حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

مشخصات بلاگ
حبذا ...

لک الحمد یا ذالجود و المجد و العلی
تبارکت تعطی من تشاء و تمنع
الهی و خلّاقی و حرزی و موئلی
الیک لدی الاعسار و الیسر افزع
الهی اذقنی طعم عفوک یوم لا
بنون و لا مال هنالک ینفع
...

بایگانی

رجعتی باید ..

دوشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۱، ۰۵:۴۵ ق.ظ

دوباره به بیست ساعت ِ آخر در تهران می رسم. اینبار ولی خلاف همیشه، تنها در خانه نشسته ام. نه می خواهم کسی را ببینم نه جایی بروم و نه حوصله ای حادثه ای خاص را دارم ... همه می پرسند اینبار که بروی دوباره کی می آیی؟. و به همه جواب های متفاوتی می دهم ..

..

.

به قول برادر وحید : " این دم ِ رفتنت، همه پنچر می شوند و انگار تهران سخت می گذرد". برایش جمله ای از کتاب "بار دیگر شهری که دوست داشتم" می خوانم که :

شهرها را نبود ِ ما غریب نمی کند ...

.

.

  • ۹۱/۱۰/۱۸
  • ح.ب

نظرات  (۵)

حال ِ شهر ها را نمیدانم .. اما قلب ها را یقینا نبود ِ دوستان ِ خدا غریب می کند .. تنها ...
..

و باز هم تجربه ی مکرّر ِ "تنهایی" در میان ِ "تن ها"ست که سراغ می گیرد انگار ...
باشد که بگذرد .. باشد که بگذریم ...

یک روز باید بگذریم از زیر ِ قرآن از خودمان .. بسی نزدیک می نماید آنروز ..
پس چه غریب می کند؟
شرف المکان بالمکین
  • مائده آسمانی
  • فکرهای این تنهایی باید جالب باشه
    مثلا،آن زمان که رجعتی در کار نیست،چه حسی وجود داره؟
    ویا...
    تهران سخت میگذرد..
    راه نفس این شهر هم گرفته ست انگار.. این بغض کی می شکند..
    سلام.
    شب ِ قبل از رفتن هم یک حالت به خصوصی دارد ...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی