حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

مشخصات بلاگ
حبذا ...

لک الحمد یا ذالجود و المجد و العلی
تبارکت تعطی من تشاء و تمنع
الهی و خلّاقی و حرزی و موئلی
الیک لدی الاعسار و الیسر افزع
الهی اذقنی طعم عفوک یوم لا
بنون و لا مال هنالک ینفع
...

بایگانی
این شهر رو دوست دارم ... با آدم هاش ..

..

.

با این حال به همه می گویم که، دیگر آدم دل بستن به دوستانم نیستم .. "غرّی غیرُک ..". همان حوادث آمریکا برایم کافی بود که دیگر دل در گرو غیر رفیق اعلی نداشته باشم .....

..

.


  • ح.ب
می گوید :

" من ده سال پیش با حمید ی آشنا شدم که از ده دقیقه مصاحبتش شادی و نشاط می بارید .. قرار نداشت، از صحبتی به صحبت دیگر، از لطیفه ای به ظرافتی دیگر .. شوخی می کرد، بذله می گفت، دست می انداخت و خلاصه شاد بود ... الان توی همین اوقاتی که حرف می زنیم، بیشتر یا ساکتی یا به نقطه ای خیره ای .. بسیار افسرده و غمگین شدی ..  و بدی اش اینست که به نظرم هر روز هم این حالت تشدید می شود .. نگرانتم .. "

..

.

لعنت به سفر، که هر چه کرد او کرد ..

.

.

این بار آخری که از تهران می آمدم، چند ساعت قبل از پرواز مهمان بودیم. ساکت نشسته بودم و لبخندی می زدم به همه. عمه ام دستم را گرفت که چرا اینطوری شدی آخه، گفتم : " نمی خوام برم .. خسته شدم به خدا .. و بدیش اینه که دیگه حتی نمی تونم بمونم .. ". ناخودآگاه میان آنهمه شادی عمه ام گریست ...

.

.

یکی چندروز پیش می پرسید، چرا عکس سه نفره ی بزرگسالی ندارین؟. بهش گفتم آخه حالا داره شش سال میشه که یک جا نبودیم هرگز ...

..

.

من از خدا می خوام که یکی از همین روزا، محمد و وحید رو پیشم ببینم. نمی دونم میشه یا نه ... ولی خدا قسمت کنه که تا دیر نشده، این اتفاق بیفته ..

.

.


  • ح.ب
.

.

فکر کن یکی اینجا برایم شعری خواند و بدون مقدمه گفت : " برای شما که یه عمر سرتون توی درس بوده و از ادبیات چیزی حالیتون نیست، این شعرها رو نباید خوند .. حیفه .. حروم میشن ... "

.

القصه من چیزی نمی گفتم و نگاهش می کردم ..  و به این فکر می کردم که خیلی سخت است که دیگران تفریبا هیچ از تو ندانند .. هیچ ..

..

.


  • ح.ب
خدایا .. ابراهیم خوبی که برایت نبودیم، تو قسمت ما کن که اسماعیل درستی برایت باشیم ....

..

.

پ.ن:

امروز دعای عرفه در جمع بچه های نازنین اینجا حال و هوایی دیگر داشت .. تمام طول دعا را به چیزی فکر می کردم که ذهنم را ویران می کرد .. احساس خسارت و درماندگی محض .. احساس پوچی و از دست رفته گی ..

..

.


  • ح.ب
" الَّذِینَ یَقُولُونَ رَ‌بَّنَا اصْرِ‌فْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ ۖ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَ‌امًا " ...

.

.

پ.ن :

ما تا زمانی مورد رحمت خاص خدا هستیم که مراقب اعمال خود باشیم .. در حوزه ی اخلاق اسلامی .. در پایداری فی سبیل الله ... اگر خطا کنیم، کم کم از توجهات خاص خداوند محروم می شویم ...

من یکبار این رحمت خاص را از دست داده ام، می دانم چه می گویم .. کلی زجر کشیدم تا از یک توجه خاص، به یک توجه متوسط و معمولی رسیده ام ... بسیار احساس خسارت می کنم .. بسیار ...

..

.

وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَى اللَّـهِ مَتَابًا ...

  • ح.ب
" مدتها فکر میکردم آدمهایی که اعتراف میکنن وجدان اخلاقی والایی دارن. و حالا متوجه میشم که بعضی ها همان طوری که استفراغ میکنن اعتراف میکنن، بالا میارن تا دوباره شروع کنن ... "

مهمانسرای دو دنیا .. اریک امانوئل اشمیت ..

.

.

امروز کسی می گفت، اگر رنجیده ای واقعا معذرت می خوام ازت. جواب دادم، من اصلا نرنجیده ام ولی از آدم هایی که برای حفظ روابط اجتماعی و ازین قبیل بازی ها، معذرت خواهی می کنند خوشم نمی آید. من اگر واقعا از کسی معذرت بخواهم، تمام درونم پشیمان ست. نه از سر منفعت طلبی و به دست آوردن دل دیگران ....

.


  • ح.ب
از دیدار امروز احمدی نژاد با اعضای ستاد انتخاباتش ... :

" خدمت آقا گزارش خلاف واقع می‌بردند. من خدمت رهبری رسیدم و توضیح دادم، بگردند اگر یک ریال دزدی در دولت پیدا کردند بنده در تلویزیون حاضر شده و می‌گویم به‌خاطر اینکه به درد مردم نمی‌خورم استعفا می‌دهم ... "

..

.

یکی نیست به بانگ بلند بگه: مردان نفس به یاد ِ دم ِ تیغ می زنند ...


  • ح.ب
هفته ی پیش که لندن بودم، دو شب خانه ی عزیزی از رفقای قدیم بودم. خودش و خانمش بسیار آدم های افتاده و نازنین و درستی هستند .. برای کنفرانس دانشجویان مسلمان رفته بودم و مصاحبه ای با جام جم و پرس تی وی ...

.

القصه اینکه سه شب بعد از رفتن من، پلیس به خانه شان نیمه شب حمله می کند. با اسلحه و تجهیزات عجیب. چند ده مرد مسلح وحشی با سگ .. به بهانه ی اینکه گزارش امنیتی داشته ایم .. خلاصه اینکه رفقای ما را با وضع بدی رو زمین می خوابانند و اسلحه رویشان می گیرند و در همین حال چندساعت تمام خانه را بازرسی می کنند .. در آخر هم مثلا عذرخواهی می کنند و می روند .. می گویند، به هرحال ما گزارش داشتیم و باید به وظیفه عمل می کردیم ..

..

خانم این رفیق ما، در حال بچه دار شدن بود .. بعد از این حادثه بچه شان از بین رفته .. من از صبح حالم را نمی فهمم .. غمگینم .. عصبی ام .. بدحالم ... بهش زنگ زدم، می گوید خواست خدا بوده .. حالم بدجوری ست .. خدایا ...

..

.

اللهم اشغل الظالمین بالظالمین ...

.

.

پ.ن: قرائن نشان می دهد که گزارش کار ایرانی ها بوده ست. می خواستند اذیت کنند .. به دروغ گفته اند فلانی توی خانه اش اسلحه دارد .. چیزی شبیه این .. اصلا طرف را هم درست نمی شناخته اند .. فقط به محاسن خودش و حجاب خانم ش توجه کرده اند .. از قلب پاکشان و روحیه ی با نشاط شان هیچ  نمی دانستند ..

پست تر از این انگلیسی ها و آمریکایی های مستکبر، این ایرانی های طاغوتی خارج نشین هستند ... !

.

.


  • ح.ب
چقدر از جملات امروز لاریجانی در دفاع از وزیر اقتصاد خوشم آمد، شروعش این بود :

" با توجه به شرایطی که در مجلس وجود دارد، و مختصر عقلی که باقی مانده ست!! ... "

..

.

.

خیلی درست ست. نیست؟

  • ح.ب
" امروز باید یا باران بیاید٬ یا کسی ... "

روایت عاشقانه‌ای از مرگ در ماه  نوامبر ...

..

.


  • ح.ب