حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

مشخصات بلاگ
حبذا ...

لک الحمد یا ذالجود و المجد و العلی
تبارکت تعطی من تشاء و تمنع
الهی و خلّاقی و حرزی و موئلی
الیک لدی الاعسار و الیسر افزع
الهی اذقنی طعم عفوک یوم لا
بنون و لا مال هنالک ینفع
...

بایگانی

شادی شیخی که خانقاه ندارد (2) ...

دوشنبه, ۱۵ مهر ۱۴۰۴، ۰۸:۰۹ ق.ظ

خاقانی می گفت: "ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت". صحنه ای صریح و بیرحمانه را تصویر کرده بود. شبیه هایکوهای ژاپنی همین یک مصرع پر از تصاویر و داستان های نهان بود. حافظ با کمی تلطیف ماجرا، از روی دست او ساخته بود که "یا رب مگیرش ار چه دل چون کبوترم/ افکند و کشت و عزّت صید حرم نداشت". و البته بیت بعد، اندیشه کنان ز نازکی خاطرِ یار، گله اش را برمیگرداند به بختِ سخت خودش که "بر من جفا زِ بخت من آمد!/ وگرنه یار/ حاشا که رسم لطف و طریق کرم نداشت". و حتی ازین هم در ابیات بعد فراتر می رود که اصلا کسی که پیش یار خوار نشود،‌ نزد کسان محترم ش نمی دارند. حال حافظ را خوب می فهمیدم. لکن همان "عقابِ تیز پرِّ دشت های استغنا" را خوش تر می داشتم. تا که قبول افتد و که در نظر آید ... 

  • ۰۴/۰۷/۱۵
  • ح.ب