حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

مشخصات بلاگ
حبذا ...

لک الحمد یا ذالجود و المجد و العلی
تبارکت تعطی من تشاء و تمنع
الهی و خلّاقی و حرزی و موئلی
الیک لدی الاعسار و الیسر افزع
الهی اذقنی طعم عفوک یوم لا
بنون و لا مال هنالک ینفع
...

بایگانی

من سرهنگ نیستم (2) ..

شنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۲، ۰۶:۳۱ ق.ظ

سوره ی جمعه شیرینی روز جمعه ست. در صفوف نماز جمعه ی تهران همه چیز چون سابق بود. همان تیپ مردم، همان تیپ شعارها، همان گرمای ظهر رمضان. روبروی در دانشگاه در خیابان قدس نشستم. برادر اسد هم آمد. دیداری نو کردیم بعد از یکسال. اسد پاک و یک دست بود. مثل همیشه ... بعد از نماز جمعه به بازدید پل صدر رفتیم به اتفاق پدر .. شاتوت و آلبالو خریده بودیم. طعم تابستان های تهران. وقتی برگشتم خانه مهمان داشتیم و طبق عادت معهود بحث ِ عاطل و باطل سیاسی می کردند. خوش نداشتم وارد فضای بحث شان شوم. عامدانه حرف های نفرت آور میزنند و اگر جواب شان به نحو مقتضی داده شود، ناراحت می شوند. گفتم این بازی برای کسی مثل من باخت-باخت ست. اصرار کردند. یک جمله گفتم. " آن ها که خشم می کارند، نفرت درو میکنند .. من نگران شما هستم که نفرت می کارید .."

افطار را خانه ی علیرضا در لویزان بودم. چندتن از رفقای تحصیل کرده ی انگلیس هم آنجا بودند. ساعت یازده شب، از آن جا با بشیر پیش جمعی از رفقای اهل شعر رفتیم. فضا پر از دود بود و درام. حامد عسگری شعر زیبای بم را خواند .. سوز و دردی درست داشت .. "مثل وقتی که دل ِ چلچله ای می شکند .. مرد هم زیر غم زلزله ای می شکند... خوب داند که به این سینه چه ها میگذرد .. هرکه از کوچه ی معشوقه ی ما می گذرد. " حامد اهل بم بود و کاملا به شعر مسلط. نیمه شب از خانه آمده بود بیرون که جواب تلفن یکی از دوستان_ که اتفاقا آنجا نشسته بود_ را بدهد که زلزله می آید و تمام خانواده ش را می برد. یک تیر آهن ِ عریض و طویل هم تخت ش را در نبود ِ او نابود می کند. آن دوست می خواست خبر عروسی ش را به او بدهد. مرز بین خوشی ها و ناخوشی ها تا این حد کمرنگ بود .. از آن یکی که عروسی ش یکی دیگر را نجات داده بود و خودش را انگار اسیر، می پرسم  حالا همسرتان کجاست. چیزی نمی گوید. می فهمم طلاق گرفته اند. شش سال و نیم زندگی کرده اند و یک صبح برخواسته اند و طلاق ... می گفت نتوانستم خوب از پس ِ زندگی برآیم. او همه چیزم بود. که حالا نیست .. "راستش عقد ما را ده سال پیش آقا خواند". می پرم وسط ِ حرفش که چرا کسی باید مزاحم ِ رهبری شود برای امور شخصی ش .. بعد می گوید به خاطر این فایل صوتی. موبایل ش را در می آورد، و صحبت های آقا سر عقد را پخش میکند. آقا می گفت که چهل سال ِ پیش، عقدشان را پدربزرگ ایشون خوانده اند و حالا احساس وظیفه می کنند که  برای نوه ی او، عقد بخوانند ... وظیفه ... لغتی بود که این روزها هرچه بیشتر می شنوم کمتر در کسی می بینم .. 

ساعت 12 به سمت سینما فرهنگ می روم که "گذشته" ی اصغر فرهادی را ببینم. در ترافیک شریعتی گیر می افتم. رفیقی برایم بلیط می خرد و به نگهبان می سپرد. با نیم ساعت تاخیر می رسم. نگهبان شاکی ست و می گوید " در همه کارهایت اینطوری زمان رو داری؟" میخندم. نماز عشاء نخوانده ام، در جوابش سراغ نمازخانه را میگیرم. کفری میشود. بعد از نماز با چهل دقیقه تاخیر فیلم را می بینم. خوشم می آید. اصغر فرهادی تضادهای درون انسان و نقاط تاریک نفس را خوب به تصویر می کشد. دو و چهل دقیقه فیلم تمام می شود. به سمت شریعتی می آیم و یک بستنی با شاتوت سفارش میدهم. مغازه دار، قیمت ها را با ماژیک وایت برد نوشته ست. که خلق الساعه بتواند بالا و پایین ش کند. تورم به شاتوت و بستنی هم رسیده بود ...

سه و نیم میرسم خانه ی مادربزرگ. نگرانم نشسته ست تا سحری بخورم. من نمی فهمم آخر یکی با این وضعیت ِکلافه ی جسمانی، چطور می تواند اینهمه سحری خوردنِ کسی دیگر برایش حیاتی باشد. بعد از نماز، با پدر در مورد مفهوم "رویای صادقه ی پیامبر" حرف می زنیم. برایش این آیه ی سوره ی انفال را می خوانم که "إِذْ یُرِ‌یکَهُمُ اللَّـهُ فِی مَنَامِکَ قَلِیلًا .." خدا در خواب، تعداد کافران را به پیامبر کمتر از آنچه که بودند نشان می دهد. اشکال می کنم که آیا این با عینیت ِ رویای پیامبر سازگار ست؟ ..

از هیجان و استرس خوابم نمی برد درست. ساعت 9 صبح، می روم حوزه ی هنزی. همایش تجلیل از دکتر حداد. که انصافا، در جریان انتخاباتی که گذشت، تصویرش پیشم عزیز شد. می گفت یکروز خدمت آقا بودم، من و ایشان در کتاب خانه ی شان، بحث مسائل روز شد. ایشان گفتند : " تنها چیزی که آدم را به صورت پایدار عزیز می کند، حق گفتن ست .." چندتن از آشنایان قدیم را می بینم. همه پست و مقامی گرفته اند. طوری که محافظ دارند. جلیلی هم بود. با آن چهره ِ آرام و نجیب و متواضع. بعد از آنکه رای نیاورد، حتی بیشتر دوستش دارم. مجری شعری می خواند که "با علی باش که ده ضربه ی دیگر مانده .."

حوصله ی سلام و علیک با کسی ندارم. از دو ردیف اول بلند می شوم می روم روی بالکن می نشینم. که هوا تازه شود. از فضای تملق موجود حالم بد میشود. اینکه می بینی رئیس یک دانشگاه برای ماندن، دست و پایی بی شرمانه می زند ...

هوا بد ست ... تو با کدام باد می روی؟

.

.

  • ۹۲/۰۴/۲۲
  • ح.ب

نظرات  (۲۴)

دگر نه خاک نه آتش ه آب...
تنها باد
درفش سروری اش بر جهان تکان میخورد......

----------------
الحق که همانی هستید که طی این یک سال و چند روز شناختم....
شکرا لله...........


حضور در ایران چقدر فوران احساس داشت...

مثل کسی که می رود یک کشور خارجی و پر از انواع تعریف کردن هاست از چیزهایی که برایش جالب آمده!

البته که طبیعی ست.

احساس برخاسته از نوشته تان را با حال خودم اگر بروم به شهر دوران تحصیلم گره می زنم...

احتمالا من هم همه چیز حتی جزییات به چشمم می آید و با گذشته مقایسه می کنم... و یاد خاطرات می کنم و از بحث ها فاصله می گیرم... و .....

اووه..

دارم به این فکر میکنم
که من این روز ها از شما بیشتر وبلاگتون رو چک میکنم............................................................

پاسخ:
ممنون از حسن نظرتان.

ما محال است که از بیعت مان برگردیم
تا که مثل پسر ِ فاطمه (س) بی سر گردیم ...
  • مائده آسمانی
  • سلام
    هنوز در وطن جایی نیست؟!
    پاسخ:
    :)
    کاش این شیرینی به آصف ختم می‌شد نه عاصف دبور
    یقین داشتم.....دارم...خواهم داشت.....انشاالله....

    ما از الست طایفه ای سینه خسته ایم
    ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم
    امروزا گر که سینه و زنجیر میزنیم
    فردا به عشق فاطمه شمشیر میزنیم
    ما را نبی قبیله ی سلمان خطاب کرد..
    روی وفا و غیرت ما هم حساب کرد..................
    از ما بترس طایفه ای پر اراده ایم
    ما مثل کـــوه پشت علی ایستاده ایم.............

    الا ما رحم ربی.....................................................
    سپاس بی پایان
    دلم گرفته حبذا! خیلی گرفته... انگار هیچی هم سر جاش نمیاره این لامصبُ.. :(
    پاسخ:
    اللهم انی اعوذ بک من الحزن ..
  • قـــریبه!
  • منتظر یه نشونه ام
    که گیر دادم اینجا پیداش میکنم .... !!!!!

    "هوا بد ست ... تو با کدام باد می روی؟"::
    کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ

    در آغاز ظهور اسلام شما مسلمانان بهترین امتی بودید که برای {اصلاح دنیا و آخرت}مردم پدیدار شدید. زیرا به معروف فرمان میدادید و از منکر بازمیداشتید و دعوت خدا را باور داشتید...

    پ.ن1: شاید باید یک "ان الله لایغیر بقوم ... " ضمیمه اش کرد...
    پ.ن2: شاید هم هیچ ربطی نداشت.
    پاسخ:
    از خود باید شروع کرد .. این مردمی که من می بینم ایرادشان علی الاغلب اینست که از غیر شروع می کنند .. 
    dorood
    shak nakon dooste aziz neshoone sadha rab neshoon dade shode o mishe.... kami deghat bayad kard
    ba rezooye behtarinha
  • قـــریبه!
  • الان خاتون با من بودن؟
    میدونم چی میگید اما.......مممنونم ازتون (حالا اگه با من نبودین چی :))    )

    بیخیال
    حرمت صاحب این وب برام خیلی زیاده دلم نمیخواد کامنت دونی ش (!)
    به چت روم تبدیل بشه ،
    معذرت وممنونم بازم ...
    یاعلی

    امروز تولد آقا ست ......
    خیییییییلییییییییییییی شاااادم...............................
    خدا برا همه حفظشون کنه
    مارو قدر دون نعمتی مث ایشون بدونه
    وثابت قدم مون کنه.............................آمین...
    اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم و فرجنا بهم....
    پاسخ:
    سلام. بحث تولد ایشون و بحث های مبالغه آمیز دیگر، در شان ایشان نیست. همانطور که می دونید با تذکر ِ تلخ ِ آقا، جشن مشابهی که در شیراز برپا داشت میشد جلویش گرفته شد ..

    طوبی لخامنه ای ...

    من تو سایت رهبری خوندم که ایشون در فروردین ماه 1318 متولد شده‌اند..

    به هر صورت نباید مراسمی برگزار بشه که رهبر آزرده خاطر بشن، 

    ایشون مرد عمل میخوان که انشاء الله خدا توفیق بده و ما هم جزوشون باشیم.

     

    بخشی از غزل حافظ را برای صاحب وب و همۀ بزرگوارانی که در نظرات شرکت می‌کنند قرار می‌دهم و آرزو می‌کنم که همگی از سربازان واقعی حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) بشویم:

    گرچه ما بندگان پادشهیم

    پادشاهان ملک صبحگهیم

    گنج در آستین و کیسه تهی

    جام گیتی نما و خاک رهیم

    هوشیار حضور و مست غرور

    بحر توحید و غرقۀ گنهیم

    دشمنان را ز خون کفن سازیم

    دوستان را قبای فتح دهیم

    رنگ تزویر پیش ما نبود

    شیر سرخیم و افعی سیهیم

     

    حق با شماست .........
    ولی من که جشن نخواستم برگزار کنم
    فقط گفتم شادم....
    که اونم اگه بخواین، نباشم ....
    یاعلی
    این "باید" و این "مردمی که میبینید" از کجا آمده؟!
    پاسخ:
    صرفا نظر شخص بنده ست ..
    البته آن باید، اگر در مورد خود باشد مشخص است

    " از خود شروع کردن هم که دستور اسلام به ماهاست؛ همه‌ى ما در همه‌ى سطوح باید اول از خودمان شروع کنیم. «من نصب نفسه للنّاس اماما فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره».(3) در همه‌ى سطوح همین جور است. از خودمان بایدشروع کنیم؛ این را ما در بسیج جا بیندازیم."

    ولی برای اصلی ترین مشکل جامعه و به عنوان اینکه اصلی ترین مشکلی است که گاه به دلیل آن حتی نمیتوان نفس کشید کافی نیست (لااقل بنده متوجه نمیشوم.)

    حتی همین روایت بالا که در کلام رهبر هست...

    غیبت تون رو کردم
    اگه نمیگفتم که اینکارو کردم مطمئنن از عذاب وجدان تا شب میترکیدم
    و چون میدونم که وبلاگم نمیاین تا خودتون ببینین
    ترجیحن خودم لو دادم
    که بگم ببخشید
    ولی من دلنوشت هام رو چون اونجا میذارم نشد ننویسم.......

    یاعلی
    ضمن تذکر تلخی که دادند فرمودند تولدشان تیرماه نیست
    ظاهرا تولد آقای خامنه ای 29 فروردین است 


    من سرهنگ نیستم 3 چی شد؟
    به "همت " و  " ... "   :
    http://www.google.com/imgres?q=%D8%B9%DA%A9%D8%B3+%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87+%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF+%D8%B1%D9%87%D8%A8%D8%B1+%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8&sa=X&biw=1352&bih=635&tbm=isch&tbnid=exZStZTdl5Ur6M:&imgrefurl=http://www.ebhamlinks.com/%25D8%25B9%25DA%25A9%25D8%25B3-%25D8%25B5%25D9%2581%25D8%25AD%25D9%2587-%25D8%25A7%25D9%2588%25D9%2584-%25D8%25B4%25D9%2586%25D8%25A7%25D8%25B3%25D9%2586%25D8%25A7%25D9%2585%25D9%2587-%25D9%2585%25D8%25B3%25D9%2588%25D9%2588%25D9%2584%25DB%258C%25D9%2586/&docid=aVVbBzo-CyoCRM&imgurl=http://www.ebhamlinks.com/up/IMAGE634717453419731560.jpg&w=341&h=281&ei=URXlUfnzA8a3hAed_oG4CQ&zoom=1&ved=1t:3588,r:34,s:0,i:191&iact=rc&page=2&tbnh=172&tbnw=177&start=15&ndsp=22&tx=92&ty=88


    -------------------------------------------------------------

    http://www.google.com/imgres?q=%D8%B9%DA%A9%D8%B3+%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87+%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF+%D8%B1%D9%87%D8%A8%D8%B1+%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8&start=106&sa=X&biw=1352&bih=635&tbm=isch&tbnid=3nPJvMd5G5rKLM:&imgrefurl=http://www.shia-leaders.com/%25D8%25B4%25D9%2586%25D8%25A7%25D8%25B3%25D9%2586%25D8%25A7%25D9%2585%25D9%2587-%25D8%25B1%25D9%2587%25D8%25A8%25D8%25B1/&docid=CgxtE7RC_cEvnM&imgurl=http://www.shia-leaders.com/wp-content/uploads/2013/06/si1mUg_535.jpg&w=600&h=418&ei=lhXlUfiEKsqKhQeU3oCQBg&zoom=1&ved=1t:3588,r:18,s:100,i:58&iact=rc&page=6&tbnh=179&tbnw=257&ndsp=22&tx=211&ty=128



    ----------------------------------------------
    هرچند منم تو سایت خبری رهبر
    خوندم که فروردین 18 متولد شدند ،
    ولی این عکس ها پس چی اند ؟!

     درشناسنامه حضرت آقا درج شده تیرماه ولی خودشون معتقدند تاریخ صحیح فروردینه...

    ما دوتاشم پاس میداریم برا دلمون!چه بهتر دو تاریخه!

    حال اینکه جناب حبذا مبالغه آمیز بدونن!جشن گرفتن اشکالی نداره جشنی هم که خود آقا مخالفت کردند چون در سپاه بود وشاید اگر چیزی نمیگفتند برای ایشون بد بود وگر نه فی نفسه اشکالی در این نیست...

    پاسخ:
    بهرحال من معتقدم کار درستی نیست ... 
    سلام به همه عزیزان
    تولد آقا در 29 فروردین 1318 هست . این تاریخی هم که روی شناسنامه خورده تاریخ واقعی نیست. اون موقع ها این تاریخ ها زو هر وقت میشد می زدند. تاریخ تولد خود من هم حدود 7 ماه جابجا شده و شناسنامه ام رو جلوتر گرفتند.
    تاریخ تولد آقا تو کتاب "شرح اسم" درج شده.
    خود حضرت آقا فرمودند : مولود این حقیر در تیر ماه نیست.
    آآآآقااااا من غلط کردم.............
    حتی بعضی وقت‌ها شناسنامه نوزاد متوفی را به فرزند جدید خانواده می‌دادند که اینطور نه تنها ماه بلکه سال تولد نیز اشتباه می‌شد و برای خانواده ها روز و ماه و سال شمسی تولد اصلا مهم نبود و به جهت اهمیت محاسبه سن تکلیف تاریخ تولد قمری فرزندان را پشت قرآن می‌نوشتند
    قبل‌ترها اصلا طول عمر مهم نبود و آنچه اهمیت داشت ارز(ارزش) عمر افراد بود

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی