حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

مشخصات بلاگ
حبذا ...

لک الحمد یا ذالجود و المجد و العلی
تبارکت تعطی من تشاء و تمنع
الهی و خلّاقی و حرزی و موئلی
الیک لدی الاعسار و الیسر افزع
الهی اذقنی طعم عفوک یوم لا
بنون و لا مال هنالک ینفع
...

بایگانی

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

این روزها که بحث قدیمی امامت، حکومت و رای مردم باز شده است، به نظر می رسد اکثر کسانی که به این موضوع پرداخته اند به سوالات مختلفی پاسخ داده اند که اصولا ربط مستقیمی به هم ندارد. برای اینکه مسئله کمی روشن شود، بایستی مسلّمات تاریخ اسلام را اصل گرفت و به تعبیر قضایا از روی آن پرداخت.

اصل اوّل، اسلامیت و جمهوریت)

آنچه از تاریخ اسلام بر می آید اینست که یا کفار در جامعه ی مسلمین زندگی می کنند و یا مسلمین در جامعه ی کفار. در حالت اوّل که جواب جمهوریت و اسلامیت یکی است، تشکیل یک حکومت اسلامی فرض است. بایستی حقوق اقلیّت که کفّار هستند مطابق موازین اسلامی رعایت شود. در حالت دوّم که جواب جمهوریت به اسلام نمی رسد وظیفه ی مسلمین چیست؟ واضح است. اگر تاریخ دعوت پیامبر اسلام را بررسی کنیم، وظیفه ی مسلمین تبلیغ برای اسلام است تا جایی که بتوانند جامعه را با خود همراه کنند. اگر این موضوع میسّر نشد، بایستی به مکان دیگری که بتوانند در آن احکام اسلام را برقرار سازند بروند. انّ ارض الله واسعة. و اگر کفّار اجازه ی تشکیل همچین نهادی را ندهند، با آنها مقابله کنند. هم در زمان پیامبر اسلام، و هم در زمان امام حسین علیه السلام که حکومت دیگر حتّی پایبند به ظواهر احکام اسلام هم نبود، حرکت برای تشکیل حکومت اسلام در شهری که احتمال پذیرش آن وجود داشت رخ داد. پیامبر به مدینه هجرت کردند و در آنجا با اقبال عمومی، اسلام را مستقر ساختند. امام حسین علیه السلام به کوفه سفر کردند و با نقض پیمان و دعوت کوفیان، در میان راه از تشکیل حکومت بازماندند. ولی جنس حرکت کاملا مشخص است. در زمان ائمه ی دیگر، ظاهر حکومت همچنان اسلامی است و قوانین اسلام حاکم است و محذورات جدی در برخورد با سیستم وجود دارد. آنچه از تاریخ اسلام بر می آید، همین است. لذا، اگر روزی مردم در نقاطی از ایران، مثل تهران، اسلام را نخواهند!، بر مسلمین فرض است به شهرهای دیگری که بتوانند که احکام اسلام را در آن پیاده کنند هجرت کنند. که البته در این صورت یکپارچگی کشور آسیب جدی می بیند و احتمال تجزیه ی کشور فراوان است. 

اصل دوّم، جمهوریت و حاکمیت)

حال فرض کنید که اکثریت جامعه مسلمان هستند و احکام اسلامی را پذیرفته اند. برای انتخاب اینکه چه کسی و با چه فقاهتی حکومت کند، چه مبنایی در مسلّمات اسلام یافت می شود؟ این دقیقا جایی است که بحث آقای روحانی و دیگران است. نه اصل اسلامیت و جمهوریت. در اینکه چه کسی زمامدار جامعه ی مسلمین شود، بحث است. در زمان حضور پیامبر، به طور قطع می دانیم که انتخاب از جانب خداست و رای مردم هیچ تاثیری در حاکم بودن پیامبران ندارد. در مواقع متعدد در قرآن کریم، با پیامبر محاجّه می کردند که اگر خدا می خواست کسی را ازین قوم انتخاب کند چرا مثلا دانشمندان و اشراف قوم را انتخاب نکرده است. چرا نظرخواهی صورت نگرفته! به صراحت در قرآن آمده است. و جواب هم اینست که الله اعلم حیث یجعل رسالته. همین. پس در زمان حضور پیامبر خدا، چون او صاحب شریعت است، انتخاب شریعت و انتخاب ولی در حقیقت یکی است. و اگر مردم از حکومت ولی الهی سرپیچی کنند، بلا و عذاب الهی نازل می شود و آن قوم را نابود می کند. عذاب شدید و قریب. تا اینکه تنها عدّه ی ولو قلیلی که با پیامبر هستند بمانند. امّا در زمان امام چطور؟ اینجا اختلاف بین اهل سنّت و شیعه شروع می شود. اهل سنّت، که معتقد به اصل امامت نیست،  انتخاب ولی و حاکم را در زمان غیبت پیامبر، از جانب خدا نمی داند. آنها ولی و حاکم را یکی می دانند و  مکانیزم انتخاب مشخصی هم برای این قضیه ندارند. به عنوان مثال، در زمان سقیفه، یک شورای شش نفره ی قبیله ای که آن هم با معیارهای دقیق جمعیتی یا ارزشی تنظیم نیست، تشکیل می شود. تاریخ اهل سنّت را نگاه کنیم، خصوصا جمع آوری که پروفسور مادلونگ کرده است، می بینیم که اتفاق سقیفه واقعا با هیچ معیار دقیق جز انتخاب برخی از چهره های مقبول و صحابه ی مشهور، سازگار نیست. بهرحال با معماری پیچیده ی ابوبکر و عمر این قضیه ی سقیفه برای سه خلیفه ی اوّل رخ می دهد. سقیفه در بهترین حالت، مشورتی بین برخی از صحابه ی مشهور است. تنها همین و ربطی به انتخاب و رای مردم ندارد. در زمان علی علیه السلام است که تنها اجماع حاضران باعث انتخاب می شود. حاکمان دیگر اسلام هم من جمله عبّاسیان، امویان و دیگران با مکانیزم های غیرانتخابی بر اوضاع مسلط شده اند. آنچه می شود از دید اهل سنّت راجع به حاکمان فهمید، اینست که هرکه بر قدرت تسلط پیدا کند و حکم خدا را اجرا کند، وظیفه ی دیگر مسلمین اطاعت است! هرقدر هم که شیوه ی به قدرت رسیدن او بر ظلم و نیرنگ استوار باشد. نتیجه ی مستقیم این تفکر، همین سیستم سعودی حاکم در عربستان است. که چون خادم حرمین و اسلام هستند، باید از آنها اطاعت کرد.

از نظر شیعه، در زمان حضور امام، انتخاب ولی و "مشروعیت او" از جانب خداست ولی "فعلیت" و "امکان" حکومت این ولی به نظر مردم بستگی دارد. یعنی مسلمین وظیفه دارند با او اجماع و بیعت نمایند، وگرنه این ولی خدا مامور به تشکیل حکومت نیست. حجّت ولی برای حاکم شدن بر اوضاع، حضور حاضران و قیام ناصران است. آنجا که در نهج البلاغه، امام علی علیه السلام می فرماید، لولا حضور حاضر و قیام الحجة بوجود ناصر، منظور اینست که با بیعت مردم حجت بر ولی خدا برای تشکیل حکومت تمام می شود. سیره ی تمام ائمه همین بوده اند. اگر زمینه ی مردمی وجود داشت، حتما برای حکومت قیام می کردند. امّا اگر مقبولیت عمومی وجود نداشت و حکومت اسلامی سرکار بود، سکوت می کردند و تنها به تبلیغ می پرداختند.

حالا سوال اصلی که محل اختلاف است ازینجا شروع می شود که آیا این حاکم که مورد قبول مردم است ولی انتخاب الهی نیست، مشروع است؟ جواب علمای شیعه قریب به اتّفاق اینست که خیر! در زمان حضور امام، هر حکومتی غصب است. لذا حکومت حداکثری ابوبکر هم غصب است. حکومت عمر غصب است. و حکومت عثمان هم غصب است. حکم قاضی باطل است و قس علی هذا. پس اگر غصب است، با حکومت کفار چه فرقی دارد؟ آیا وظیفه ی مسلمین مثل حالت قبل مهاجرت و ایجاد حکومتی جدید است؟ آنچه از سیره ی ائمه بر می آید اینست که تا جایی که اصل اسلام و حکومت قرآن، به صورت نسبی برقرار باشد، برای حفظ اتّحاد بایستی سکوت کرد. و تنها به تبلیغ پرداخت. حتی بعضی از ائمه به شرکت در نماز جمعه ی اهل سنّت هم به شیعیان شان سفارش کرده اند. یعنی با حفظ فاصله، آن ها را در اصول همراهی کنیم و در عین حال به تبلیغ هم بپردازیم تا زمینه ی حاکم شدن امام فراهم شود. این مدارا تا زمانی است که حکومت مبنا و روش اش اسلام باشد. نه مثل دوران یزید، که خلیفه زنازاده می شود و شرابخواری علنی کند. که در اینصورت، اصل قبلی حاکم می شود و باید مقابله کرد و حکومتی از نو بنا ساخت. آنچنان که امام حسین علیه السلام قصد کرده بودند. 

اصل سوّم، ولایت و حکومت)

در عین اینکه در حالت غیبت امام، به نظر قضیه ی حاکمیت و ولایت پیچیده تر می شود، ولی اینطور نیست. چرا که لاجرم اولا جامعه ی مسلمین بایست حکومت تشکیل دهند و هیچ قاعده ی دیگری جز رای آحاد ملت برای انتخاب ولی فقیه به قرآن و سنّت پیامبر و اهل بیت نیست. لذا شرط لازم و کافی برای ولایت در دوران غیبت، حمایت مردم و پایبندی به اصل اسلام است. که این دو ملازم هم هستند. یعنی اگر فقیهی که مقبول حداکثر مردم باشد، حکم صریح اسلام را نقض کند، از ولایت ساقط است. امام خمینی هم در یکی از صحبت هایشان به این موضوع اشاره داشتند. فقیه عالم و عاملی که حضور حاضران و قیام ناصران از جامعه ی مسلمین او را همراهی نکنند هم، مثل امام که در بند قبل توضیح داده شد، "امکان" حکومت ندارد. باید به فقیه عامل عالم دیگری که مقبولیت دارد رجوع کرد. 

پ.ن.1: در تمام مباحث بالا، رای مسلمین لحاظ است. رای کفّار در انتخاب ولی مسلمین، از نظر فقه و تاریخ بی معنی است.

پ.ن.2: غیر از پیامبران، هیچ ولّی الهی با تحکّم و اجبار، بر مردم حاکم نشده است در تاریخ. به عبارت دیگر "حجّت" نداشته است. 

پ.ن.3: به نظر بنده، اصل اول که جمهوریت و اسلامیت است امروز در ایران موضوعیت ندارد. و آنچه مورد ارجاع است اصل سوّم است که حکومت مسلمین با چه مکانیزمی انتخاب شود، که به نظرم، مکانیزم فعلی که رهبر جامعه با انتخاب خبرگان منتخب ملّت مشخص شود، بسیار بسیار هوشمندانه و عالی است. از لحاظ تئوری، ازین بهتر نمی توانم سیستمی را تصور کنم. (در این مورد که چرا این شیوه از انتخاب مستقیم بهتر است بعدها توضیح خواهم داد)

پ.ن.4: واضح است که اشتباه آقای روحانی در تجمیع اصل دوم با اصل اوّل است. جمهوریت در اصل اسلامیت شانی ندارد و تنها ظرف حاکمیت است. مردم در جامعه ی اسلامی نمی توانند انتخاب کنند حاکمی را که نصّ صریح قوانین اسلام را عامدانه زیرپا بگذارد. مسلمین هم مجاز به تبعیت از چنین فردی نیستند. خلط مبحث، چیزی است که دارد این میان رخ می دهد. یعنی کسانی که مسلمان نیستند نمی توانند در مورد حاکم جامعه ی مسلمین نظری بدهند. حالا همینقدر که در جمهوری اسلامی، حق انتخاب حاکم مسلمین برای کفّار هم معین شده است، چیزی است که با اصول اسلام هرگز نمی خواند. و این محصول اندیشه های غربی است. لکن، ما مجبور به حفظ همین میزان هستیم چرا که راه دیگری نداریم. ولی اینکه ازین موضوع سوء استفاده کنیم و حاکم جامعه ی مسلمین را با نظر غیرمسلمین تحت فشار قرار دهیم، این دقیقا علّتی است که بحث "جمهوریت و اسلامیت" را به غلط مطرح می کنند.

پ.ن.5: حرف برای نوشتن بسیار است. سعی کردم به خلاصه ترین شکل ممکن بنویسم. والله مستعان .. 

  • ح.ب

این نوشته را چهارسال پیش در روزنامه ی جمهوری اسلامی در مورد حوادث تروریستی پاریس به دست داعش نوشتم. پاراگراف چهارمش وصف الحال این روزهای ما است ... :

.

.

" بروز اندیشه های افراطی در قالب اسلام، نظیر آنچه در پاریس رخ داد، نشانگر شکست جریان چپ مسلمان سکولار نیز می تواند باشد. این نکته ای است که اسلاوی ژیژک، فیلسوف و جامعه شناس مشهور اسلواکی نیز در روزهای اخیر بدان اشاره کرده است. اسلام در اساس خود، حامل پیام های جدی در مواجهه با مسائل سیاسی و اجتماعی است و پیروانش را به یک کنش پویا در مقابل مسائل اجتماعی می خواند. به نظر اکثر اندیشمندان اسلامی، یکی از وجوه قرآن کریم برنامه ای برای حکومت پیامبر اسلام است و حکومت عدل ِ سیاست و تمام معنای سیاست است. لهذا اسلام سکولار با خلاً ایدئولوژیک در تفسیر فرامین سیاسی اجتماعی اسلام مواجه می باشد. لذا جمعیت رو به رشد مسلمین در اروپا، وقتی با این خلاً ایدئولوژیک روبرو می شوند، و در حالی که مروّجان اسلام ناب محمّدی تحریم شده اند، این جمعیت ممکن است به ناچار به اندیشه ی سیاسی ِ بی مایه ی گروه های سلفی و وهابی روی آورند. در جامعه ی مسلمان، نتیجه ی طبیعی جدایی دین از سیاست، حرکت های خشونت طلبانه ی از جنس داعش است ... "

  • ح.ب

یکی از اعمال وارد در شب اول ماه مبارک، زدودن دل از هرگونه کینه و غباری از مومنین و مسلمین است. درست است که سخت است این روزها، گذشتن از دوستان سابق، که حالا بهر جاه یا مال خنجر می زنند، یا آنها که حالا به قول خودشان معتدل شده اند و پیروان حکمت "خیر الامور اوسطها" ... و رندانه "در میان راه" خنجر می زنند. یا آن ها که اوّل تیر می اندازند و بعد از ترس سرک می کشند که ببیند کی را و کجا را زده اند .. یا آن ها که هم با علی هستند هم با معاویه و یا آنها که نه با علی هستند و نه با معاویه .. و آنها که اگر یک نفس راحت شان بگذاری، یک نفس راحت ات نمی گذارند ... باید بتازی تا نتازند .. از همه می گذریم .. از ناکث و ناکس .. به لطف خدا .. از همه می گذریم. و چشم بر گذشته ها می بندیم. می گذریم امّا به قول آن شعر محمود درویش، لکن لاتعودا ابدا .. لعلنا نکون ایضا لنسیانکم مخلصین ..

.

.

  • ح.ب

ز پس صبر تو را او به بر صدر نشاند .. 

  • ح.ب