حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

مشخصات بلاگ
حبذا ...

لک الحمد یا ذالجود و المجد و العلی
تبارکت تعطی من تشاء و تمنع
الهی و خلّاقی و حرزی و موئلی
الیک لدی الاعسار و الیسر افزع
الهی اذقنی طعم عفوک یوم لا
بنون و لا مال هنالک ینفع
...

بایگانی

و گفت: "سوارِ دل باش و پیاده تن ... "

تذکرة الاولیاء .. ذکر بایزید بسطامی رضی الله عنه ..

.

.

پ.ن: مطالب منتشر نشده ی اینجا شاید خواندنی تر از آنچه تاکنون به طبع رسیده است باشد. لیکن از چشمِ بدِ زهرآبِ دَم .. زخم های روح فرسا من خورده ام. خود دانید .. علیکم انفسکم .. 

.

.

  • ح.ب

در همان اوان، به سبب ترک یاران موافق و گله از جفای روزگاران خطی نوشته بودم، به این تمام می شد: " نویسم خط آخر را من اینجا/ که حرفی نیست روی حرف نیما/ نازک آرای تنِ ساق گُلی/ که به جانش کِشتم/ و به جان دادمش آب/ ای دریغا ... "

.

.

  • ح.ب

" همه دلباخته بودیم و پریشان

                  که غم ت

                   همه را پشت سر انداخت

                       مرا تنها بُرد ... "

  • ح.ب

میان راه حکیمی را دیدم، گفت: "با خُردان مزاح مکن که بر تو دلیر شوند و طنز در کار بزرگان مکن که از تو برنجند ... " و بعد البته اضافه کرد: " با بزرگان کم نشین، بیچارگان را یاد کن ..."

.

.

پ.ن: یک راهِ گذرِ زندگی، روزمرگی است. احجام پوچِ بی معنی را آنچنان بر خودت سوار کنی که خسته به بستر برسی و حوصله ی هیچ فکر و خیالی نماند. راه فرار از روزمرگی امّا، رها کردن است. اینکه بتوانی هرآنچه که به دست داری رها کنی. هرآنچه. هنر از دست دادن را باید آموخت. طوری از کنار روزها بگذری که روزها از کنار یکدیگر می گذرند. در این رها کردن فضایی برای ذهن انسان باز می شود که می تواند خودش را در آیینه ی آن ببیند. کم کم می فهمد که باید چه کند. وظیفه شناس می شود. من آنقدر رها کرده ام که الان می توانم جایی را بگیرم و راه بروم. این ثمره ی این سالها بوده است. گاهی زمین می خورم البته. سخت هم شاید. و ای بسا مدّتی طول می کشد تا باز برخیزم. ولی راه را شناخته ام. وسایل و وسائط را هم. تنها همّتی می طلبد. 

.

.

جناب عشق بلند است، همّتی حافظ ... 

  • ح.ب

" بگو که از غم عشقت .. چگونه جان برهانم؟

  چگونه این همه غم را ..  به هر طرف بکشانم؟

  نه پای رفتن ازینجا .. نه طاقتی که بمانم

  چگونه دست دلم را به دست تو برسانم؟ ... "

.

.

پ.ن: انگار آناگاوالدا بود که می گفت "شهامت از آن آنان است که یک روز صبح خودشان را در آینه نگاه می کنند ... "

  • ح.ب

سخت است دیدن گذشته ی خودت در حال ِ دیگری .. و سخت تر از آن، دیدن گذشته ی اوست در حال خودت ...

.

.

  • ح.ب

جهنّم حسرت و پشیمانی از هر آتش دیگری سوزان تر است ...

.

.

  • ح.ب

هم این که می گوید "تو نشسته ای کجای ماجرا" حقیقت است، هم آنکه به "گریه های بعد ازین" می گوید: "خاطرم نمانده شهر من کجاست". به آن امید که "خدا کند بغل مگر مرا" .. خودت را به آغوش خدا بیاندازی از آن همه درد. باید آن "صبح رفتن" را سال ها چشیده باشی تا این را بفهمی. اینکه "ز ما فقط رهی است که مانده پشتِ سر". کاش فقط آن یک تک مصرع "شب .. چرا می کُشد مرا" را درست تر می خواند که "چرا می کِشد مرا".  نه می کُشد. شب رفتن یک تنهایی و غربت خاصّی است در وطن. می کشاند انسان را به اعماق خویش. نه می کُشد، نه می گذارد.

.

.

.

جای زخم، زخم اگر بیفتد دیگر جای ش نمی رود. شانس بیاوری جایی باشد که بشود با چیزی پوشاند ...

.

  • ح.ب

باید ازین سدّ حقارت و تردید گذشت. دست به دست می گردانیم افتخارات فلان ایرانی در ناسا را، فلان جراح مغز در آلمان را، موسس گوگل را، مریم میرزاخانی ها را،‌ بعد یادمان می رود که در مقابل آن ها که رفتند، اینها که برگشتند را قدر بدانیم. واکسن کرونا ساخته ی داخل، همین بچه هایی هستند که اگر می رفتند شما عکس شان را دست گردان می کردید. همین هایی که یک گوشه نشسته اند و با حقوق بخور و نمیر در خفا شعار می دهند که ما تنها مامور به وظیفه هستیم. همین ها که صبح ها که برمیخیزند با خودشان مرور می کند که خیبری سوز دارد و دود ندارد. باید سال های سال اگر شده دیوار را هم باید هل داد ولی دم از رفتن نزد. باید ایستاد تا شکوفه های نشاط علمی بگیرد. یک دم نگاه کن که چه بر باد می دهی، چندین هزار امید بنی آدم است این ... 

.

.

پ.ن: از مدّت ها پیش تر گفته ام که واکسن کلاسیک ساخت داخل، از امن ترین واکسن های موجود است که با روش سنّتی که ویروس ضعیف شده و غیرفعال شده است ساخته شده. ممکن است مقاومت به بعضی جهش های جدی کرونا ایجاد نکند، ولی نسبت به ویروس پایه ایمنی ایجاد می کند. دقیقا به روش واکسن های ویروس های دیگر. و عوارض ش بسیار کمتر است از واکسن های سلولی مثل فایزر. که بر اساس روش mRNA ایجاد شده اند که مقاومت سلولی ایجاد می کند.

.

  • ح.ب

ابوعبید در فضائل القرآن از ابوذر نقل کرده است که شبی پیامبر در تمام رکعات نماز شب فقط یک آیه را تلاوت نمود. آن آیه این بود که "ان تعذّبهم فانّهم عبادک، و ان تغفر لهم فانّک انت العزیز الحکیم". آیات پایانی سوره ی مائده از زبان حضرت عیسی علیه السلام. اگر آنها را عذاب کنی تو مولا هستی و آنها بندگان .. و جای شکایت نیست .. و اگر رحم کنی و ببخشی، در خورِ وسعتِ عزّت و حکمت لایزالِ چون تویی است ...

.

.

پ.ن: به دیگران سخت نباید گرفت. چاره ای ندارند. همین ...

  • ح.ب