه چرا روح لطیف و مهربانت از فهم من خش برداشته، را هر دو خوب می‌دانیم... بگذریم.
    هدف نویسنده این وبلاگ واضح است: او می‌خواهد پله‌پله تا ملاقات خداوند پیش برود. صبر و سکوتشان در برابر هر خواننده‌ای که از او سلام می‌خواهد و دیگری که خداحافظی طلب می‌کند، کاملاً می‌رساند که چقدر در این ملاقات از ما پیش‌تر است.
    این وبلاگ برای من و امثال من که انزوا جایگاه روح‌های خسته‌شان است، آنقدر ارزشمند است که با صدای بلند اعلام کنیم که قدردان نویسنده هستیم و در تلاش هستیم تا خودمان را به پایین‌ترین پله که ایشان قرار دارند، برسانیم.
    به نظرم بهتر است تا خانه‌ی ابری آقای حبذا طوفانی نکردیم، برویم و به زندگی‌مان برسیم و یادمان باشد چه دوست داشته باشیم یا نه: در حجر وصل است و میان وصل حجران است...

    متاسفانه مرا برگرداندید ، 

    کاملا حق با من بود شما شخصیت حبذا را آنچنان مقدس و خاص فرض کرده اید که نوشتن ایشان باعث رستگاری شما می شود درواقع احساس خودتان را به من فرافکنی کردید چون من از منظری کاملا متفاوت به انتظارم برای نوشتن ایشان نگاه می کردم ، 

    دلیل رنجیدنم اصولا بخاطر این بود که مرا شبیه خودتان در  این خیال مقدس مابانه فرض کردید و البته لازم نمی بینم بیش از این برای شما توضیح بدهم ، 

    کسی را که کل راه را تا آخر غلط رفته برگرداندن کار من نیست ، 

    ضمنا بابت اینکه باعث شدید نویسنده صاحب وبلاک خودش را نشان دهد متشکرم ، همانطور که به خود ایشان هم عرض کردم کاملا مشخص کردند برداشت من از شما درست بوده .

    و حرفهایی هم که درباره ایشان و این وبلاگ هست آن هم درست بوده ، اینجا فقط جایی برای همین مسایل پیش پاافتاده است ، 

    حرف آخرم به شما مثل دخترهای ۱۵ ، ۱۶ ساله نباشید صاحب این وبلاگ  میانسال و متاهل است خودتان را بیش از این کوچک نکنید تا در دل یک انسان جا شوید . 

    خودتان را برای خدا عزیز کنید عاقبتش به خیر تر است ، 

    ضمنا هجر نه حجر ! 

    بهتر نیست اول املای کلمات را یاد بگیرید بعد با صدای بلند مراتب قدردانی تان را از آقای دکتر طلب کنید ! 

    اژ نظر من کسی که ۱۲ روز خونی کشورش را سکوت می کند بعد که پای چنین مسایلی وسط می آید پیدایش می شود درواقع جای تاسف شدید دارد .

    حقیقت اینجا را فهمیدم دیگر نخواهمش خواند ، ارزش ندارد .واقعا ندارد .

     

     

     

     

     

    پاسخ:
    اللهم اشف کل مریض … 

    بهتون نمی آمد کمبود محبت و توجه داشته باشید ، 

    خدا ان شاالله جان آزرده شما را هم شفا دهد مجبور نباشید بخاطرش به خوانندگانتان پناه ببرید .

     

    سه نقطه‌ی منتظر عزیز، دلت تو را برمی‌گرداند نه یک رهگذر... دلیل گرد و خاک به پا کردنت در این وبلاگ هم بماند. اینجا ابریست و باید ابرها را کنار بزنی تا بتوانی نفس بکشی. هوایی را که گردآلود می‌کنی، ابتدا ریه‌های خودت را می‌آزارد.

    با شیرین‌زبانی‌هایی که داری، متوجه‌ام می‌کنی که هم‌سن فرزند بزرگ من هستی :) ضمناً! جان منتظر، رفت و برگشتت در کسری از ثانیه به وبلاگ هنوز هم شیرین است. همین باعث شده که نوشتن هجر را به خوبی آموخته‌ای، اما منی که در وصل زیست می‌کنم، حتی با نوشتنش هم بیگانه‌ام. ولی می‌دانم که مسیر وصل هم از هجر می‌گذرد.

    عزیز دلم! از برکات وصال این است که تو را درگیر آدم‌ها نمی‌کند. با سرعتی که زندگی را در پیش گرفته‌ای، لازم است سرعت‌گیرهای مناسبی را در نقشه‌ی راهت ترسیم کنی، زیرا فریب و مکر، وصل و هجرِ دنیا تو را به فصل الهی می‌رساند.

    در مورد شکستن سکوت و... احتمال می‌دهم کامنتی گذاشته شده و خوشحالم که ندیده‌ام. همانطور که گفتم، من با دقت شما، نویسنده را نمی‌شناسم، اما با نوشته‌هایش مانوس هستم. یاد گرفته‌ام شاکر نعمت‌هایی باشم که معشوق حقیقی بر سر راهم می‌گذارد و اگر شکر بلد نیستم، سکوت کنم که آن هم نوعی دیگر از سپاسگزاری است.
    در مورد زیبایی‌هایی که به ایشان نسبت می‌دهید، خودتان می‌دانید و خدای همیشه خوبمان. اما می‌دانم که شما اولین نفری نیستید که کامنت‌های این‌چنینی می‌گذارید و قطعاً آخرینش هم نخواهید بود. خداوند صبر جمیل به صاحب خانه عطا کند که از پنجره، نظاره‌گر اهالی است...

    پ.ن: وقتی در جلسه‌ی عزای مظلومان عالم بنشینی و هنگامی که سخنران به حاشیه می‌رود، تو هم گریزی به وبلاگ‌خوانی بزنی، حتماً غلط‌های زیادی خواهی داشت، اما تو چشم ببند که مهربانی...

    *کاش جنگ، با صلح کنار هم زیستن را به ما می‌آموخت...

    آمدید درستش کنید خراب ترش کردید و این جای تاسف است ، 

    بین کامنت من و آقای دکتر در ابتدا ۴ ساعت فاصله است در حالیکه شما همان موقع بعد از یکساعت جواب مرا دادید ، حالا چه کسی در کسری از ثانیه جواب می دهد بماند کما اینکه ساعت این وبلاگ کلا اشتباه است و اشتباه ثبت می کند ، حالا شما چه اصراری دارید مرا به چیزی که خودتان در میانه اش هستید ربط دهید  و مدام بگویید شیرین است زیباست نمی دانم ! کسی که درخواست پست خداحافظی را داشت من بودم کسی که موافق نبود شما !!!

    اگر فرزندتان  سی و پنج ساله به بالاست پس سن تان نزدیک شصت سال است و اصولا در این سن این همه سیر در فضای هجر و وصل و معشوق عجیب است ! 

    و اینکه متوجه نشدم چه شد از یک تجربه زیسته انتظار و این حرفها و بودن در انزوای خسته به تنفس در ساحت وصال رسیدید؟ !!!

    در کامنت های همین پست شخصی به اسم نبولا اشاره کرده ایشان پستی در زمان عقد یا عروسیش نوشته است منتها شما گویا بصورت گزینشی کامنتها را می خوانید و بعد دخالت می کنید ! 

    نوشته های شخضی این وبلاگ جذابیتی برای من ندارد من پست های  کلی تر و جمعی تر را ترجیح می دهم و اصرارم هم بر همین بوده با توجه به جایگاه اجتماعی نویسنده مگرنه احوالات شخصی کسی که بسیار با من متفاوت است  و زندگی و احساس متفاوتی دارد مرا چه سود ؟ 

    و اینکه برای بار دوم از نام امام حسین  استفاده کردید ، نکنید !!! غلط املایی است دیگر من وقتی در کلمات اینچنینی شک کنم میروم سرچ می کنم بعد می نویسمش لازم نیست ربطش بدهید به مجلس امام حسین تا از فضای معنوی آن برای نوشته تان استفاده کنید ما هم از این مجلس ها می رویم ولی سو استفاده نمی کنیم !

    و اینکه وقتی می خواهید " ادای " نرم بودن و خوب بودن را درآورید بر خلاف آن کامنت سراسر نیش و کنایه اولیه اینطور می شود که به گفته خودتان به تهمت هایی که من دارم به ایشان می زنم می گویید ( زیبایی هایی که به ایشان نسبت می دهید ) بالاخره تهمت است یا زیبایی خانم محترم ؟! 

    ضمنا عجیب است کسی که در ساحت وصال و معشوق حقیقی و شکر به سر می برد این چنین به نوشته های شخصی کسی وابسته باشد و حالش به آنها خوش شود ، الان تکلیف تنفس در ساحت معشوق حقیقی چه شد ؟!  

    در آخر بهتان توصیه می کنم برای اینکه بیش از این دچار تناقض گویی نشوید تا من مجبور بشوم خط به خط آن را بهتان گوشزد کنم به همان سکوت فلسفی پناه ببرید ، 

    شاید من نتوانم مثل شما زیبا بنویسم ولی متاسفانه یا خوشبختانه کوچک ترین اشتباهات کلامی آدمها را متوجه می شوم .

    در مورد حرف هایی که پشت سر صاحب وبلاگ هم اینجا گفته شده حرمت امامزاده را متولی اش باید ! 

    گرد و خاک راه انداختم ؟ 

    وقتی داشتید جلوی پایم خاک می ریختید باید مواظب می بودید ، لابد از عوارض دخالت بیجا و نیش زدن  در امری است که بهتان مربوط نیست ! 

    ضمنا بر خلاف شما و صاحب وبلاگ آنقدر برای احساسم ارزش قایلم اگر کسی را دوست داشته باشک رک و راست بهش بگویم ! نه اینکه ازش بخواهم پست بنویسد !

    به حرمت سن بالایتان ! هر چه جواب بدهید دیگر چیزی نمی گویم درواقع اینکه خط به خط مجبور شوم تناقض گویی های دیگران را بهشان یادآوری کنم را دوست ندارم جدا ، باعث می شود یادم بیفتد یکی از معضلات افراد جامعه ام سفسطه است به جای کشف حقیقت ، در برابر من زن میان سالی با تجربه زیسته ای  است که دارد تمام ذهنیات خودش را به دیگری فرافکنی می کند ، بیش از این خودم را در تله ذهنی دیگران گرفتار نمی کنم . 

    دیدار به یوم السرائر 

    والسلام .

     

     

    هم از نویسنده و هم از خانم حلالیت می طلبم این مجادله کلا تسلط خشم بود . 

    از جانب هر دو زیارت امام حسین خواندم ان شاالله رفع کدورت شود . 

    خدانگهدار .

    سلام، پست جدید چه مقدماتی نیاز دارد؟

    پاسخ:
    سلام. شعرم یکسر سوانح اوقات ست … 

    این سکوت از کدامین سانحه است؟

    گاهی سکوت، زیباترین پاسخ است… اما وقتی این سکوت، طولانی می‌شود، دل‌نگران می‌شویم که نکند پاسخی هست، اما مخاطبش ما نیستیم.

    من مدتی‌ست درگیر یک سؤال مانده‌ام؛ چطور می‌شود هم دل‌سپرده‌ی ولایت بود، هم دل‌زده از نظام؟ هم ارادت داشت، هم سکوت پیشه کرد؟ شاید سؤال ساده‌ای نباشد، اما اگر کسی باشد که بتواند پاسخش را درک کند یا حتی لمسش کرده باشد، به گمانم شما هستید.

    اگر حال نوشتن ندارید، همین که بدانیم هنوز این خانه‌، روشن است، برای ما که از سرما به آن پناه می‌آوریم، کافی‌ست.

    در پناه نور. 
    فاطمه

     

    پاسخ:
    سلام،
    برداشت شما اشتباه ست
    کجا از نظام دلزده ام!!؟ 

    سلام واقعاً قصد جسارت یا قضاوت نداشتم. بیشتر تلاشم این بود که بفهمم چطور سکوت و انزواهایی که ازشون نوشتید، با باور عمیق‌تون به نظام و آرمان‌هایی که بهش وفادارید، در کنار هم قرار می‌گیرن.برای خیلی‌هامون سکوت نشونه بریدگی یا خستگیه  ولی شاید برای شما سکوت یه جور استقامت یا حتی تعظیم باشه همون‌طور که گفتید: زانو زدن در برابر سرنوشت

    پاسخ:
    درسته!

    سلام علیکم !

    اگر خانم زینب کبری علیها السلام در برابر سرنوشت زانو می زد 

    اگر میرزا کوچک خان ها ، دلواری ها زانو می زدند 

    اگر امام خمینی رحمه الله زانو میزد 

    اگر تمام رزمندگان در ۸ سال دفاع مقدس زانو می زدند 

    اگر رهبری حفظه الله در این چهل و خورده ای سال زانو می زد 

    اگر الان غزه زانو بزند ، یمن زانو بزند ، ایران زانو بزند ، اگر دنیا زانو بزند در برابر مسئله فلسطین و سکوت کند خب سرنوشت عالم به کجاها می رسد ؟! 

    این حرفها چیست سکوت برای استقامت و زانو زدن برای سرنوشت یعنی چه ! 

    فکر نمی کنم مقتضیات زمانه مان شبیه ایام تقیه باشد !

    در هیچ دوره ای مثل این برهه ی زمانی سکوت ظلم نیست ،  باید فریاد زد 

    به قول عریزی به سکوت کنندگان و به انزوارفتگان باید گفت اگر امام زمان این جوانان آمریکایی را فرمانده شما کرد بهتان برنخورد ! 

    اگر الان کسی سکوت کند و بعدها بیاید حرف بزند و تحلیل کند اصلا قابل اعتنا است ، ارزش دارد ، اصلا چه می خواهد بگوید ؟! 

    در همین لحظه امام زمان به من به شما رودرو بگوید چرا برای غزه برای فلسطین برای ایران رسانه داشتی ، مخاطب داشتی سکوت کردید چه جوابی برایش داریم ؟ 

     می خواهیم بگوییم من در برابر سرنوشت زانو زده ام ، سکوت من از جنس تسلیم است !

    به نظر شما عکس العمل امام چه خواهد بود ؟!

    فقط لحظه ای این صحنه را تصور کنید ... 

    همین !

     

     

    دوباره برگشتم به نوشته‌ی اسفند و مرورش کردم همونجا که قطعه‌ شومان، به جای رسیدن، گم می‌شه؛جایی که نوشتید سکوت از سر زانو زدن بود، از جنسی که ویکتور هوگو توصیف می‌کرد؛
    سکوتی نه از بی‌عملی، که از ریشه‌کن شدن هیجان.

    با خودم فکر می‌کردم:
    شاید گاهی فروپاشی، نه با انفجار، بلکه با همین نوع سکوت اتفاق می‌افته.
    نه با یک فریاد، بلکه با ننوشتن، با لب فروبستن، با تن دادن.

    ما مدت‌هاست می‌فهمیم که چیزی دارد فرو می‌ریزد
    نه فقط چهره‌ یک امام جمعه، نه فقط وعده‌ نوک قله‌ای که آب و برق ندارد،
    بلکه خودِ ستون، خودِ ساختار.

    گاهی فکر می‌کنم آنچه نامش را "نظام" گذاشته بودند، حالا فقط نامی‌ست بر چیزی که دیگر نیست.

    نسل جوان دیگر منتظر نیست.
    خانه‌ها از امید خالی‌اند.
    ایمان از تریبون افتاده.
    و آن ملودی، نه به ریتم برگشته، نه به مقصد رسیده؛
    فقط در تکرار بی‌جهت خودش را فرسوده.

    شاید این، همان فصل آخر است.

    نه با تیتر درشت، نه با پایان‌نامه‌های سیاسی،
    فقط با سکوت مردم، با خستگی، با نخواستن.

    من هنوز به زبان نجیب شما احترام دارم.
    اما حالا می‌فهمم که سکوت، گاهی پایان است.

    نه از روی ادب،
    بلکه چون دیگر چیزی نمانده که گفته شود.

     

    پاسخ:
    نظام میرسد به جایی که باید، نگرانم خودم از قافله باز بمانم …

    @ فاطمه

    شما چرا صاحب وبلاگ را معادل نظام فرض کرده اید ؟! 

    که سکوت یا عکس العملشان نشان دهنده ی پایداری یا ناپایداری حیات یا ممات یک نظام در حد جمهوری اسلامی باشد ؟!

    شما رهبری این نظام را گذاشته اید کنار  معیارتان شده سکوت و صحبت صاحب این وبلاگ ؟! 

    در کمال احترام اگر دیدگاه شما به زندگی و دنیا اینطور است نیازمند بازنگری جدی در اصول فکری تان هستید .

    نوشتید: «نظام می‌رسد به جایی که باید، نگرانم از قافله جا بمانم…»

    من اما این روزها، هرچه نگاه می‌کنم، کمتر نشانی از آن رسیدن می‌بینم.

    نماز جمعه افتاده دست دغل‌بازانی که یا پرونده‌ی زمین دارند، یا مال حرام، یا زبان تند برای حق‌گویان.
    حاکمیت در دست کسانی‌ست که نه اهل‌اند، نه عادل، نه پاسخ‌گو.

    این دیگر قصه‌ی یک خطای فردی نیست.
    این، درد ساختاری‌ست؛
    وقتی نه منبر امن است، نه ترازوی عدالت صاف.

    اگر از سکوتتان نوشتم، نه به این معنا که شما را معادل نظام می‌دانم؛
    بلکه چون سکوتِ آدم‌های باانصاف،
    گاهی از هزار فریاد، پرسش‌برانگیزتر است.

    من نه با بغض می‌نویسم، نه با خشم،
    فقط با این پرسش ساده:

    اگر امامت در دست فاسد باشد، و حکومت در دست نااهل،

    آیا واقعاً باید نگران جا ماندن از این قافله بود؟

    یا وقت آن است که بپذیریم…
    خودِ قافله باید عوض شود؟

    پاسخ:
    توانایی دیدن حرکت کلی یک مهارت مهم ست.
    از نو ببینید. همین ٣٠ روز پیش کاری کردیم که در ٤٧ سال کذشته ی انقلاب نکرده بودیم. به چشم تان آمد؟

    «در ۴۷ سال گذشته‌ی انقلاب نکرده بودیم.»

    من هم دیدم.

    همان روز،
    پدری را دیدم که در داروخانه‌ای، برای درمان سرطان فرزندش،
    از عزت‌نفسش خرج می‌کرد. مادری را دیدم، که میان صف یارانه و نوبت دارو، فقط برای زنده ماندن تقلا می‌کرد. دیدم خانه‌هایی را که چراغشان روشن بود، ولی امیدشان خاموش.

    دیدم نسل جوان را، نه بی‌دین، نه بی‌ریشه فقط بی‌امکان.

    و دیدم کسانی که در تریبون‌ها نشسته‌اند،
    با زبان دین،
    نان مردم را می‌بلعند و صدایشان را خفه می‌کنند.

    و دیدم کسی را که باید در پیشاپیش باشد،
    در سایه نشسته؛
    ساکت، دور، پنهان.

    و من سکوت را می‌شناسم.

    اما امروز، سکوت نه تعظیم است، نه حکمت.
    فقط شریک شدن در این زخم است.

    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیرًا مِّنَ الأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ
    (توبه، ۳۴)

    ای کسانی که ایمان آورده‌اید! بسیاری از عالمان دین و زاهدان، اموال مردم را به ناحق‌ می‌خورند و مردم را از راه خدا بازمی‌دارند.

    یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ
    (الطارق، ۹)

    روزی که باطن‌ها آشکار خواهد شد

    @ فاطمه 

    اگر بخاطر مسائل اقتصادی و مشکلاتی که قطعا وجود دارد و کسی انکارش هم نمی کند اصل این نظام و حرکت آن و مقصدش و رسالتش را نبینید تاریکی این ناامیدی جان شما را خواهد بلعید ...

    این التماس مخاطبانتان برای خواندن و این امتناع ادامه دار شما از نوشتن, دیگر دارد مضحک میشود. 

    هربار اینجا را باز میکنم میخورد توی ذوقم. احساس بیخود و بی‌جهت بودن میکنم از این چک کردن ها. 

    رهایتان کردم. حس جالبی ندارد این وضعیت. 

     

    @ فاطمه 

    سلام علیکم 

    وقتی شیطان از خداوند تا روز قیامت مهلت خولست خداوند متعال فرمودند تا وقت معلوم به تو مهلت می دهم، طبق فرمایش امام صادق علیه السلام وقت معلوم ظهور حضرت حجت است لذا بزرگترین دشمن امام زمان خود شیطان است ، در آخرالزمان شیطان تمام جنود و قوت خودش را وسط می آورد تا جلوی ظهور را بگیرد ، 

    چطور می تواند جلوی ظهور را بگیرد ؟ اینکه ذهن بشر را منحرف کند به انواع و اقسام مسایل ، عده ای را بازی دهد سرگرم دنیا شوند ، بعضی ها را ناامید کند که دنیا سیاه و تاریک است و غیره ، بعضی ها را بترساند و مصلحت اندیش کند و ...

    به قول عزیزی خداوند در قرآن می فرماید شیطان و‌جنودش شما را از جایی که گمان نمی برید می بینند پس شما هم از همان جایی که شیطان گمان نمی کند با شیطان برخورد کن ،

    یعنی کجا ؟ 

    خود امام زمان ...

    چرا التماس کسی را بکنی شبیه خودت که خودش نمی داند آیا ده دقیقه دیگر  سر یک تصمیم بر عهدش باقی خواهد ماند یا نه ؟! اصلا کدام مان این را می دانیم و می توانیم ادعا کنیم ! آنچه که این آقا دارد همه دارند همه در داشتن هستی که تنها پنجره انسان در ربط با خداست مشترک اند ، بقیه اش همه اعتبارات است ...

    لذا ... 

    فرو الی الله ...

     

     

     

    سلام

    پیام قبلی ثبت نشد.

    اینجا چه خبر شده واقعا؟

    خواهش چرا؟ دستور می‌دهیم وبلاگ با پست جدید آپدیت شود.

    افرادی را دیده ام این روزها در جریان  اتفاقات پی در پی که در حال وقوع است آنها را مانند تماشاگر اسنوکر که بریک پات شده و همه چیز آنطور که باید پیش میرود همین قدر دقیق و کامل آنها را مبهوت کرده  و بجز تماشا و سکوت و حیرت توانی برایشان نگذاشته . اینها صدای پای آینده را هم بهتر میشنوند باور کنید .

    پاسخ:
    دقیقا

    شنیدن صدای پای آینده آنوقت چه فایده دارد برای مبهوت شدگان ؟ 

    می خواهد از حیرانی خارج شان کند ؟

    می خواهد مبهوت ترشان کند ؟

    می خواهد باعث شود به خودشان بیایند و مسئولیت پذیر شوند ؟

    می خواهد باعث شود فرار کنند ؟

    می خواهد باعث شود بگویند " می دانستیم ، پیش بینی کرده بودیم ؟

    نمی دانم چرا یاد مختار افتادم ، صبر کرد ببیند امام حسن چه می کند و شد آنچه شد ...

    او هم صداها را شنید دقیقا مثل شماها  ...

  • محمد رستگارفر
  • آیت الله سید روح الله خمینی ره:

     

    ملت ایران رأی داده است به جمهوری اسلامی؛ هرچه زحمت داشته و توان داشته است در طبق اخلاص گذاشته است گفته ما اسلام را می‌خواهیم؛ شمااگر با اسلام بد هستید، خوب تشریف ببرید اروپا و امریکا و هرجا دلتان می‌خواهد، آنجا زندگی کنید. یا همین جا زندگی کنید و اگر ملت را می‌خواهید، هی نگویید که «ملت با من است»، «ملت با من است». ملت با اسلام است. نه با من است و نه با شما و نه با دیگری. من اگر یک کلمه‌ای بر خلاف اسلام بگویم، همین ملت می‌ریزند و من را از بین می‌برند. ملت اسلام را می‌خواهد. ملت شخص نمی‌خواهد. شخص پرست‌ نیست ملت. ملت می‌خواهد که قوانین اسلام دراین مملکت پیاده بشود. ملت این همه زحمت کشیده است که دین اسلام را برقرار کند در یک مملکتی که صدها سال و در این اخیر پنجاه سال کوشش شد به اینکه اسلام را کنار بگذارند؛ کوشش شد به اینکه روحانیت را کنار بگذارند و تضعیف کنند. ملت روحانیت را به تبع اسلام می‌خواهد. اگر - خدای نخواسته - روحانی هم برخلاف اسلام بکند، آن هم یک ساواکی است. فرقی نمی‌کند. بدتر از ساواکی هم هست!

     

    منبع: صحیفه امام خمینی » جلد 14 » صفحه 371

    لینک منبع: 
    https://farsi.rouhollah.ir/library/sahifeh-imam-khomeini/vol/14/page/371

    آقای علی ! 

    از شما هم بعید بود که ! 

    شما  زیارت عاشورا می خوانید قطعا مثل صاحب این وبلاگ ، 

    زیارت عاشورا عهدنامه ی هر روزه ی هر شیعه با امام زمانش است، هر روز داری می گویی من با تو هستم، هر روز داری اعلام می کنی من با تو و همراه تو خواهم جنگید و از کسانی نخواهم بود که سکوت کردند 

    خب من الان از شما یک سوال دارم در کمال احترام 

    داری راستشو میگی آقای علی ؟ داری راست می خوانی ؟

    این سوالی است که همه باید از خود بپرسیم ، 

    کسی که صادقانه زیارت عاشورا بخواند، سکوت می کند ؟!

    مبهوت می شود و در بهتش فرو می رود ؟ ! در بهتش می ماند ؟!

    زیارت اربعین فراز پایانی اش چه می گوید ، اصلا اصل تمام زیارات ائمه همین است 

    اصلش والا آدم از حرف های شما بیشتر مبهوت می شود تا حوادث آخر الزمان ! 

    آدم را عصبانی می کنید جدا ! 

    شخصا هرگز دلم با کسانی که در این دوره  برای غزه سکوت کردند صاف نخواهد شد 

    اصلا ازشان بدم هم می آید تازه ...

    این هم شعبه ای از برائت و محبت است که در زیارت عاشورا می خوانیم ...

    حالا شما دو نفر بفرمایید گوش بسپارید به صدای پاها شاید چیزهای جدیدی بشنوید ، 

    ولی ...

    قبل از شما خود یهودی های ساکن آمریکا هم وسط میدان جنگ اند ! 

    همین !

     

  • محمد رستگارفر
  • امام خمینی ره : 

    " شما که آزادی می‌خواهید، آزادی همه چیز، آزادی فحشا، همه آزادیها را می‌خواهید، شما روشنفکر هستید! آزادی که جوانهای ما را فاسد کند، آزادی که راه را برای مستکبرین باز کند، آزادی که ملت ما را تا آخر به بند بکشد. شما این آزادی را می‌خواهید، و این دیکته‌ای است که از خارج به شما شده است.
    شما حدود آزادی را، برای آن چیزی قائل نیستید. شما بی‌بند و باری را «آزادی» می‌دانید. شما فساد اخلاق را آزادی می‌دانید. شما فحشا را آزادی می‌دانید. ما شما را آزاد گذاشتیم، و خودتان را به فحشا کشیدید؛ به بدتر از فحشا کشیدید، آبروی خودتان را بردید پیش ملت. ما شما را آزاد گذاشتیم، و قلمهای مسموم شما توطئه گران مملکت ما را می‌خواست به باد بدهد؛ با اسم دمکراتی، با اسم آزادیخواهی، با اسم روشنفکری؛ با اسمهای مختلف. "

    منبع:  صحیفه امام خمینی » جلد 9 » صفحه 344

    قد ۱۰ تا پستِ حبذا سرگرم شدم توی کامنتا😂

     

    سلام 

    نظرتون در مورد توافق اخیر با آزانس چیه ؟ 

    دولت از انتشار متن توافق ابا داره و عراقچی باز مثل دوره برجام داره رفتار می کنه 

    و مجلس هم که مثل همیشه منفعل  ، چرا قالیباف از دولت دفاع میکنه ؟ 

    شما گفتید برجام مفتضح بود و قاهره دقیق است.
    ولی من دیدم که هنوز جوهر توافق خشک نشده، ماشه فعال شد. اگر این اسمش دقت است، پس بی‌دقتی چیست؟

    من هر بار که به این نمایش‌ها نگاه می‌کنم، یک چیز روشن‌تر می‌شود: آن کسی که باید بار مردم را سبک می‌کرد، سالهاست خودش بارِ سنگین‌تری روی دوششان گذاشته. سایه‌اش همه جا هست، اما نه برای دفاع از ضعیف‌ترین‌ها، بلکه برای محافظت از حلقه‌ای که سال‌ها خون مردم را مکیده.

    شما از حریف بیرونی می‌نویسید، من از خیانت درونی. از بازگشت دوباره بابک زنجانی‌ها، از رانت‌خوارانی که امروز بیش از دیروز قدر می‌بینند. وقتی دزد بزرگ دوباره به سفره برمی‌گردد، دیگر نیازی نیست نام دشمن بیرونی بیاوریم؛ دشمن واقعی همین‌جاست، در رأس، در جایی که باید عدالت می‌بود.

    شما هنوز نگرانید از قافله جا بمانید. من اما می‌بینم که قافله سالهاست به بیابان برده شده. و آن که خودش را ساربان معرفی کرده، دیگر نه هادی است و نه دلسوز؛ فقط حاکمی است که جز ماندن خودش به چیزی نمی‌اندیشد.

    اگر امروز چیزی باید مفتضح خوانده شود، نه برجام است و نه قاهره؛ کل این ساختار است که بر خرابه‌های اعتماد مردم بنا شده. و هر توافق تازه، فقط پرده‌ای دیگر است برای پوشاندن چهره همان طاغوت.

    «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمکُثُ فِی الأَرض»

    سوره رعد، آیه ۱۷

    «اما کف روی آب به زودی نابود می‌شود و از میان می‌رود، و آنچه به مردم سود می‌رساند در زمین باقی می‌ماند.»

    سال‌هاست که ما پر سر و صدا دیده‌ایم: خطابه‌ها، وعده‌ها، مراسم، شعارها... اما مثل همان کف، زود می‌پاشد و هیچ ردّی جز خستگی نمی‌گذارد.
    اگر چیزی از عدالت و رحمت در این ساختار بود، باید امروز در سفره و دل مردم دیده می‌شد. نبودنش یعنی آن همه صدا فقط کفی بود بر آب.

    و حقیقت آرام است، بی‌فریاد، اما ماندنی.
    نه در جایگاه‌های قدرت، که در دل مردم.

    در پناه نور

    @   فاطمه 

    قرآن خواندنان مثل نهج البلاغه خواندن پزشکیان است متاسفانه  !!!

     

     

    Nebula@
    اگر قرآن خواندن من شبیه پزشکیان باشد، پس قرآن خواندن شما شبیه چه کسی است؟
    مشکل ما این نیست که چه کسی آیه می‌آورد. مشکل این است که شما وقتی آیه را می‌شنوید، به جای لرزیدن، به جای دیدن طاغوت، به جای پرسیدن از خودتان، زود آن را به سخره می‌گیرید. آیه برای بازی سیاسی نیست؛ برای این است که حق و باطل را از هم جدا کند. اگر نمی‌بینید، مشکل از آیه نیست.

    و اما شما آقای حبذا،

    شما نوشتید دقت توافق قاهره در گام به گام بودن امتیازات است، برعکس برجام. و هنوز فاصله داریم با بن‌بست.

    من اما دیدم که درست همان روزی که این امید را نوشتید، مکانیزم ماشه فعال شد. یعنی همان کاغذ تازه‌ای که به آن دل بسته بودید، پیش از آنکه خشک شود بی‌اعتبار شد. اگر این اسمش فاصله با بن‌بست است، پس بن‌بست چیست؟

    واقعیت این است که شما فقط به متن توافق نگاه می‌کنید، به بندها و واژه‌ها. من اما به سفره مردم نگاه می‌کنم. سفره‌ای که هر روز کوچک‌تر می‌شود، دارویی که پیدا نمی‌شود، جوانی که هیچ آینده‌ای نمی‌بیند. اینها اگر بن‌بست نیست، پس چه نام دارد؟

    و از همه تلخ‌تر، بازگشت همان دزدانی است که همه میشناسندشان. بابک زنجانی‌های تازه، دوباره نشسته‌اند وسط اقتصاد. سیستمی که بزرگترین فاسدش را دوباره بالا می‌آورد، سیستمی است که از ریشه پوسیده.

    شما هنوز از دقت و فاصله می‌نویسید. من می‌بینم که این دقت فقط برای حفظ قدرت است، نه برای نجات مردم. و این فاصله فقط در ذهن شماست، چون مردم سالهاست در خودِ بن‌بست زندگی می‌کنند.

    شما فکر می‌کنید با بازی کلمات و جدول امتیازات می‌شود واقعیت را پنهان کرد. ولی واقعیت همین است:
    پدر شرمنده جلوی داروخانه
    مادر خسته در صف یارانه
    جوانی که هیچ امکانی برای زندگی ندارد
    و دزدی که همه می‌شناسندش دوباره برگشته و روی سفره نشسته

    دوباره تکرار میکنم: قرآن کریم فرموده: «فاما الزبد فیذهب جفاء واما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض» (رعد، 17)
    کف پر سر و صدا می‌آید و می‌رود، اما آنچه به کار مردم بیاید می‌ماند.
    امروز هرچه به اسم نظام عرضه می‌شود پر سر و صداست اما مثل کف، بی‌ریشه.
    آنچه مردم می‌خواهند، عدالت، نان، کرامت، در این خانه پیدا نمی‌شود.

    شما نگرانید از قافله جا بمانید.
    من نگرانم از اینکه مردم سالهاست جا گذاشته شده‌اند.
    و شما هنوز سرگرمید به واژه‌ها.

    در پناه نور

    خیلی جالب است که مدام از عدالت و انصاف می نویسید ولی خودتان در دو جمله مرا متهم به تمسخر آیات قرآن ،و ندیدن حقیقت قرآن کرده اید در حالیکه من برای شما قرآن نخوانده بودم هنوز ؟! خوانده بودم ؟! 

    کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ؛ نزد خدا سخت ناپسند است که چیزی را بگویید و انجام ندهید.»

    ظاهر حاکمان باطن مردم جامعه است  ! 

    مثل شما مثل این راننده تاکسی هایی است که شروع می کنند همه چیز را می کوبند و ایراد می گیرند و از دزدی مسئولان می گویند بعد کرایه را دوبل حساب می کنند :)

    صاحب این وبلاگ در اردیبهشت امسال مشمول یک بی عدالتی بزرگ شد و می بینید که حاضر نیست مثل شما با این مسائل اصل نظام و رهبری و حرکت حق نظام جمهوری اسلامی و کمالش را زیر سوال ببرد ، چون فرق بین نظام و عده ای که به اسم نظام غلط می روند را می داند چون فرق بین اسلام و به اسم اسلام بودن را می داند ! 

    بله کف ها کنار می رود و حقیقت عیان می شود و خواهید دید اصلا شبیه چیزی که شما بیان می کنید نیست ...بعد از جنگ جمل وقتی شعار الحکم لله سر دادند و خوارج شکل گرفتند امام علی فرمودند سخن حقی که از آن معنای باطلی اراده شده است حالا شما با بیان حقایق جامعه که هیچ کس منکرش نیست به چنان سیاه نمایی دست می زنید که شبکه ماهواره ای معاند را بیاد می آورد و بعد با آیات قرآن مزین اش می کنید  که باید این طور بود و آن طور نبود و بعد عملکردتان هم صد در صد مخالف آن است خب می شود مثل نهج الیلاغه خواندن پزشکیان دیگر :)

     

     

     

     

    @Nebula

    من صاحب وبلاگ را نمى‌شناسم، تنها نوشته‌هایش را مى‌خوانم. پس نه نفعى دارم و نه وابستگى. آیه‌اى که آوردم ابزار نبود، حقیقت بود. فرق هست میان مزین کردن سخن براى ظاهر و آوردن کلام خداوند متعال براى سنجیدن واقعیت. من این دومى را کردم.

    شما گفتید من تمسخر کرده‌ام، در حالى که خودتان اولین کسى بودید که آیه مرا به ریشخند گرفتید و گفتید شبیه نهج‌البلاغه خواندن پزشکیان است. این تناقض را کجا مى‌گذارید؟

    شما «کبر مقتا» خواندید، و بعد همانجا مرا به سیاه‌نمایى و همصدایى با ماهواره متهم کردید. اگر قرار است کسى به خاطر گفتن و عمل نکردن سرزنش شود، پیش از همه باید سراغ همان‌ها برویم که سالهاست به اسم دین و عدالت، فاسدان را دوباره برمى‌گردانند. بابک زنجانى نمونه‌اش است؛ همه مى‌دانند چه بود، و باز هم او را به سفره برگرداندند.

    و آن مثال راننده تاکسى…
    من نه کرایه‌اى مى‌گیرم و نه نانم بسته به این سیستم است. من فقط حقیقت را مى‌نویسم: صف دارو، نان گران، جوان بى‌امکان، و بازگشت دزدان. اگر گفتن حقیقت براى شما سیاه‌نمایى است، مشکل از من نیست؛ مشکل از ساختارى است که حقیقت را آنقدر تلخ کرده که شنیدنش سخت است. و اگر راننده بودن یعنى گفتن حقیقت، من افتخار مى‌کنم راننده‌اى باشم که کرایه دوبل نمى‌گیرد؛ برعکس آنان که ایمان و آیات را دوبل خرج قدرت مى‌کنند.

    در پناه نور، نه در سایه طاغوت.

     

    آیه خواندن شما را به ریشخند گرفتم ؟! 

    خیر نحوه استفاده کردن از آیات قرآن را یادآوری کردم ، 

    شما طوری خودتان را بر حق می دانید که به خودتان اجازه می دهید به دیکران بگویید آیه مرا به ربشخند گرفته اید ؟! چه طور به خودتان اجازه می دهید چنین چنین حرفی به دیگران بزنید ضمنا آیه شماست مگر ؟! کلام خداست که بدست امثال شما استفاده می شود ، زیادی خودتان را بر حق و دیگران را باطل فرض کرده اید 

    اگر نویسنده وبلاگ را نمی شناسید چطور می آیید قضاوتش می کنید و متهمش  کنید که در حرف و کلمه مانده ؟!  این کامنت های پر طویل تان که همه اش تهمت به ایشان است چون مثل شما نظام را رد نمی کند،چون مثل شما با اوضاع بد اقتصادی  یک نظام و انقلاب را زیر سوال نمی برد از کجا آمده ؟!  اصلا چرا انتظار داشتید ایشان بیاید و در مورد این مسائل صحبت کند نگاهی به پست های ایشان بیندازید اغلب دل نوشته اند چرا به ایشان التماس نوشتن در مورد این مسائل را می کنید ؟!خب اشتباه آمده اید این آدم ده سال زندگی در آمریکا و اروپا را رها نکرده تا بخاطر اوضاع بد اقتصادی کشورش دست از نظام و انقلاب بردارد کلا اشتباه آمده اید و مطمئن باشید به آن نیت شوم تان هم نمی رسید که بخواهید از زیر زبان این آدم حرفی در رد انقلاب و نظام و رهیری بشنوید ! بله شما دقیقا دارید صحبت های همان سلبریتی های خائن و وطن فروش و ایادی شبکه صهیونیستی من و تو را تکرار می کنید با چاشنی آیات قرآن لذا از آنها هم بدترید ! 

    ضمنا اگر کسی که مدام دارید بر او بهتان می زنید رهبر این مملکت است باید بگویم بر خلاف میل شما و به کوری امثال شما پرچم ایران و نام او در خیابان های هلند ، دست دلنشجویان آمریکایی ، مردم آزاد اندیش آمریکایی جنوبی، بازیگران هالیوود ، سیاستمداران دنیا ، در تریبون های مراکر خبری دنیا، حتی یهودی های ضد صهیونیست بلند فریاد می شود تا به شما ثابت کند این نظام و انقلاب چیزی فراتر از غم نان است ! 

    چه اینکه اگر به امثال شما بود الان این کشور به سرنوشتی شبیه سوریه و لیبی دچار شده بود ولی خب به قول استاد حائری شیرازی آخرالزمان اینطوری است که خوب ها آنها می آید طرف ما و بدهای ما می روند طرف آنها ، سربازان این نظام و انقلاب و آرمان هایش در تمام دنیا دارند قیام می کنند . 

    ضمنا کسی که قرآن را بدون امام تفسیر کرد شد خوارج 

    کسی که قرآن را بدون ولایت تفسیر کند می شود وهابی 

    کسی که بخاطر وضعیت اقتصادی چشم بر انقلاب و نظام ببندد می شود همین بی غیرت هایی که در این جنگ دوازده روزه دیدیم ، همین سلبریتی های وطن فروش .

    عجب نان تان بسته به این سیستم نیست ؟ !

    یعنی در داخل این کشور زندگی نمی کنید ؟ !

    در این نظام اقتصادی کار نمی کنید ؟ !

    نان تان از کجا می آید که در این سیستم نیست ؟!

    عرض کردم اینجا چیزی گیرتان نمی آید این بساط تان را جای دیگری پهن کنید ...

     

     

     

     

     

     

    @Nebula

    برایم سؤال است که چرا شما به صاحب وبلاگ آویختید و گفتید «او بی‌عدالتى دیده اما اصل نظام را زیر سوال نبرده». این دفاع شما بیشتر شبیه وکالت است تا نظر یک خواننده. من صاحب وبلاگ را قدیس نکرده‌ام، فقط پرسیدم چرا در برابر فساد سکوت مى‌کند. وقتى قلمش را در معرض خواننده گذاشته، نقد هم حق خواننده است. شما آن‌قدر برایش سپر مى‌شوید که گویى خود او نیازى به سخن ندارد

    نمیدانم چرا بیشتر از خودش از او می‌نویسید. از زندگی در اروپا و آمریکا که رها کرده، از بی‌عدالتی‌ای که دیده، از سکوتی که توجیه می‌کنید. اما مگر ایمان به عدالت این است که ظلم را ببینی و باز هم سکوت کنی؟ این دیگر ایمان نیست، توجیه است.

    می‌گویید من آیه را «مزین» کرده‌ام. اما مگر نه اینکه خودتان همان اول گفتید مثل نهج‌البلاغه‌ خواندن پزشکیان است؟ این اگر تمسخر نیست، پس چیست؟ بعد هم به من درس «کبر مقتا» می‌دهید، در حالی که خودتان در همان متن چند بار مرا خوارج، وهابی، سلبریتی و وطن‌فروش خواندید. اگر این خود بر حق دانستن نیست، پس چه نام دارد؟

    می‌گویید نام رهبرتان در خیابان‌های هلند و آمریکا بلند است. پرچمی که در دست خارجی‌ها بالا برود، اما در خانه‌های مردم نان و عدالت نباشد، پرچم نیست، تکه‌ای پارچه است. عزت با سفره‌ی پر می‌آید، نه با شعار در تریبون‌ها.

    مرا متهم می‌کنید به تکرار رسانه‌های معاند. اما صف دارو، نان گران، جوان بی‌امکان و بازگشت بابک زنجانی ساخته‌ی «من و تو» نیست. این زخم همین سرزمین است. اگر این واقعیت‌ها برایتان غیرقابل تحمل است، مشکل از من نیست؛ مشکل از ساختاری است که فساد را بازتولید می‌کند.

    و اما نان… 

    من هر روز نانم را از وایت‌برد و کار خودم مى‌گیرم، نه از سفره قدرت. پس حق دارم بپرسم: چرا باید قافله‌اى را که ساربانش فاسد است دنبال کنم؟ جا ماندن از این قافله براى من ترس ندارد، افتخار است. به نظر من سکوت در برابر ظلم،، حکمت نیست، شراکت در زخم است و برای همین سکوت برای من نانی ندارد، فقط ننگ دارد.
    نان من از کار من است، از وایت‌بردى که هر روز برای بچه‌ها می‌نویسم. نه از رانت، نه از سفره‌ی قدرت. نانی که به بهای سکوت در برابر ظلم برسد، نان نیست، ننگ است.

    شما مدام از نان دیگران می‌پرسید. نان خودتان از کجاست که این‌قدر با حرارت برای نظام و صاحب وبلاگ وکالت می‌کنید؟ خودتان بهتر می‌دانید.

    شما هرچه می‌خواهید بگویید، هر برچسبی که دوست دارید بزنید. اما حقیقت یک چیز است: این نشانه‌ها، نشانه‌ی روزهای آخر یک حکومت است. حکومتی که به جای عدالت، فاسدان را دوباره بالا می‌آورد؛ به جای نان مردم، شعار بلند می‌کند؛ به جای شنیدن نقد، دهان منتقد را با تهمت می‌بندد.

    کف پر سر و صدا می‌آید و می‌رود. آنچه می‌ماند، سود مردم است.
    (سوره رعد، آیه ۱۷)

    در پناه نور، نه در سایه طاغوت

     

    اگر حواستان بوده باشد که البته آن چنان خودتان را بر حق می دانید که نیست من ذیل همین پست با نویسنده بخاطر ننوشتن اش در مورد غزه بسیار تند تر از شما صحبت کرده ام بفرمایید بخوانید ! 

    ما انقلابی ها این طور هستیم که در مواقعی که پای نظام و انقلاب وسط باشد از همدیگر و از عقاید بر حق همدیگر دفاع می کنیم . اینکه شما اصرار بر جواب گرفتن و تایید گرفتن از شخص ایشان دارید عجیب است ، اگر دنبال حق و حقیقت باشیم چه فرقی می کند با حبذا صحبت کنیم یا نبولا یا هر شخص دیگری .

    عجب ! پول تان از وایت برد تان در می آید ؟! 

    از آنجایی که فرزند پدری هستم که پولش از تخته سیاه و گچ با افتخار بدست آمده باید بگویم اگر واقعا فکر می کنید حالا که تدریس می کنید زیر سایه نظام نیستید ودسترنجتان در یک اقتصاد کاملا دولتی وابسته به نفت در دست دولت دارد  مختصا ! از بهشت تامین می شود باید بگویم متاسفم در اقتصاد ما راه رفتن شما روی آسفالت خیابان هم دولتی است ! دلیل اعتراضتان هم اصلا همین است نیست ! اگر اقتصاد ما طوری بود که افراد جامعه مثل شما مستقلا و خارح از سیستم! کسب معاش می کردند خب مگر بیکار وجود داشت ؟ یا صف دارو !  ضمنا اگر شما در مدارس دولتی و دانشگاه های دولتی درس خوانده اید و صاحب وایت برد شده اید که وایت بردتان هیچ مال خودتان نیست متعلق به سیستم است اگر از کلاس اول تا سال آخر دانشگاه در غیر انتفاعی و دانشگاه غیر دولتی بوده اید باز زیر سایه سوبسید دولت به این مراکز صاحب برد شده اید ، مگرنه مثل کشورهای خارجی والدینتان باید از بدو تولد برایتان حساب باز می کردند و پول جمع می کردند تا هزینه یک ترم دانشگاهتان را بدهید !  شما سر سفره این نظام صاحب برد شده اید اگر این سیستم نباشد قادر به پرداخت پول قبض یک ماه گازتان نخواهید بود .

    در مورد اینکه قرآن خواندن شما هم مثل نهج البلاغه خواندن پزشکیان است این تمسخر نیست ، این بیان شباهت رفتاری است که هر چه بحث جلوتر می رود بیشتر متوجه صحیح بودنش می شوم .ضمنا اینکه مدام از فرو ریختن اعتماد صحبت می کنید مرا یاد کسانی می اندازید که بنفش پوشان به روحانی رای دادند و بعد از اینکه افتضاحش بالا گرفت ( همین برجام و مکانیسم ماشه  مثلا) دم از تحریم انتخابات و براندازی نظام و غیره زدند و الان هم منتظرند این نظام نفس آخرش را بکشد .

    ضمنا اگر این طور که شما می گویید دارید در یک حکومت طاغوتی دیکتاتور سر می کنید بعنوان کسی که به شخص اول مملکت صریحا تهمت زده اید و او را فاسد خوانده اید باید بلافاصله توسط سربازان این سبستم رد یابی و حذف شده باشید ولی خب می بینیم که دارید هم چنان بصورت مسلسل وار  بر علیه ایشان و نظام بیانیه صادر می کنید ! 

    چرا مثل آن بسکتبالیست ان بی ای آمریکا با یک توییت بخاطر طرفداری غزه از لیگ اخراج نمی شوید ، چرا صاحب بردی هنوز در جمهوری اسلامی ایران و داری هر چه دلتان می خواهد می گویید که ؟!  به اسم مردم و نان سفره مردم آرزوی نابودی این نظام را دارید و سخت دنبال تایید گرفتن از صاحب این وبلاگید عجیب است !

    ضمنا از آن جایی که تریبون های شبکه های صهیونیستی و وهابی را فاقد سلامت نیت و البته صداقت در بحث می دانم همین جا بحث را تمام می کنم .

     

     

     

     

     

     

    سلام

    کسی که عزت را در نان و سفره ببیند اینطور می شود که چشمش را روی جنایات دشمن خارجی می بندد و می گوید اسمش را نیاورید !

    نمی دانم اگر  در جنگ ۱۲ روزه یکی از آن اصابت ها به خانه خودت هم خورده بود و بچه خودت کشته شده بود همین را می گفتی ؟ اگر پدر و برادر و شوهرت در پایگاه ها شهید شده بودند باز می گفتی اسم دشمن خارجی را نیاورید ! 

    این آیات قرآنی که عزت را در نان می بیند بگویید ما هم بخوانیم .

    وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَٰکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ 

     شما خودت با تکرار حرف به حرف جملات آنها خودت در مظان اتهام قرار دادی . امثال کریمی فوتبالیست و فرخ نژاد و غیره هم که فراری شدند و الان در همین شبکه ها حرف می زنند مثل شما صحبت می کنند ، فرق تان چیست ؟ آیات قرآنی که گفته اید ؟ دولت عربستان هم قرآن می خواند و همه می دانند شریک جنایت اسراییل در غزه است . 

    اگر عزت در نان باشد هر کسی جلویت نان گذاشت را دست بوسش می شوی ،مثل دولت های عربی خلیج فارس 

    البته این چیزها را باید برای وجدان های بیدار گفت نه کسانی که خودشان را به خواب زده اند برای نان بیشتر 

    به فاطمه 

    سلام 

    نمیدونم این مردمی که غم و غصه شون رو دارین چقدر مثل شما فکر میکنند؟؟

     

    پاسخ:
    کسی که دنبال حق میرود و خطا میکند، با کسی که دنبال باطل میرود و به آن میرسد متفاوت ست ..

    «قُوموا لِلَّهِ شُهَداءَ بِالقِسط»:(سوره نساء، آیه ۱۳۵)

    برای خدا به عدالت برخیزید و همواره گواه به حق باشید

    من زنم، مسلمان، معلم. صبح‌ها پای وایت‌برد برای بچه‌هایم می‌نویسم و عصرها در راه خانه و بیمارستان دنبال داروی پدری می‌گردم که سال‌هاست نفسش با زهر شیمیایی در جنگ گرفته شده. همین دو مسیر  کلاس و بیمارستان برایم کافی بوده که بفهمم عدالت، شعار نیست. عدالت، نان سفره شاگردم است و داروی پدرم.

    به صاحب این وبلاگ، حبذا
    نوشتی: «کسی که دنبال حق می‌رود و خطا می‌کند، با کسی که دنبال باطل می‌رود و به آن می‌رسد متفاوت است.»
    این جمله مثل طنابی است با دو سر؛ یکی را به «حق اما خطا» گره زدی، یکی را به «باطل اما موفق». خودت در میانه ایستادی تا به هیچ‌کدام مقید نشوی.
    اگر بگویی من حق‌جو بوده‌ام اما خطا کرده‌ام: خطا کجا بود؟ دیدن صف دارو خطاست؟ گفتن از مادری که در صف یارانه تحقیر می‌شود خطاست؟ هشدار درباره‌ی بازگشت بابک زنجانی خطاست؟ اگر این‌ها خطاست، پس حق چیست؟ حق یعنی سکوت در برابر همین‌ها؟
    و اگر بگویی من دنبال باطل رفته‌ام: باطل کدام است؟ گفتن از ظلمی که همه می‌بینند؟ نوشتن از سفره‌ای که خالی است؟ اگر این باطل است، پس صدق چیست؟ باطل آن است که فساد را ببینی و سکوت کنی، یا قلمت را خرج توجیهش کنی.
    تو مرا بین دو راهی گذاشتی تا خودت در ابهام بمانی. اما من معلمم؛ یاد گرفته‌ام سوال را نیمه‌کاره رها نکنم. سکوت تو خطاست، و حق همان است که با عدالت شناخته می‌شود.

     

    به آن کس که گفت: «مردم چند درصد مثل تو فکر می‌کنند؟»

    حق  با آمار زنده نمی‌ماند. اگر حق وابسته به اکثریت بود، موسی در برابر فرعون تنها می‌ماند، ابراهیم در آتش تنها می‌سوخت و زینب در کاخ یزید تنها فریاد می‌زد.

    حق آن است که در برابر ظلم خاموش نشود، حتی اگر یک صدا باشد

     

    به او که گفت عزت در نان نیست

    قرآن کریم میفرماید: «أَرَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ، فَذَلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ، وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ» (سوره ماعون، آیات ۱–۳) دیدی آن کس را که دین را تکذیب می‌کند؟ همان که یتیم را می‌راند و بر خوراک مسکین تشویق نمی‌کند

    تکذیب دین آن است که نان یتیم و مسکین نادیده گرفته شود. شما چطور عزت را از نان جدا می‌کنید؟

    شهدا خون دادند تا عزت همراه عدالت باشد، نه اینکه عزت در شعار بماند و عدالت از سفره‌ها برود. عزتی که شکم گرسنه را نبیند، عزت نیست، تکذیب دین است.

    خانه‌ای را تصور کن که پرچمش بر بام است، اما کودکش شب گرسنه می‌خوابد. آیا این خانه عزیز است یا تحقیرشده؟ پرچم روی بام چیزی را عوض نمی‌کند اگر چراغ خانه از درون خاموش باشد.

     

    و اما به تو که بسیار گفتی و در آخر نوشتی بحث را تمام می‌کنم:

    اگر همه چیز چنان است که می‌گویی، چرا باید این‌گونه با برچسب و دشنام از نقد بگریزی؟ چرا به جای استدلال، مرا خوارج و وهابى و مزدور می‌خوانی؟ چرا هرچه گفتم را به رسانه‌هاى بیرون حواله می‌دهی؟ اگر این خانه راستین است، چرا از یک آینه ساده می‌ترسی؟

    وقتی دلیلی نیست، در را می‌بندی و خود را برنده جا می‌زنی!

    اما حقیقت مثل نفس بریده پدر من است: ضعیف، اما هنوز زنده، هنوز جاری. سکوت و پایان تو چیزی را عوض نمی‌کند

    من یاد گرفتم ایمان، سکوت در برابر ظلم نیست؛ ایمان یعنی ایستادن کنار عدالت

    گفتید: «نانت از سفره نظام است»

    گفتید چون اقتصاد دولتی است، همه نانشان از نظام است. این همان مغالطه‌ی مصادره به مطلوب است.اگر چنین است، چرا همان معلمی که پای وایت‌برد می‌نویسد، باید با سه شغل زندگی کند و باز هم شرمنده‌ی بچه‌هایش باشد؟ چرا همان پرستاری که در بیمارستان دولتی شب تا صبح بالای سر بیمار ایستاده، باید با حقوق ناچیز شرمنده خانه برود؟ اگر همه مدیون‌اند، چرا عدالت فقط سهم عده‌ای خاص است و سفره‌ی فساد همیشه پرتر؟

    اگر همه زیر یک سقف باشند، ولی یکی نان را کامل بردارد و بقیه با ته‌مانده زنده باشند، آیا می‌توان گفت همه «بر سر یک سفره‌اند»؟ این سفره نیست، غصب است.

    قرآن کریم می‌فرماید: «وَلَا تَرْکَنوا اِلَى الَّذینَ ظَلَموا فَتَمَسَّکُمُ النّارُ» (هود، ۱۱۳)  به سوی ظالمان متمایل نشوید که آتش شما را فرا خواهد گرفت.

    نان من از دست خودم است، نه از سفره ظالم.

    گفتید: «توسط سربازان سیستم ردیابی و، حذف می‌شدی» این تناقض مشهور است: به آن می‌گویند آزادی-اختناق.ازادی  فقط زنده‌ماندن نیست. آزادی یعنی بتوانی حرف بزنی، بدون اینکه باران تهمت و برچسب روی سرت ببارد. وقتی هر نقدی با «وهابی»، «خوارج»، «سلبریتی»، «مزدور» خفه می‌شود، این آزادی نیست؛ این همان اختناق است.

    در کلاس اگر شاگردی به جای جواب، به دیگری فحش دهد، همه می‌فهمند دلیل ندارد. برچسب تو هم همین است: فحش به جای استدلال.

    زینب در کوفه زنده بود، اما آیا آزاد بود؟ آزادی او در خطبه‌اش بود، نه در اینکه صرفاً جان داشت.

    گفتید: «وایت‌بردت هم مال نظام است»

    این قیاس غلط است؛ قیاس مع‌الفارق. اگر کسی در مدرسه دولتی درس خواند، یا روی آسفالت دولتی راه رفت، دیگر حق اعتراض ندارد. با این منطق، هیچ‌کس حق ندارد از ظلم بگوید: نه کارگر، نه کشاورز، نه پرستار. چون همه یک جایی از امکانات عمومی استفاده کرده‌اند.

    وقتی بچه‌ای در مدرسه دولتی درس می‌خواند و همان مدرسه سقفش روی سرش خراب می‌شود، آیا حق ندارد اعتراض کند چون «زیر سایه نظام» درس خوانده؟ این استدلال، عقل را هم تحقیر می‌کند.

    گفتید: «ما انقلابی‌ها از هم دفاع می‌کنیم»

    دفاع ارزش دارد وقتی از حق باشد، نه از فساد. دفاع از بازگشت دزدان و رانت‌خواران دفاع از انقلاب نیست، خیانت است به خون همان شهدا. شهدا جان دادند تا عدالت بماند، نه اینکه فساد دوباره بالا بیاید. شما می‌گویید دفاع، اما دفاع از چه؟ از بابک زنجانی که دوباره وسط اقتصاد آمده؟ از مقاماتی که سفره مردم را خالی کردند؟ این دفاع نیست؛ این پاک‌کردن خون شهداست با دستمال دروغ.

    گفتتید:«مردم هم مثل رأی‌دهندگان به روحانی پشیمان‌اند»

    این دیگر یک فرافکنی است. برجام و تحریم‌ها را مردم ننوشته‌اند. معلم و کارگر پای میز مذاکره نبودند. چرا باید تاوان خطاهای سیاستمداران را ضعیف‌ترین‌ها بدهند؟

    اگر مدیری قراردادی بد امضا کند و کارخانه ورشکست شود، آیا کارگر خطاکار است؟ یا مدیر؟ تو بار خطای مدیر را روی دوش کارگر گذاشتی، و اسمش را تحلیل گذاشتی. این سفسطه است، نه استدلال.

    گفتید: «به شخص اول مملکت توهین کردی»

    این همان حربه‌ی همیشگی است: نقد = توهین.

    من نوشتم فساد ساختاری است و سکوت در برابرش شراکت است. این توهین نیست، این آیه قرآن است:

    «وَلَا تَرْکَنوا اِلَى الَّذینَ ظَلَموا فَتَمَسَّکُمُ النّارُ» (هود، ۱۱۳) و به کسانى که ستم کردند، تکیه نکنید (و به آن‌ها دل مبندید) که آتش (دوزخ) شما را فرو مى‌گیرد؛ و شما، جز خدا، هیچ ولىّ و یاورى ندارید، سپس یارى نخواهید شد

    این هشدار الهی است، نه توهین. اگر گفتن آیه را توهین می‌دانید، پس در واقع به قرآن معترضید، نه به من. اگر  گفتن این آیه توهین است، پس خود قرآن هم به زبان شما توهین کرده.

    اگر نقد یک معلم از فقر و فساد، «تهمت به شخص اول نظام» تعبیر می‌شود، این یعنی خودتان شخص اول  را مسئول همه‌ی این زخم‌ها می‌دانید. و اگر واقعاً چنین است، پس چرا به جای برچسب، پاسخ نمی‌دهید؟ چرا به جای استدلال، تهدید می‌کنید؟

    برچسب زدن و تهدید به «حذف شدن»، دلیل نیست. نشانه ضعف استدلال است.

     

    گفتید: «بحث را تمام می‌کنم»

    در ابتدا نوشتم ولی باز تکرار میکنم. این همان خروج استراتژیک است. وقتی دلیلی نیست، در را می‌بندید و خود را برنده جا می‌زنید.

    من هنوز نفهمیدم شما دقیقاً چه کاره‌اید. یک‌بار خودتان را خواننده معرفی می‌کنید، یک‌بار وکیل مدافع صاحب وبلاگ می‌شوید، یک‌بار هم سرباز تمام‌قد نظام. هر بار هم با برچسب و تهمت بحث را می‌بندید. اگر واقعاً دنبال حقیقت باشید، احتیاجی به این همه نقش و نقاب ندارید. حقیقت خودش می‌ایستد، نه با تریبون صهیونیستی می‌افتد، نه با رجزخوانی شما بلند می‌شود.

    و. اما در اخر

    من مسلمانم و آموخته‌ام که حق، با عدالت زنده می‌ماند. عدالت یعنی هم نان، هم ایمان. اگر یکی باشد و دیگری نباشد، اسمش اسلام نیست، اسمش طاغوت است

    در پناه نور، نه در سایه طاغوت.

     

    پاسخ:
    سلام. شما اسلامی که در آن رفاه اقتصادی نباشد را عادلانه نمی بینید؟
    شما اسلام را از نسل ابوسفیان که پس از فتح مکه و رونق اسلام،‌مسلمان شدند آموخته اید.
    در شعب ابی طالب و رنج و تحقیر و تنهایی اسلام، لابد پیامبر را نعوذبالله ظالم می دانستید.
    اسلامِ راحت طلب ها ..
    .
    .
    مدیریت تحت تحریم شما نمی دانید یعنی چه. هیچ ایده ای ندارید. همه ی زخم های اقتصادی امروز از تحریم ست. سال 90 را یادتان هست؟ مرفّه ترین وضعی بوده است که مردم ایران در قبل و بعد انقلاب داشته اند. 
    .
    به زودی از آنچه گفتید پشیمان می شود. ما هم البته به روی شما نخواهیم آورد. و الله مستعان 

    عجب ! 

    تمام حرفهای مرا تحریف کرده اید و بعد انتظار دارید با شما بحث شود !  خوب بخوان خانم معلم پس این بار !

     اولا گفته اید به شما تهمت زده ام وهابی ، خوارج ...

    من گفته ام هر کس قرآن را بدون امام و ولایت تفسیر کند نتیجه اش می شود این تفکرات ، نه شخص کسی که آمده با اسم فاطمه کامنت می گذارد م می گوید من خیلی شفافم !

    دوما گفته اید شما را تهدید به حذف کرده ام !  واقعا خودت را زده ای به آن راه یا ما و بقیه خوانندگان و صاحب وبلاگ را مسخره می کنی ؟!  

    شما می گویید دارید در یک نظام طاغوتی و دیکتاتوری زندگی می کنی و من گفته ام اگر اینطوری است چرا با وجود توهین به شخص اول مملکت حذف نشده ای  و هم چنان داری بیانیه می دهی پس معلوم است که این طور که می گویی نیست و طاغوت و دیکتاتوری در کار نیست ! 

    سوما اینکه گفته ام نان معلمی از اقتصاد دولتی است و شما را هم شامل می شود گفته اید اگر اینطوری است چرا باید یک معلم سه جا کار کند و غیره و غیره  ، این استدلال شما برای رد ادعای تان است ؟! الان شما با این که یکی درآمدش زیاد است و یکی کنم دارید اقتصاد دولتی در این کشور را رد می کنید ، بعد من مغالطه کارم این وسط ؟! 

    مثل مجری من و تو حرف نزن تا بهت نگویند مثل آن ها حرف می زنی ؟! چرا بدتان می آید خب !  اگر محتوای حرف تان شبیه آنهاست ولی از آنها اعراض دارید مشکل شما ست نه من ، اینکه دارید مثل ردیف اول دشمنان این مردم صحبت می کنید مشکل شماست نه من !

    شما حتی پایان هر کامنتت داری شعار می دهی مثل آنها ! 

    کی و‌کجا من خودم را برنده اعلام کرده ام ؟ !  چون نخواستم با کسی که حرفهایم را تحریف می کند بحث کنم  برنده ام ! 

    تا الان خودتان را غمخوار مردم می دانستید بعد مسائل شخصی خودتان را آوردید وسط و ما متوجه شدیم دارید در مورد خودتان صحبت می کنید در حالیکه خود را صاحب نفع در بحث نمی دانستید و صرفا غم مردم می خوردید !  صادق نیستید شما  چرا باید با کسی که تحریف می کند بحث کنم این کارتان هم مثل همان مجری ها و کارشناسانشان است ، 

    و بعد از اسم و رسم و شغل من می پرسید , از اینکه با نقاب حرف می زنم چرا فکر کرده اید اگر بگویید اسمت فاطمه است و معلمی داری شفاف برخورد می کنی ؟! 

    خب منم اسمم محمد  است، و مثلا کارمندم خب 

    الان شفاف شدیم به نظرتان ؟! مشکلتان این است واقعا اسم و رسم من و شغل من ؟! می خواهی بگویی چون کارمند دولتم دارم از نظام دفاع می کنم ؟! 

    یا مشکلت یک چیز دیگه است ؟! 

    بیایید یک نگاهی به سیر کامنت های شما بیندازیم تا ببینیم واقعا مشکل شما چیست ! 

    گاهی سکوت، زیباترین پاسخ است… اما وقتی این سکوت، طولانی می‌شود، دل‌نگران می‌شویم که نکند پاسخی هست، اما مخاطبش ما نیستیم.

     

    " من مدتی‌ست درگیر یک سؤال مانده‌ام؛ چطور می‌شود هم دل‌سپرده‌ی ولایت بود، هم دل‌زده از نظام؟ هم ارادت داشت، هم سکوت پیشه کرد؟ شاید سؤال ساده‌ای نباشد، اما اگر کسی باشد که بتواند پاسخش را درک کند یا حتی لمسش کرده باشد، به گمانم شما هستید" 

     

    این کامنت شماست ماجرا از اینجا شروع شده شما با یک فرض ذهنی که معلوم نیست از کجا آمده که البته الان کاملا متوجه ام از کجا آمده!  شروع کرده اید که صاحب وبلاگ یک دل سپرده دل زده از نظام است که سکوت کرده !!! 

    و بعد وقتی فهمیدید که صاحب وبلاگ اصلا آنچه خودت بافته ای نیست ناگهان لحن و گفتارتان عوض می شود ،  من همان موقع هم در کمال محبت و دوستی  با شما صحبت کردم ولی اصلا جوابم را ندادی حتی جواب صاحب وبلاگ در مورد موفقیت هایمان در جنگ ۱۲ روزه را شیفت کردی به مسائل اقتصادی و غیره ، بعد که دیدی صاحب وبلاگ جوابت را نمی دهد گفتی التماس ! بقیه برای نوشتن و سکوت صاحب وبلاگ خسته و دلزده ات کرده و اینجا را رها می کنی بعد دوباره برگشتی و با لحنی پرمدعاتر باز بحث کردی و البته این بار جواب من را هم دادی ! 

    بعد شروع کردی به توهین کردن به رهبری و ساختار و نظام  و خودت را هم تافته جدا بافته ای دانستی که فقط غم مردم دارد و هیچ نفع دیگه ای از این بحث ها ندارد  و در پناه نورهایت هم شد در پناه نور نه طاغوت ! 

    بله من شما را فاقد صداقت می دانم که باهات بحث کنم ، چون هم دروغ گفته ای هم حرف های مرا تحریف می کنی هم مغالطه کاری در بحث و هم اهل توهین به معتقدات هستی و فکر می کنی با آیات قرآن و طرح موضوع پدرت می توانی با تحریک احساسات دیگران بحث را پیش ببری و برنده بشوی ! 

    شما تنها کسی هستید که با مشکلات شخصی دست به گریبان است ؟! من هم بیایم شروع کنم بگویم لابد ! خیر خانم ! خیر 

    آنهایی که وضعیتی سخت تر از شما داشتند و الان پای نظام و انقلاب و رهبر مانده اند چه ؟ چون عزت برایشان نان نیست ! 

    فکر کرده اید همه ما آقا زاده و شمال شهر نشینیم که مدافع نظامیم ! 

    فکر کرده اید دولت برای ما حساب شخصی باز کرده تا ازش دفاع کنیم ؟! 

    چی در مورد مردم این سرزمین فکر کرده ای ؟! فکر کرده ای همه مثل شما بخاطر مشکلات اقتصادی دست از اعتقاداتشون بر میدارن اگر اینطوری بود که الان این مملکت از سوریه بدتر بود که ! 

    تهمت می زنید هر کس کار اداری دارد نفع می برد از نظام و پس ازش طرفداری می کند ؟! بعد می گویی به من نگو مثل بی بی سی حرف میزنم !؟! به من تهمت نزن؟!  من فقط غم مردم دارم ؟!

    گفته اید بارها گفته اید رهبر این نظام فاسد است ، خودش رییس قافله است بعد می گویید من توهین نکردم تهمت نزدم نقد کردم ؟! عه اینطوری است اگر ما به شما بگوییم نحوه حرف زدنت مثل مجری شبکه بی بی است بهتان تهمت زده ایم توهین کرده ایم جلوی نقد را گرفته ایم ولی وقتی شما به رهبر ما می گویید فاسد ما باید نقد پذیر باشیم ، جمع کنید این بساط دروغ و سفسطه تان را !   

    عجب اصلا ربطی ندارد مردم به چه کسی با چه تفکری رای می دهند که می رود برجام و ماشه امضا می کند ؟! نه ؟!  

    من تا  الی الابد می توانم خط به خط  با شما بحث کنم ، من فرار کنم از بحث با امثال شما ؟! چرا فرار کنم ؟!  فکر کردید آن چنان متقن و اصولی بحث می کنید که من می ترسم فرار می کنم ؟! یا جوابی برا تحریف ها و سفسطه هایت ندارم ، خیر اتفاقا من بسیار اهل بحث کردنم منتها با اهلش ! اهلش نیستید چون حرف مرا تحریف و مصادره به نفع کردید . مگر می شود با کسی که دروغ می گوید سفسطه می کند تحریف می کند مغالطه می کند و دنبال برنده و بازنده است بحث کرد ؟! 

     

     

     

    ضمنا جهت اطلاع من بخاطر اینکه صاحب وبلاگ جواب شما را نداده شخصا با ایشان بحث کرده ام  ، دیگر ذیل این وبلاگ نمی خواهم کامنت بگذارم .  اگر الان هم گذاشتم برای این بود که مثل بقیه استدلال های خیالی تان! فکرنکنید فرار کرده ام یا جوابی ندارم،  می بینید اصلا شبیه چیزی که فکر می کنید نیست اصلا نیست ...

    گفته شد اسلامم از نسل ابوسفیان آموخته شده.

    ابوسفیان زمانی اسلام آورد که قدرت و رفاه را دید. اما من از درد شعب ابی‌طالب گفتم، از سفره‌ی خالی یاران پیامبر. اسلام من همان است که در شعب هم عدالتش را حفظ کرد. اسلامی که امروز سفره‌ی فاسدان را پر می‌کند و چشم بر رنج مردم می‌بندد، شبیه همان اسلامِ راحت‌طلبان است، نه اسلام پیامبر.

    گفته شد در شعب ابی‌طالب پیامبر در رنج بود، پس لابد او را ظالم می‌دانم.

    پیامبر مظلوم بود، نه ظالم. فرق میان مظلوم و ظالم همین است: مظلوم آن است که دشمن او را در محاصره گذاشت، ظالم آن است که خودش مردم را در محاصره‌ی فقر و تبعیض نگه می‌دارد. قیاس مظلومیت دیروز با ظلم امروز، تحریف تاریخ است.

    گفته شد همه‌ی زخم‌های اقتصادی از تحریم است.

    تحریم وجود دارد، اما تحریم بابک زنجانی را به اقتصاد بازنگرداند. تحریم حقوق کارگر را بلعیده نکرد. تحریم باعث نشد داروی با ارز دولتی در بازار قاچاق سر دربیاورد. تحریم سهم دارد، اما اختلاس‌ها، رانت‌ها و تبعیض‌ها محصول سوءمدیریت و فساد داخلی است.

    گفته شد سال نود مرفه‌ترین سال‌ها بود.

    در همان سال شکاف فقیر و غنی بیشتر شد، رانت‌خواران ثروتمندتر شدند و طبقه‌ی متوسط شکست. آن رفاه در کاغذ بود، نه در سفره‌ی مردم. مردم همان سال هم شرمنده‌ی نان شب بودند.

    گفته شد به زودی پشیمان می‌شوم.

    پشیمانی از آنِ کسانی است که امروز با قیاس‌های ناروا و بستن چشم بر واقعیت، فردا هیچ پاسخی برای مردم ندارند. کسی که حقیقت را می‌گوید، فردا سربلند است.

    آیا اسلامِ بی‌عدالت هم اسلام است؟

    پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود اگر نزدیک‌ترین کس او چیزی بیش از حقش از بیت‌المال بردارد، همانند دیگران با او رفتار خواهد شد. امیرالمؤمنین علیه‌السلام به برادرش سهم اضافه نداد. این یعنی عدالت ستون دین است، نه امتیاز. امروز وقتی نام اسلام برده می‌شود اما عدالت از زندگی مردم غایب است، باید پرسید: این اسلام پیامبر است یا اسلام راحت‌طلبان؟

    در شعب، رهبر و مردم یک سفره‌ی خالی داشتند. هیچ‌کس استثنا نشد. امروز کسانی که نام شعب را می‌آورند، خود در رفاه‌اند و تنها مردم عادی بار گرسنگی و تحقیر را می‌کشند. این قیاس، حقیقت را کوچک نمی‌کند.

    آیا سال نود بهترین سال‌ها بود؟

    برای چه کسانی؟ برای کسانی که به دلار و رانت دسترسی داشتند یا برای خانواده‌ای که همان سال درمان فرزندش را نتوانست بپردازد؟ رفاه واقعی در سفره‌ی مردم دیده می‌شود، نه در گزارش‌ها.

    آیا نقد مشکلات مسأله‌ای شخصی است؟

    وقتی هزاران خانواده در صف دارو می‌ایستند و جوانان از آینده ناامیدند، این دیگر مشکل فردی نیست. این درد مشترک است و بهانه‌ی شخصی خواندنش تحقیر واقعیت است.

    آیا هر نقدی سخن دشمن است؟

    اگر صدای مردم با زبان تبلیغ بیرون شبیه شد، این اعتراف است که درد آن‌قدر واقعی و عمیق است که همه از آن می‌گویند. دشمن سوءاستفاده می‌کند، اما منبع درد همین‌جاست، در این سرزمین.

    پشیمانی سهم کسانی است که امروز برچسب می‌زنند و چشم بر فساد می‌بندند. آن‌ها فردا بی‌پاسخ خواهند بود.

    آیا برچسب جای استدلال است؟

    وقتی نقد با «خوارج»، «وهابی»، «مزدور» پاسخ داده می‌شود، این نشانه‌ی ناتوانی در بحث است. کسی که دلیل دارد، فحش نمی‌دهد.

    آزادی یعنی توان گفتن حقیقت، نه فقط زنده بودن. تکراریست ولی باید باز یاداوری کنم که زینب کبری سلام‌الله‌علیها در کاخ یزید زنده بود، اما آزاد بود چون فریاد زد، نه چون جان داشت.

    آیا عدالت فقط شعار است؟

    عدالت وقتی معنا دارد که در مدرسه، در بیمارستان، در بازار و در دادگاه دیده شود. وقتی معلم با چند شغل زندگی می‌کند، وقتی بیمار دارو ندارد، وقتی قاضی قدرت را بر عدالت ترجیح می‌دهد، عدالت فقط نام است، نه حقیقت.

    آیا عزت بدون کرامت مردم ممکن است؟

    وقتی پرچم در جهان برافراشته می‌شود اما مردم در خانه‌های خود شرمنده‌ی سفره‌اند، این عزت نیست؛ تحقیر است. عزت آن روز است که کرامت مردم پاس داشته شود، حتی اگر پرچمی در دست نباشد.

    در پناه نور...

     

    کسی که بحث ها را دنبال کند متوجه می شود شما بطور گزینشی و البته به نفع صحبت های خودتان مسائل را مصادره می کنید و البته جواب می دهید .

    مثلا با اینکه بهتان گفته شد  به شما نگفته اند وهابی و خوارج به کسی گفته اند که قرآن را بدون امام و ولایت تفسیر کند باز می گویید به من گفته اید وهابی و خوارج و  مزدور جلوی نقد مرا گرفته اید و آزادی مرا سلب کرده اید ! 

    در این مباحثات هیچ کس به اندازه شما آزادی بیان برای زیر سوال بردن نظام و رهبر و دولت و ساختار و صاحب وبلاگ و بقیه نداشته ، شما هر چه خواسته اید به هر کسی خواسته اید گفته اید ؟ شما را بلاک کردند در این وبلاگ ؟ 

    کامنت هایتان را حذف کردند ؟ 

    گزارش کامنت هایتان را داده اند تا دستگیرتان کنند  و حذف شوید ؟ 

    دلیل اینکه کسی رغبتی به ادامه بحث با شما ندارد دلیل بر حقانیت شما و باطل بودن بقیه نیست ، دلیل بر محکم بودن ادعاهای شما نیست اتفاقا دلیلش این است که با خلط مسائل و قاطی کردن مباحث و مصادره به مطلوب دنبال برنده شدن در بحث هستید  !  اعراض از بحث با شما  نشانه ضعف نیست نشانه این است که شما را فاقد صلاحیت لازم برای بحث عادلانه می دانند . گر چه کسی که دنبال حقیقت باشد دم از برنده شدن در بحث نمی زند .

    اگر واقعا معتقدید که حق با شماست و شما تنها دنبال عدالت هستید چه فرقی می کند کسی اینجا شما را برنده بداند یا بازنده خدا خودش قضاوت می کند و اجر شما را هم بعنوان مدافع حقیقت خواهد داد . 

     

      اما در اینکه نان را از جهاد با دشمن خارجی بالاتر دانستید و پرچمممان  را یک تکه پارچه !

     اقُل إِن کانَ آباؤُکُم وَأَبناؤُکُم وَإِخوانُکُم وَأَزواجُکُم وَعَشیرَتُکُم وَأَموالٌ اقتَرَفتُموها وَتِجارَةٌ تَخشَونَ کَسادَها وَمَساکِنُ تَرضَونَها أَحَبَّ إِلَیکُم مِنَ اللَّهِ وَرَسولِهِ وَجِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصوا حَتّىٰ یَأتِیَ اللَّهُ بِأَمرِهِ ۗ وَاللَّهُ لا یَهدِی القَومَ الفاسِقینَ

    ترجمه:

    بگو: «اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما، و اموالی که به دست آورده‌اید، و تجارتی که از کساد شدنش می‌ترسید، و خانه هائی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند؛ و خداوند جمعیّت نافرمانبردار را هدایت نمی‌کند!

    می بینید در این آیه صریحا جهاد بر نان و سفره رجحان دارد 

    بقیه آیات را هم مرور کنیم 

    ۲ ) سوره مبارکه الصف آیه ۱۱
    تُؤمِنونَ بِاللَّهِ وَرَسولِهِ وَتُجاهِدونَ فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَموالِکُم وَأَنفُسِکُم ۚ ذٰلِکُم خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمونَ
    ترجمه:
    به خدا و رسولش ایمان بیاورید و با اموال و جانهایتان در راه خدا جهاد کنید؛ این برای شما (از هر چیز) بهتر است اگر بدانید!

    نان سفره که چه عرض شود جانت را هم برای جنگیدن با دشمنت باید بدهی ! 

    عزت در نان است الان در این دین ؟ 

    آیه قرآن آوریده اید چون در دین به یتیم و اطعام فقیر سفارش شده پس در اسلام عزت در نان است ؟ 

    خب اگر بهتان بر نمی خورد و بهتان تهمت زده نمی شود رویم سر داستان کربلا و امام حسین ،  کوفیانی که امام حسین را شهید کرده اند برای یک کیسه گندم بیشتر و برای اینکه فقیر نشوند و نان سر سفره شان باشد در کربلا ۷۲ نفر را اربا اربا سر بریدند و خاندانش را به اسارت بردند و این امام حسین بود که 

    امام حسین(ع) فرموده است:

    «لا والله لا أعطیک بیدی إعطاء الذلیل، و لا أفرّ فرار العبیدَ. ... نه به خدا سوگند! هرگز دست ذلت در دست آنان نمی‌گذارم و مانند بندگان فراری نمی‌گریزم.

    و‌بعد 

    ألا و إنّ الدّعی و ابن الدّعی قد رکزنا بین اثنتین، بین السلّه و الذلّه. هیهات منّا الذلّه؛[6] یزید مرا بین دو راهی قرار داده است: کشته شدن، و ذلت. هیهات که ما ذلت را بپذیریم».

     

    خب تعریف عزت و نان و سفره را در سیره امام حسین چطور تفسیر می کنید ؟ 

     

     

     

    سلام

    اینجا شده تالار گفتگو...این که بد نیست. زیر سوال بردن و نقد کردن هم بد نیست وقتی فرصت برای پاسخ هست. شخصا از این گفتگو استفاده کردم.

    اما در گفتگوها جای یک پاسخ به حرفهای فاطمه خالی بود. فاطمه از تبعیض خیلی گفت. از برگشت بابک زنجانی...این فقط حرف فاطمه نیست. نقطه ثقل نارضایتی توده مردم اصلا همین‌جاست. اینکه احساس می‌کنند عده‌ای با استفاده از رانت و اختلاس و نزدیکی به قدرت نسبت به دیگران امتیازات آنچنانی دارند و گاهی شوربختانه همانها از شعب ابیطالب هم دم می‌زنند. از زشتی و پلیدی این موضوع هم که بگذریم از تاثیر آن بر سرنوشت جامعه نمی‌شود گذشت. یعنی این مطلب خودبخود و طبق سنت الهی تاثیرش را می.گذارد و باید برای آن چاره اندیشید. ماجرای آقای صدیقی، اون آقایی که دوستش در لواسان ملک به نامش می‌کرد، آن قاضی که از بلندی پرتاب کرد یا پرتاب شد، چای دبش و آزادی بابک زنجانی بعد از همه آن حرفها و در مقابلش اعدام سلطان سکه با سرعت، احکام دیگری که جزئیاتش یادم نیست ولی در اذهان عموم پیگیران اینطور جا افتاده که سرعتی بوده و چرا پس اون یکی داره راست راست میگرده و ...اینها همینطور در افکار مردم بی‌پاسخ مانده. اینکه توقع داشته باشیم یک جامعه آرمانی عاری از ظلم داشته باشیم که نشدنی هست اما گاهی حتی احساس میشه حرکت کلی هم به سمت مجازات عادلانه مفسدین نیست و این برای مردم خیلی رنج‌آور و ناامیدکننده است. آخرینش همین بقای امام جمعه تهران تا مدتها بر مسندش بود که دیگر صدای کوچک و بزرگ درآمد تا ایشان کناره‌گیری کرد یا کنارش گذاشتند. ثروت شمخانی و پسران ولایتی و ..بعد خب وقتی آقای ولایتی میگوید مکانیسم ماشه اثری نخواهدداشت قبول کنید که فاطمه‌ها در مسیر تهیه داروی نایاب پدر چه حالی خواهند داشت...

    یک نکته دیگر اینکه در یک خانواده کارگری متولد شدم در دوران دفاع مقدس ۸ساله که اقتصاد اکثر مردم ضعیف بود و تعداد بچه‌ها بیشتر از حالا و ...کمی با رنج نداری و محرومیت آشنا هستم. الان اینطور نیست به حمدلله...یک چیز را می‌دانم تقریبا امکان ندارد انسان در وضعیت اقتصادی بالاتر متوجه رنجی که انسان دیگری می‌کشد، بشود حتی اگر همان وضعیت را تجربه کرده باشد. بسیاری از مسئولین و بزرگانی که دم از مقاومت می‌زنند، مدتهاست که در وضعیت ضعیف اقتصادی نبوده‌اند و درواقع از سر سیری حرف می‌زنند. 

    از اینها که بگذریم ما همه دستبوس آنهایی هستیم که برای عزت این سرزمین جانشان را فدا کردند. گاهی شهید شدند و گاهی شهید زنده و فرزندانشان اگر هم نامی از مسیر سخت کم کردن رنجهای پدر ببرند، برای ما تذکر است و یادآوری

     

    اما فاطمه برای من هم این آزادی بابک زنجانی و خط و نشان کشیدنش سوال شد و جایی مطرح کردم ظریفی گفت ایشان الان یک آدم نیست درواقع چندمیلیارد دلار است و مطمئن باش برای حفاظت جانش نگهبان هم می‌گذارند و خودش هم میداند که تا وقتی آن چندمیلیارد به کشور برنگشته جانش در امان است. من اندکی قانع شدم. حالا البته اینکه چرا اصلا اینطور شد و اینها ...بماند.

     

    آقای دکتر من بر همان دیدگاه شما که درباره توانایی دیدن جرکت کلی تاکید می‌کنید، معتقدم و این نگاه را مرهون شما هستم.  اینکه حرکت کلی ما در مقابله با استکبار جهانی دیده شود و این  ارزش ماست . به نظرم هر جزء کشور را باید از این منظر تماشا کرد. اینطور شاید تصمیم‌گیران بهتر بتوانند مسیر حرکت را ترسیم کنند.

     

    سلام 

    فرق شما با فاطمه در این است که می گویید اصل حرکت نظام درست است و ایراداتی دارد ولی ایشان وقتی بهشان گفته شد هیچ کس این مشکلات را کتمان نمی کند و حرکت نظام درست است گفت رهبر این نظام فاسد است ، رهبر نظام زنجانی را برگردانده ، اسم دشمن خارجی را ( در این موقعیت حساس و بعد از جنگ ) نیاورید و عزت در نان است و حواشی دیگر . 

    شما یک کشور در این دنیا نام ببرید که دچار فساد و ضعف نیست ؟ کدام انسان عاقلی این را کتمان می کند ولی فرق هست بین اینکه سوال بپرسی و دنبال جواب باشی تا اینکه  تمام موجودیت یک نظام را و حرکتش را زیر سوال ببرند و چشم بر همه چیز ببندند ، من از شما بخاطر این نوع بیان و طرح مسائل بسیار تشکر می کنم 

     

    گفتند به من نگفته‌اند وهابی یا خوارج، فقط گفته‌اند هر که قرآن را بدون ولایت بخواند، سر از آن‌جا در می‌آورد.اما وقتی بحث فقط با من است، این جمله به چه کسی برمی‌گردد جز من؟ این بازی با کلمات است، برای آنکه تهمت زده شود و بعد راه انکار باز بماند.

    اگر استدلالی داشتید، نیاز به برچسب نبود. هرجا که نقد با لقب پاسخ داده شود، یعنی حقیقت تلخ‌تر از آن است که تحملش کنید.

    گفتند من گزینشی می‌نویسم.

    اما آیا بازگشت بابک زنجانی گزینشی است؟ آیا صف دارو و شرمندگی مردم گزینشی است؟ این‌ها نه انتخاب من، که واقعیت جامعه است. کسی که اینها را می‌بیند و می‌گوید، دنبال برنده شدن نیست؛ دنبال عدالت است. فرار از پاسخ با این برچسب که «گزینشی» است، اعتراف به عجز است، نه قدرت.

    گفتند عزت در جهاد است، نه در نان.

    اما کدام جهاد؟ جهادی که بیت‌المال را ملک شخصی کرده؟ جهادی که سفره‌ها را از مردم گرفته و برای خواص پر کرده؟ پیامبر ص فرمود: اگر دخترم فاطمه دزدی کند، دستش را قطع می‌کنم. این یعنی عدالت حدی ندارد، حتی نزدیک‌ترین‌ها معاف نیستند. امام حسین ع در کربلا قیام کرد تا عدل بماند. عزت جدای از عدالت نیست. و امروز هر که به نام عزت، سفره مردم را خالی کند و بر زخمشان نمک بپاشد، در صف کوفیان است نه در رکاب حسین.

    پیامبر ص هرگز نگفت ظلم را کش ندهید، بلکه فرمود اگر نزدیک‌ترین کس من خطا کند، همان حکم بر او جاری است. عدالت نیمه راه ندارد؛ یا کامل است یا اصلا عدالت نیست.

    و حقیقت همان است که یکی از شما گفت: مشکل اصلی فقر نیست، تبعیض است.

    تبعیضی که یک جوان به خاطر چند سکه به زندان می‌افتد و دیگری با فساد هزار میلیاردی آزاد می‌گردد. تبعیضی که نزدیکان قدرت با دلار و ملک نجومی زندگی می‌کنند و مردم برای دارو و اجاره خانه تحقیر می‌شوند. تبعیضی که در قضاوت، در اقتصاد، در همه جا نفس مردم را بریده است. این تبعیض است که ایمان را می‌سوزاند و امید را می‌کشد.

    پس بدانید: مشکل من و امثال من نیستیم. مشکل شمایید که عدالت را قربانی کرده‌اید.

    پیامبر ص هشدار داد: «هر کس مسئولیتی بگیرد و بر مردم سخت بگیرد، خدا بر او سخت خواهد گرفت.» این نفرین آسمان است و دیر یا زود بر سر هر که امروز حق مردم را ضایع می‌کند فرود خواهد آمد

    چه کسی نمی‌داند که بیت المال غارت شد؟

    خانه‌های اشرافی در لواسان، برج‌های شمال تهران، ویلاهای لب دریا و حساب‌های میلیاردی در بانک‌های خارج، همه از جیب همین مردمی است که برای دارو و نان شرمنده می‌شوند. فرزندان همان‌ها که دم از مقاومت می‌زنند، سال‌هاست در اروپا و کانادا و آمریکا زندگی شاهانه دارند و از دور برای ما نسخه صبر و سختی می‌پیچند.

    پول بیت المال که باید خرج داروی کودک بیمار و سقف مدرسه فرسوده می‌شد، خرج خوشگذرانی آقازاده‌ها شد. با همان پول‌هاست که امروز در خیابان‌های لندن و پاریس ماشین‌های چند صد هزار دلاری می‌رانند و در کافه‌های آمریکا از مقاومت حرف می‌زنند.

    اگر پیامبر اکرم ص می‌فرمود نزدیک‌ترین کس من اگر دست به مال مردم ببرد مجازات می‌شود، امروز چرا نزدیکان حاکمان مصونیت دارند؟ اگر علی ع چراغ بیت المال را برای یک کار شخصی خاموش می‌کرد، چرا امروز بیت المال یک ملت چراغ زندگی فرزندان قدرت‌مداران شده است؟

    این دزدی‌ها و این زندگی‌های خارج‌نشینی از پول مردم، نه فقط خیانت است بلکه توهین به دین است. دینی که برای عدالت آمد، امروز ابزار توجیه نابرابری و غارت شده.

     

    بله گزینشی است ، 

    مثلا تفسیرتان را در مورد عزت و‌نان در منظر امام حسین و‌کربلا نگفتید؟

    آیه قرآن را که صریحا جهاد را افضل بر نان می داند و عزت را در جهاد ندید گرفتید و مثل همیشه باز با هیاهو و انشا نویسی راه سفسطه پیش گرفتید 

    ضمنا اینکه باز معتقدید به شما گفته اند وهابی و خوارج و خیلی شاکی هستید ، 

    چرا وقتی نام امام حسبن آمد که کربلایش تفسیر قرآن است سکوت کردید ؟! 

    چرا امامرا از تفسیر قرآنت حذف کردی ؟ 

    :) 

    شما همان قشری هستید که حاضرید برای نان و آب بیشتر کشور را دو دستی تقدیم دشمن کنید بلکم چیزی گیرتان بیاید دو وجب بیشتر ، اوضاع فکری و اعتقادی تان به قدری وخیم است که فقط می توان گفت ؛ 

    صم بکم عمی فهم لایرجعون ! 

    تمام چیزهایی که معتقدید بهتان برچسب زدند واقعیت است  و خود این را ثابت کردید . رسما گفته اید مهم نان و سفره هست حتی اگر پرچمی نباشد ! تاکید می کنم گفته اید حتی اگر پرچمی نباشد ! بعد دلخورید بهتان گفته اند مزدور ! 

    به نظرم اجحاف شده  شما را مثل شبکه های آن ور آبی دانسته اند شما از آنها هم بدترید ،  حتی ممکن است پول گرفته باشید برای فعالیت های سایبری و پخش این صحبت ها و بحث ها در جامعه ...

    بعید نیست واقعا 

     

     

    به قول نبولا همه این بحث ها با یک گزاره ساختگی از طرف شما شروع شد 

    " اینکه سکوت صاحب وبلاگ از دلزدگی به نظام است و این با ولایت پذیری ایشان در تضاد است " 

    چرا باید یک نفر از خودش بک گزاره توهمی بسازد و نسبت دهد به یکیو بعد بحث راه بیندازد ضد نظام و حکومت  ؟! 

     

    می‌گویی سخنم گزینشی است چون از کربلا نگفتم.

    اما کربلا چیست جز قیام برای عدالت؟ امام حسین ع برای نان نجنگید، برای حقیقت جنگید. حقیقتی که امروز در صف دارو و سفره خالی مردم خودش را نشان می‌دهد. اگر عدالت در خانه‌ها نباشد، عزت حسینی فقط در شعار باقی می‌ماند.

    می‌گویی آیات جهاد را نادیده گرفتم.

    اما همان قران کریم که از جهاد گفت، بارها از اطعام مسکین و یاری یتیم سخن گفت. جهاد بدون عدالت، جهاد نیست؛ فریب است. عزت آن است که هم در میدان جنگ مقاومت کنی و هم نان یتیم را از سفره‌اش ندری.

    می‌گویی من شکایت کرده‌ام که به من وهابی و خوارج گفته‌اند.

    وقتی در میانه بحث مستقیم می‌گویند «هر که قرآن را بدون ولایت بخواند، خوارج است»، این اگر برچسب به من نیست به که هست؟ بازی با کلمات حقیقت را پنهان نمی‌کند.

    می‌گویی من برای نان و آب کشور را می‌فروشم.

    نه، من می‌گویم کشوری که در آن نان و عدالت نباشد، خودش را فروخته است. وطن آنجاست که مردمش کرامت داشته باشند. وطن را نه منتقد می‌فروشد، که آن‌کس می‌فروشد که بیت‌المال را خرج ویلای لواسان و حساب‌های خارجی فرزندانش کرده است.

    می‌گویی من کر و کورم: «صم بکم عمی».

    اما کسی که نمی‌بیند دزدان چگونه آزادانه می‌چرخند و مردم چگونه در صف دارو خم می‌شوند، اوست که کور و کر است. آینه را نشکن؛ عیب در صورت است نه در آینه.

    می‌گویی همه برچسب‌ها درست بود و من خودم ثابت کردم.

    نه، شما فقط تکرار کردید و هیچ دلیلی نیاوردید. برچسب دلیل نیست؛ اعتراف به ضعف استدلال شماست

    می‌گویید چون گفتم کرامت مردم از پرچم مهم‌تر است، پس مزدورم.

    پرچمی که در کنار سفره خالی برافراشته شود، پارچه‌ای بی‌روح است. عزت واقعی در کرامت مردم است. این حرف مزدور نیست؛ این معنای اسلام است.

    می‌گویی شاید پول گرفته باشم و مزدور شبکه‌ها باشم.

    این آخرین پناهگاه بی‌دلیل‌هاست: وقتی پاسخی ندارند، اتهام می‌زنند. اگر هر کس درد مردم را بگوید مزدور است، پس عدالت در قاموس شما جایی ندارد.

    و آخر گفتید بحث من از یک گزاره ساختگی شروع شد.

    پرسیدن اینکه سکوت در برابر فساد چگونه با ولایت‌مداری جمع می‌شود، گزاره ساختگی نیست؛ سؤال صادقانه است. و خشم شما خود پاسخ بود: چون می‌دانید سکوت در برابر ظلم، شراکت در ظلم است.

    آغاز همه چیز یک پرسش ساده اما مهم بود.اگر از یک سؤال این‌چنین به لرزه افتاده‌اید و آن را «ساختگی» می‌نامید، این نشانه بی‌پایگی شماست نه من. پرسشی که آتش در جانتان انداخته، همان حقیقتی است که می‌خواهید دفن کنید.

    بدانید سکوت من در برابر توهین شما ممکن است، اما سکوت من در برابر ظلم هرگز. و هرکس امروز حقیقت را به برچسب می‌فروشد، فردا در آتش همان برچسب‌ها خواهد سوخت

    و از همه مهم‌تر: حتی نامی ندارید و تنها با برچسب و تهمت می‌نویسد، خودش یک نوع اعتراف است که حرفهایش پایه ندارد.

    پیامبر ص فرمود: هر که مسئولیتی بگیرد و بر مردم سخت بگیرد، خدا هم بر او سخت خواهد گرفت. این نفرین است برای هر کسی که عدالت را پنهان کند و حقیقت را با بی‌نامی و برچسب خاموش کند.

    من یک پرسش نوشتم و شما لرزیدید؛ این لرزش نه از پرسش من، که از حقیقتی است که در دل خود می‌دانید و از آن می‌ترسید

    در پناه نور می‌مانم، و نفرین پیامبر بر آنان که بر مردم سخت گرفتند.

    پاسخ:
    سلام مجدد. لطفا رفرنس این حدیث از پیامبر که ترجمه ش را نوشتید را ذکر میکنید.

    ما از شما استدلال ندیدیم در جواب همه چیز می گویید بابک زنجانی ، صف دارو انشا می نویسید و بهش می گویید استدلال .

    امام حسین را کسانی با تفکراتی مثل شما برای نان بیشتر کشتند ، اگر دنبال عدالت بودند که طرف امام را می گرفتند مظهر عدالت را برای دو کیسه گندم بیشتر کشتند تاذقبیله شان به عزت بسته به شکم شان برسد !

    یک اسم فاطمه بدون ایمیل و آدرس وبلاگ گذاشته اید فکر می کنید صریح. صادقید  . ثابت کنید اسم تان فاطمه است واقعا و معلمید و برای پدرتان دنبال دارو ؟ تا ما هم اسم و رسم مان را بهتان بدهیم .

    گرچه دارید با حبذا صحبت می کنید که طبق گفته خودتان هیچی ازش نمی دانید و از او فقط کلمه خوانده اید ،فرق حبذا با نبولا با @فاطمه و یک نقطه چیست اگر دنبال حقیقت و عدالتید ، تناقص پشت تناقص .

    ضمنا گزاره ابتدایی شما کاملا متوهمانه بود شما  یک گزاره خیالی بافتید و بعد دیدید نویسنده با شما همراهی نمی کند از ببخشید قصد قضاوت ندارم اینجا پناهگاه من است به شما شریک و طرفدار ظلم هستید رسیدید چون گویا برنامه تان نگرفت اینجا ! به التماس هایتان پاسخی ندادند و از همین عصبانی هستید و همه را ظالم و طرفدار ستم و خودتان را محق و دنباله رو نور می دانید 

    اینجا نقشه شما نگرفته و دارید می سوزید و دست و پا می زنید و البته بیشتر غرق می شوید و ماهیت تان را را آشکار می کنید .

    بفرمایید دنبال همان نوری که برای خود جعل کرده اید کسی مانع شما نمی شود ، بفرمایید .

    والسلام من التبع الهدی 

     

     

     

     

     من می گویم ؛

    این حدیث نقل از عایشه است به روایت مسلم ! 

    :) 

     

    سلام بر شما.

    شما از من خواستید رفرنس حدیث را بیاورم. نمیدانمم دقیقا کدام حدیث مد نظر شما بود اما دو حدیث اخیر را که آورده بودم دوباره می‌نویسم، به این امید که پاسخ شما را روشن کند

    پیامبر اکرم ص فرمود:
    «لو ان فاطمة بنت محمد سرقت لقطعت یدها»
    اگر فاطمه دختر محمد دزدی کند، دستش را قطع می‌کنم.
    منابع: صحیح بخاری (حدیث 3475)،

    صحیح مسلم (حدیث 1688)،

    نهج الفصاحه، ص 548.

    پیامبر اکرم ص فرمود:
    «من ولی من امر امتی شیئا فشق علیهم فاشقق الله علیه»
    هر که مسئولیتی بر عهده گیرد و بر مردم سخت بگیرد، خدا هم بر او سخت خواهد گرفت.
     منابع: مسند احمد (ج 5، ص 38، حدیث 20091)،

    سنن ابوداود (حدیث 2858)،

    بحارالانوار (ج 72، ص 381).

    من چنین می‌فهمم که در اسلام هیچ کس استثنا ندارد؛ نه نزدیک ترین فرد به  پیامبر و نه حاکمی که امروز بار یک ملت بر دوش اوست. عدالت باید برای همه یکسان باشد و هر مسئولی که زندگی را بر مردم سخت کند، گرفتار همان نفرینی می‌شود که پیامبر وعده داد. پیامبر برای اینکه حجت را تمام کند، از خودش آغاز کرد. فرمود اگر حتی دختر عزیزشان فاطمه دزدی کند، دستش را قطع می‌کنم. یعنی در برابر حق مردم هیچ حاشیه امنی وجود ندارد. اما امروز چه؟ این فاصله، فاصله میان عدالت پیامبر و امروز است؛ مگر نه اینکه امروز عدالت جایش را به تبعیض و رانت و ژن خوب و امام جمعه های بی عمل داده است.

    پاسخ:
    بر فرض صحت احادیث، ظاهرا معنایی که شما از آنها اراده می کنید در تناقض با یکدیگر است. در حدیث اول می فرمایید در اجرای قوانین شرع باید آنچنان سخت گرفت که دختر پیامبر هم مشمول اجرا قطع ید شود در صورت دزدی، در حدیث دوم بر رفق و مدارا در اجرای احکام شرع حدیث می آورید. "فشق علیهم" را تفسیر می فرمایید؟

    آنچه پر از اتهام و حمله شخصی است، دیگر پاسخ نمی‌خواهد؛ چون حقیقت با برچسب عوض نمی‌شود

    حدیث را عایشه نقل کرده باشد یا دیگری، معنایش تغییر نمی‌کند این روایت در منابع شیعه و سنی هر دو آمده است. حقیقت را نمی‌توان با نام راوی بی‌اثر کرد. عدالت همان است که حجت را از خانه خود پیامبر آغاز کرد و امروز هر که عدالت را کنار گذاشته باشد، در برابر همان حجت رسوا خواهد شد معنایش هم یک چیز است: در اسلام هیچ‌کس استثنا ندارد.

    حقیقت بازی با نام راوی نیست، حقیقت همان عدالت بی‌استثناست.

     

    عرض کردید حقیقت به راوی ربط ندارد ؟ 

    عجب...

    هم من و هم @فاطمه را متهم کردید چون اسم و نشان نداریم نقاب زده ایم، الان می گویید حقیقت از هر کس باشد پذیرفتنی است، راوی مهم نیست ! باز هم تناقض و سفسطه . شما خودتان هر بار خودتان را نقض کرده اید جواب لازم ندارید بیش از این .

    والسلام .

    @nebula

    روش تو در این گفتگوها روشن بوده است؛ هر بار که نقد من به اصل مسئله نزدیک شد، به جای پاسخ بحث را به حاشیه بردی. وقتی استدلال نداشتی، برچسب زدی؛ و وقتی برچسب‌ها کارگر نشد، تناقض ساختی.فرق میان سند تاریخی و یک کامنت بی‌نام نیاز به توضیح ندارد. حدیث حتی اگر از عایشه نقل شده باشد در صحیح بخاری و مسلم و در منابع شیعه مانند نهج الفصاحه و بحارالانوار آمده است. این یعنی سند تاریخی. این دو هیچ تناقضی ندارند مگر در نگاه کسی که نمی‌خواهد حقیقت را ببیند.

    در پناه نور می‌مانم، و نفرین پیامبر بر آنان که بر مردم سخت گرفتند

     

    تمام برچسب ها هم به زعم شما  دست بر قضا درست از آب در آمد نه ! 

    از تفسیر قرآن بدون امام و ولایت  ، از شباهت گفتاری و رفتاری به شبکه های معاند ، 

    ضمنا این حدیث سخت گرفتن و نفرینی که مدام بر ما نازل می کنید در جلد ۷۲ بحارالانوار صفحه ۳۸۱  من سه  نسخه از بحارالانوار را دیدم دو نسخه عربی و یک فارسی چنین حدیثی را  عینا ندیدم اگر نسخه خودتان را با این حدیث آدرسش را بفرمایید من چک کنم ممنون میشوم .

    ضمنا آنقدر عاقل باید باشید که از عایشه برای یک شیعه حدیث نیاورید و اگر نیستید به خودتان مربوط است ! 

    گویا نظر شیعیان را در مورد ایشان نمی دانید .

    برچسب و اتهام پاسخی نمی‌خواهد. تنها پرسشی که کردی پاسخ می‌دهم؛ شاید چون نمی‌دانی: این حدیث هم در منابع شیعه و هم در منابع سنی آمده، گرچه با الفاظ متفاوت. معنا روشن است و همین کافی است.

    ظاهرا حدیث‌شناسی را نمی‌دانی. قرآن یک متن یگانه است که کلمه به کلمه‌اش ثابت مانده، اما حدیث نقل است. طبیعی است که در منابع مختلف، یک معنا با الفاظ گوناگون نقل شود.

    در مسند احمد و سنن ابوداود آمده:

    «هر کس کاری از کارهای امت مرا بر عهده گیرد و بر آنان سخت بگیرد، خدا هم بر او سخت خواهد گرفت.»

    و در بحارالانوار آمده:

    «هر کس کاری از امور مسلمانان را بر عهده گیرد و به خوبی رعایتشان نکند، با آنان وارد بهشت نخواهد شد.»

    لفظ‌ها متفاوت است، اما پیام یکی است: هر مسئولی که زندگی را بر مردم دشوار کند یا خیرخواه آنان نباشد، گرفتار عذاب خدا خواهد شد؛ هم در دنیا و هم در آخرت.

    اما بدانی: حدیث‌شناسی خودش قواعدی دارد. اگر حدیثی تنها از یک راوی برسد، به آن «خبر واحد» می‌گویند؛ خبر واحد می‌تواند درست باشد، اما درجه‌اش پایین‌تر است. اگر یک حدیث از چند طریق برسد، «مستفیض» می‌شود و قوت بیشتری دارد. و اگر یک معنا در منابع متعدد، با راویان بسیار و در نسل‌های پیاپی تکرار شود، به آن «متواتر» می‌گویند؛ متواتر یعنی یقین به صدور از پیامبر یا امام.

    حدیثی که من آوردم، نه یک روایت منفرد، بلکه مضمونش در منابع شیعه و سنی، بارها و با الفاظ گوناگون آمده است. این یعنی دست‌کم مستفیض و نزد بسیاری متواتر معنوی است؛ حقیقتی ریشه‌دار که انکارشدنی نیست.

    پس اختلاف نسخه‌ها دلیل بر ضعف نیست؛ برعکس، نشانه آن است که معنا در منابع گوناگون تکرار شده و حجیت آن استوارتر گشته است.

    آیا این روش انسان جویای حقیقت است که به نام راوی بتازد و معنا را انکار کند؟ انسان مؤمن حقیقت را می‌پذیرد، حتی اگر تلخ باشد. نام راوی چیزی را عوض نمی‌کند. عدالت پیامبر به یک اسم وابسته نیست. این هشدار امروز را نشانه گرفته است؛ خواه بپذیری، خواه انکارش کنی

    خیلی ممنون که حدیث شناسی را به ما یاد دادید ولی نمی دانم چرا از علم رجال چیزی نگفتید !

     علم رجال موضوع  خود را بر آن قرار می‌دهد که احوال راویان—نه خود حدیث‌ها—را بررسی کند و معیارهایی مانند عدالت، وثاقت و دقت در نقل را ارزیابی نماید.

    لذا وقتی برای ما حدیثی از دشمن ردیف اول شیعه نقل می کنید که در هیچ منبع شیعی نیامده و به دروغ سند از منبع شیعی برایش نقل کرده اید تاکید می کنم به دروغ از منبع شیعه برای عین آن حدیث سند آورده اید و بعد که دروغتان رسوا می شود می روید شبیه آن را پیدا می کنید که البته اصلا هم شبیه نیست  و مدام به ما می گویید راوی مهم نیست معنا مهم است انتظار دارید چه جوابی بهتان بدهند ؟! 

    بگوییم اهل صدق و حقیقتی ! 

    بله مثل وقتی گفتید من از این بحث ها نفع شخصی ندارم بعد معلوم شد دارید مشکلات خودتان را فرافکنی می کنید ، مثل وقتی گفتید به من تهمت می زنید من قرآن را بدون امام و ولایت تفسیر می کنم بعد معلوم شد اهل تسنن هستید ، 

    چقدر شما اهل حقیقت و صداقتید واقعا !

    حالا هم لابد دنبال راه انداختن جنگ بین شیعه و سنی هستید .

    بروید بساط دروغ پردازی تان را جایی پهن کنید ماهیت تان را لو نداده باشید هر بار ! ،

    به خاطر احترام به تمام هم وطن های سنی مذهب شریف که در تمام دوران تحصیلم در دانشگاه و خوابگاه و بعدها در محل کار بسیاری شان همشاگردی و همکارم بودم و بدون هیچ مشکلی کنار هم زندگی و کار کردیم و برای احتراز از جنگ بین شیعه و سنی این بحث را دیگر ادامه نخواهم داد .

  • یکی از معترضان سکوت:)
  • ارنست همینگوی، نوشته بود: انسان ، دوسال نیاز دارد که حرف زدن بیاموزد،و پنجاه سال نیاز دارد که سکوت بیاموزد … راست میگفت...

    این پست و کامنت هایش برای من دور نمایی از جامعه ی امروز ایران است و بر عکس آنچه که شاید در برزخ مجاز القا شود، در واقعیت برای شخص بنده، بسیار امیدوار کننده بود:)♡

    تا وقتی شهیدان زنده ای باشند که با از خودگذشتگی و ایثار بستری فراهم کنند تا منتقدان و دوستان به راحتی به گفتگو بپردازند و افرادی دلسوز چون "نبولا" که در پاسخگویی منصفانه صبر و تحمل پیشه کنند، قطعاً آینده‌ای زیباتر و بهتر در پیش خواهیم داشت، ان‌شاءالله.

    آقای حبذا، از سکوت‌های شما هم سپاسگزاریم."

     

     

     برای یکی از معترضان سکوت:)

    https://www.instagram.com/reel/DLkiG8htUtw/?igsh=ODA0b2t6dThpNjdl

    آنچه از علم رجال گفتی بخشی از حقیقت است، اما اینکه از نام راوی و اختلاف لفظ، برای انکار یک معنا استفاده کنی، نشان می‌دهد هنوز روش درست فهم حدیث را نمی‌دانی.

    تأسف من از این است که به جای دیدن پیام روشن عدالت، خودت را درگیر نام‌ها و برچسب‌ها کرده‌ای. حقیقت ساده‌تر از این است؛ و تو هرچه بیشتر می‌پیچی، فقط از آن دورتر می‌شوی

    حقارت آن است که حقیقت روشن را ببینی و باز پشت برچسب و بهانه پنهان شوی.

     

    بعد از این همه بحث های سنگین یک چیزی بگویید تلطیف شویم ;)

    پاسخ:
    پاییز می گذشت/ در کوچه های سبز/ ما سوت می زدیم ... 

    @'

    تازه فهمیدم اون موقعی هم که فکر می کردی لطیفه ،  اصلش خبر نداشتی چی سرت اومده !

    https://www.instagram.com/reel/DObc7TyCBB0/?igsh=dmFvdjQ4NW42dWVo

    معنای آهنگ عربی اش را هم بگویید 

    @'

    عرض شود که می گوید ؛

    ارسمنی فی لیلک نجمه

    مرا در شب هایت هم چون ستاره ای رسم کن 

    ضیها یلمع فی العین 

    که نور آن در چشمانت می درخشد 

    اکتبنی فی عمرک کلمه

    مرا در عمرت چنان کلمه ای حک کن 

    یحکوها الناس بعدین 

    که مردم بعدها از آن حکایت کنند 

    سنگین تر شدیم با این اوصاف ;)

    سلام از نبولا یک سوال دارم 

    شما که می گویید ما انقلابی ها از هم دفاع می کنیم پس چرا موقع انتخابات اینطوری نیستید چرا دچار عدم وحدت و تشتت هستید ؟

    وسطِ درد و رنج و بیماری و .... اینجا هم همه‌اش بحثِ سیاسی....

    شما را به خدا قسم حبذا یک پستِ روزمره و لطیف:((

    جواب سوال حبذا را در کامنت بالا ندادید در مورد حدیثی که روایت کردید فاطمه 

     سلام

    گفته ام در مواقعی که پای  " نظام و انقلاب " وسط باشد از همدیگر و از" عقاید بر حق همدیگر " دفاع می کنیم , یعنی اگر همین حبذا حرفی خلاف موازین انقلاب بزند من دیگر ازش دفاع نمی کنم  چون پای شخص دیگر در میان نیست و اینکه 

    همان طور که در یک کشور جناح های مختلفی وجود دارد ، داخل یک جناح هم طیف های مختلفی وجود دارد . مثلا جناح انقلابی می گوید ما بر  اصل نظام ، رهبری ، عدم ارتباط با آمریکا و ... همه توافق داریم ولی در انتخابات پای اشخاص در میان است و این یعنی شیوه های متفاوت حکمرانی که در همه کشورها و برای همه جناح ها صادق است یعنی مثلا قالیباف و  جلیلی در اصول با هم شبیه و در اجرا  با هم متفاوت هستند در مناظرات ممکن است همدیگر را نقد کنند ،  استراتژی شان با هم متفاوت باشد با هم بحث شان شود حتی ،این خیلی عادی است اینطوری نباشد باید تعجب کرد اصلا  . 

    اوضاع پیچیده و مضطربی است یکی از آن اشعار عربی پرحرارت را برایمان بگذازید نبولا!

    سلام 

    این بار روسی و سرد ، خیلی سرد ...

    https://www.instagram.com/reel/DPmlKTpjA-r/?utm_source=ig_web_copy_link

    چقدر خوبه این ! 

    ولی حیف پستش ترجمه متن اینستا نداشت 

     آهنگی که معنی اش را ندانم گوش نمی دهم.

     یعنی ترجمه اش را می دانم ولی اینجا نمی گویم :)

    اگه آنقدر افتضاحه گوش ندیم ! 

    :/

    معلومه که نه ! 

    منظورم از این نظر نبود .

    متن پست را بدهید به چت جی بی تی بهتان می دهد ترجمه اش را .

     ترجمه را پیدا کردم ممنون ولی سلیقه موسبقیایی لطیفتان اصلا به کامنت های بی رحمانه و سرد سیاسی تان نمی خورد ،

    آدم کنجکاو می شود ببیند پشت این اسم چه کسی است ;)

    یک سکانس از یک فیلم فرانسوی قدیمی هست، مرد به زن میگه : 

    چرا آنقدر ناراحتی ؟ 

    چون تو با کلمات با من حرف می زنی و من به تو با احساسات نگاه می کنم.

    مرد : هیچ وقت نتونستم با تو یک مکالمه واقعی داشته باشم ، هیچ وقت فکر نداشتی ، فقط احساسات .

    زن : نه اشتباهه، داخل احساساتم افکار زیادی وجود داره ...

    به نظر می‌رسه تعداد کامنت‌های این پست داره به تعداد کل پست‌های آقای حبذا نزدیک می‌شه…

    از اونجایی که خود ایشون گفته بودند نوشتن اذیت شون میکنه، خوبه که با خوندن کامنت‌ها گاهی سر ذوق می‌یان و برامون می‌نویسن:) الحمدالله..

     

    @نبولا جان، این‌قدر خوب چرایی!

    نگاه زیبا تُ دوست داشتم.

    اما چی کار کنیم با اونایی که فکر می‌کنن احساسات فقط یه تپش بی‌هدف قلبه؟

    در حالی که احساس، یه جور فکر بی‌صداست؛ راهیه برای گفتن چیزایی که عقل به تنهایی نمی‌تونه بگه.

    احساسات در واقع درِ دنیای درون ما رو باز می‌کنن…

    وقتی نادیده‌شون می‌گیریم، انگار یه بخش مهم از خودمون رو حذف کردیم…

    جایی که فکر و معنا با دل یکی می‌شن…

    نوایی برای دل های گرفته !

    سلام 

    اندوه های ما ، دل تنگی های ما ، دل گرفته ی غریب ما فقط در انس با انسان کامل قرار می گیرد غیر از آن اندوه می شود ، در خوش ترین لحظات یک گپی وجود دارد که برای صاحب زمان همان عصر است ...

    این نوای این عشق غایب ماست ...

    https://www.instagram.com/reel/DP-3y60jFtm/?igsh=ZXcxMmszczN4cjg2

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی