حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

مشخصات بلاگ
حبذا ...

لک الحمد یا ذالجود و المجد و العلی
تبارکت تعطی من تشاء و تمنع
الهی و خلّاقی و حرزی و موئلی
الیک لدی الاعسار و الیسر افزع
الهی اذقنی طعم عفوک یوم لا
بنون و لا مال هنالک ینفع
...

بایگانی

حبذا ..

شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۱، ۱۰:۲۵ ق.ظ

شش هفت سال وقتی تنها در غربت زندگی کرده باشی، خاصیت های برگشت ناپذیری پیدا می کنی. مثلا اینکه حضور دیگران در پیش تو، تنها بخش کمی از تنهایی آدم را پر می کند!. ممکن ست در حضورشان، بروی سراغ فضای مجازی، چک کردن ایمیل، خواندن مقاله، اخبار و الخ .. یا شاید در حضورشان غرق شوی در کتابی که دم ِ دستت حالا هست  .. اینست که عملا احساس می کنند به اندازه ی کافی به تو نزدیک نیستند .. 

.

.

پشت این ویرانه های ذهن شهری هست؟ نیست ..

زهر این دلمردگی را پادزهری هست؟، نیست ..

.


  • ۹۱/۱۲/۱۲
  • ح.ب

نظرات  (۱۲)

با صدهزار مردم تنهایی
بی صدهزار مردم تنهایی...
همه ی آن تحصیل کرده ها, از آن چه تو تحصیل کرده ای بهره ای نبرده اند. به من بگو این طوفان درونت را ثمره ی چه می دانی؟ خواهش می کنم این سوال مرا بی جواب نگذار. ذهن من خسته است.
مرحبا به نفس پاک حافظ شیرازی که هر بار این غزلش را می‌خوانم زخم‌های درونم التیام می‌یابد:


ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم
از بدِ حادثه اینجا به پناه آمده‌ایم
رهرو منزل عشقیم و ز سر حدّ عدم
تا به اقلیم وجود اینهمه راه آمده‌ایم
خطّۀ سبز تو دیدیم و ز بستان بهشت
به طلبکاری این مهر گیا آمده‌ایم
لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست
که بدین بحر کرم غرق گناه آمده‌ایم
آب رو می‌رود ای ابر خطاپوش ببار
که به دیوان عمل، نامه سیاه آمده‌ایم
............
خیلی جالبه!!! نمیدونم از روی چه شواهدی به این نتیجه گیری درست رسیدی که دیگران "عملا احساس می کنند به اندازه ی کافی به تو نزدیک نیستند"... اما این دقیقا حسی هست که من دارم.. من یه جور حس عطش و کنجکاوی یا میل به یادگرفتن داشتم.. مثلا با طاهری قرآن میخوندیم اون صبح و وقتی می بینم همون تکه از آیه که من یادداشت کردم تو قرآن شما هم زیرش خط کشیده شده دلم میخواست صحبت کنم دلیل شما رو با خودم مقایسه کنم ولی ..
انگار دورت یه حباب شیشه ای است که تا میخواد طرف نزدیک بشه تققققق میخوره بهش.. سیگنالهای متناقض میفرستی.. آدمو گیج می کنی.. گاهی درک منظورت برای آدم سخته..
اما من طبق قاعده همیشگیم عمل می کنم که میگه دنیا خیلی کوتاهتر از اونه که ارادت یا دوستیت رو نسبت به کسی پنهون کنی.. یحتمل نگرش من هم نسبت به شما برایتان آشکار شده چون من به طرز آشکاری "با همه رو بازی می کنم"...
وقتی پیش بینی حالت زنجیره مارکف در نقطه‌ای خاص در آینده غیر ممکن است قاعدتا ما الان نمیدانیم احوالات شما چطوری هاست و این 96 ساعت بعد از آن 72 ساعت عزلت گزیدن شما هم چنان در اعتصاب دیدار انسانها به سر میبیرید یا خیر وقتی از فتنه یا آتش زیر خاکستر و از این جور چیزها حرف میزنید و 72 ساعت هم خانه نشین بوده اید آدم وحشتش میشود که یعنی قرار بوده چه شود..
نشانه ای از بودن لطفا!
برای این که عملا خودش به دیگران نزدیک نیست...
این کامنت من اینجا چکار می کند ؟ من این کامنت را روی پست قبلی گداشته بودم یعنی اصلا قبل از اینکه شما این پست را بنویسید ... اینچا چه خبر است ؟!
و اینکه : نیست ...نیست ... نیست
نگفتید کامنت من اینجا چکار می کند ؟ من واقعا میخواهم بدانم


پاسخ:
سلام. کامنت های خصوصی را خودم اینجا گذاشتم ..
  • مائده آسمانی
  • فکر نمیکنم این حس و حال مخصوص زندگی در غربت باشه
    همین جا، در وطن
    " حضور دیگران در پیش تو، تنها بخش کمی از تنهایی آدم را پر می کند!"
  • عارف‌حسین
  • وقتی به این مسائل فکر می‎کنی، دوباره به یک چیز گم شده‌ات می‌افتی...
    سلام. فقط همین عصبانیت

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی