حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

مشخصات بلاگ
حبذا ...

لک الحمد یا ذالجود و المجد و العلی
تبارکت تعطی من تشاء و تمنع
الهی و خلّاقی و حرزی و موئلی
الیک لدی الاعسار و الیسر افزع
الهی اذقنی طعم عفوک یوم لا
بنون و لا مال هنالک ینفع
...

بایگانی

حبذا ..

جمعه, ۹ دی ۱۳۹۰، ۱۰:۱۹ ب.ظ
حقیقت آنست که حالم خوب نیست ..

.

.

دیشب خواب روز اولی که آمدم آمریکا را دیدم.  لحظات دردآوری که یک لحظه اش چند سال گذشت .. با دو چمدان بیست و هفت کیلویی .. همان لحظات اولی که رسیدم توی اتاقم .. خیال می کردم این همان مرگ است که می گویند .. با کفش آمدم توی اتاق .. سکوت مرگباری بود. شاید چند ساعت روی کاناپه ی اتاق بی حرکت نشسته بودم .. عضلات بدنم می لرزید .. توی ذهنم فکر می کردم که دیگر ازین بدتر نمی شود .. و هیچ نمی دانستم که هنوز این اول راه ست ...

.

.

.

  • ۹۰/۱۰/۰۹
  • ح.ب

نظرات  (۷)

سلام
الان چی؟هنوز همونجوریه؟
ولی وقتی من اومدم . ..
خب برگرد ایران
مگه تا آخر عمر ایران نمیای؟
آقا امیر، فعلا دست و پایم بسته ست و نمی شود ..
.
.
توضیح ش خیلی سخت تر ازین حرفهاست
دل من نه مرد آن است که با غمش برآید
مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی
  • ناشناسی که به تاریکی شب!
  • من واقعا کنجکاو شدم که بدونم: چرا؟!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی