حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

مشخصات بلاگ
حبذا ...

لک الحمد یا ذالجود و المجد و العلی
تبارکت تعطی من تشاء و تمنع
الهی و خلّاقی و حرزی و موئلی
الیک لدی الاعسار و الیسر افزع
الهی اذقنی طعم عفوک یوم لا
بنون و لا مال هنالک ینفع
...

بایگانی

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

" در روایت آمده که حضرت داوود(ع) از خدا خواست که خدایا در این عالم همنشین من را در بهشت معرفی کن. آن کسی که در بهشت بناست الی الابد زندگی کنیم. خدا به جناب داوود وحی فرمود و آدرس آن خانم را داد. اسمش را هم گفت خلادة بود. ین خانمی که در این خانه زندگی می‌کند، همسر شما الی الابد در بهشت است. حضرت داوود با شوق آمد ببیند چه کسی است. آدرس را پیدا کرد. در زد. خانم پرسید که هستی؟ گفت من داوود پیغمبر هستم. پرسید آیا آیه ای در مذمت من نازل شده؟ فرمود: نه، آیه ای در مذمّت شما نازل نشده، اما پیامی است اگر در را باز کنید و اجازه بدید، من آن پیام را بگویم. در را باز کرد. داوود پرسید شما اسمت فلان است. جواب داد بله، اسم من این است، اما ممکن است کس دیگری هم این اسم را داشته باشد. داوود گفت حقیقت این است که من از خدا خواستم همسرم را در بهشت به من معرفی کند، خدا شما را به من معرفی کرد. با تعجب جواب داد: اشتباه می‌کنید، من کجا و این حرفها کجا؟ داوود گفت بالاخره وحی خداست، آمده ام ببینم چه کار کرده ای که به این مقام رسیده ای. خانم جواب داد من یک آدم عادی هستم و هیچ کار فوق العاده ای ندارم. مثل مردم دیگر هستم. بعد از اصرار فراوان حضرت داوود، آن خانم گفت اگر چیزی بتوانم بگویم این است که هیچ حادثه ای برای من اتفاق نیفتاد که در دلم بگویم ای کاش جور دیگری بود. هرچه اتفاق افتاده گفتم این را خدا مقدر فرموده و او مصلحت من را از همه بهتر می‌داند. در دلم هم خطور نکرد که ای کاش جور دیگری می‌شد ... "

.

.

 
  • ح.ب

حالت که رو به راه نباشد، همین یک بیت تو را به اشک می آورد که:

زاهد غرور داشت، سلامت نبرد راه

رند از سر نیاز به دارالسلام شد 

رند از سر نیاز ...

رند از سر نیاز ..

..

.

  • ح.ب