حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

مشخصات بلاگ
حبذا ...

لک الحمد یا ذالجود و المجد و العلی
تبارکت تعطی من تشاء و تمنع
الهی و خلّاقی و حرزی و موئلی
الیک لدی الاعسار و الیسر افزع
الهی اذقنی طعم عفوک یوم لا
بنون و لا مال هنالک ینفع
...

بایگانی

از خاطرات و خطرات ..

پنجشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ۰۷:۱۳ ب.ظ

استالین را یادتان هست وقتی به دروغ خاطراتی از لنین تعریف می کرد؟ که نشان دهد نزدیک ترین آدم ِ به لنین، او بوده ست و بس؟ .. یک روز بالاخره خروشچف ی می آید که خاطرات استالین را نقل می کند .. اما درست و دقیق .. طوری که پیغمبر کمونیست ها سرنگون شود .. 

.

.

فاعتبروا یا اولی الابصار .. 

  • ۹۲/۰۷/۲۵
  • ح.ب

نظرات  (۴۸)

بله برادر
الان هم دارند همین کار رو انجام میدند. 
خاطره تعریف می کنند..
جک تعریف می کنند...
نقل قول های من درآوردی تعریف می کنند...

همسران شهدا رو به توهین می گیرند..
پاسدارها ، روحانیت و احتمالا همین طوری پیش برند... می رسند به تمسخر اولیای معصوم الهی و نهایتاْ ارتداد...
سلام

شاید ایرانی شده اش این باشد :

"من بودم و خدا بیامرز امام و خدا بیامرز حاج احمد "

بااحترام
  • فدایی رهبر
  • سلام برادر. باورم نمی شد روزی برسد که ...
    ویلٌ لکلّ أفّاک...
    مردم بیمار باشد "یافه گوی" و "هرزه لا". ..
    این هم از محسنات فیس بوک است که علی رغم نشر بعضی اخبار جعلی و جاسوسی اطلاعات کاربرانش، بازهم طرفدار دارد؛  یکی صفحه اش را می بندد یکی اراجیف می بافد یکی انکار می کند و ...
    سلام بر خمینی، روح الله...
    به نظر من توهین نعیمه اشراقی ، بوی اقدامات امنیتی میده.  یعنی اگه قوه قضاییه محکم و قاطع اینها رو محاکمه نکنه ، باید در آینده منتظر آسیب های ملی و امنیتی این حرف ها باشیم. 
    سلام. این که اینقدر حضور ذهن دارید که کاملا غیرمستقیم نظرتان را بیان می کنید بسیار ممتاز است. من تا کامنت ها را نخوانده بودم کنایه ی نوشته تان را متئجه نشده بودم. یا شاید چون خیلی پیگیر اخبار سیاسی نیستم چنین می شود. به هر حال غرضم از این نوشتار عنوان یک سوال است:
    باعث تاسف و سوال است ککه حکومت در خیلی از موارد نسبت رفتار های عیر انقلابی و اسلامی به خاواده های مسئولین درجه یک کشور سکوت می کند، اما یقه ی مردم عادی را می تواند بگیرد. مثلا دختر خانم اشراقی، آیا اگر با همان وضع حجابی که در انتاریو بر روی سکوی دریافت جایزه رفتف در تهران می توانست بگردد؟ یا آنکه توسط گشت ارشاد دخترانی که وضع حجابشان حتی به ان وحشتناکی هم نیست هم گرفته می شود؟
    منظور سخن من این نیست که گشت ارشاد بد است یا خوب است، در این باره بحث نمی کنم، صرفا مثالی زدم که علت نچسبیدن (جالب نبودن) بعضی از حرکت ها (مثل گشت ِ ارشاد) مشخص شود. 

  • مهدیه صدقی
  • عاقبت بت سازی همین است...

    بت ها همیشه سقوط می کنند...

    قرار بوده نظام اسلامی آری از بت و بت پرستی باشد، نه اینکه رفتارهایمان مشابه نظام های کمونسیتی باشد... قرار بوده ما از انسانها تصویر مقدس و معصومی نسازیم که به جای توسل به حقیقت و ریسمان الهی خود را به هر نحوی به ایشان متصل کنیم و نظراتشان را مصادره کنیم...

    متاسفانه این رفتار در جامعه امروز ما بسیار شایع شده است... برخی امام خمینی را بر حسب برخی رابطه های نسبی و سیاسی مصادره کرده اند و برخی آقای خامنه ای را...

    @سین کاف

    منطق صحبت شما را متوجه نمی شوم. مگر ایشان در ایران چنین حجابی داشته اند که مثلا گشت ارشاد به دلیل نسبتشان با امام دستگیرشان گنند یا نکنند.

    عقاید ایشان و نحوه لباس پوشیدنشان ربطی به خانواده شان ندارد. مگر گشت ارشاد با ایرانی های خارج از کشور هم برخورد می کنند؟

    سلام.
    اگر در ایران چنین حجابی نداشته اند، که ریا بوده و اشاره مستقیم به حجاب اجباری است که تا آب ببینند شناگران ماهری می شوند. اگر قرار باشد حجاب ِ حکومتی را خود ِ حکومتیان رعایت نکنند، پس گشت ارشاد (اجبار حجاب برای عوام) چه معنایی دارد؟ 
    اگر ایشان هم در ایران چنین حجابی داشته اند (که نداشته اند) باید پرسید چرا دستگیر نشده اند؟


  • مهدیه صدقی
  • در قانون جمهوری اسلامی ایران رعایت حجاب اجباری است. بحث در خصوص درست یا اشتباه بودن این قانون و یا دفاع و رد گشت ارشاد به هیچ عنوان در حیطه دانش من نیست.

    استدلالتان با اندکی نقص مواجه است. اولا منظور شما از حکومتیان چیست؟ مگر این بنده خدا بنیانگذار انقلاب بوده و یا از مسئولین حکومتی هستند؟ اگر ایشان مسئولیتی داشتند و به عنوان نماینده نظام جمهوری اسلامی ظاهر می شدند حرف شما می توانست درست باشد.

    فکر می کنم به تفاوت حجاب در ایران و دیگر کشورها هم خودتان بهتر واقف باشید و بیان آن به توضیح واضحات می انجامد. حال اگر با این فرد مخالفت شود  فریاد از عده ای بلند می شود که شما با حجاب مردم خارج از کشور چه کار دارید و زندگی خصوص افراد چه دخلی به شما دارد و از این داستان ها... ریا کار بودن و یا نبودن افراد هم به خودشان و خدایشان ارتباط دارد. نمی شود چنین نسبتی به دیگران داد.

    حرف شما درست است. تفاوت من و شما در تعریف "افراد حکومتی" است. اگر بنا باشد منظور از افراد حکومت، صرفا امام و آقا باشد... بله... نتیجه ی امام دخلی به ما ندارد و یک فرد عادی است. برای یک فرد عادی، نمی توان اعتراض کرد که چرا در خارج محجبه نیست. اما فکر می کنم همین "بازخورد زیاد و انعکاس بالای این خبر در رسانه ها" نشان گر این باشد که این افراد، مردم ِ عوام نیستند و باید برای اعمالشان توضیح دهند. 

    درست یا غلط بودن گشت ارشاد نیاز به بحث هایی دقیق و همه جانبه دارد. هرچند در غلط و اشتباه بودن نوع برخورد بعضی از مأمورین گشت ارشاد هیچ شکی نیست. گشت ارشاد نماد عینی امربه معروف و نهی از منکر است اما اینکه روش مناسبی  برای این امر به معروف به کار گرفته میشود یا نه جای بحث و بررسی دارد. مسلما این سیاست نیاز بسیار فراوانی به فرهنگسازی دارد.

    به نظر من حجاب نمیتواند اختیاری باشد.  مسلمان بودن یا نبودن را میشود به رفراندوم  و انتخاب گذاشت اما حجاب در میان مسلمانان را هرگز

    پیرامون نوه امام حرف من این است که چرا اصرار دارید نوادگان امام را نماینده تفکر وی بدانید. امام به دنبال اسلام و نماینده جریان اسلامی بود. پس افراد مقید به اسلام نماینده اویند نه فرزندان وی

  • بنت الهدی
  • سلام

     به مهدیه صدقی

    اینکه الان بعضی ها میخواهند با منسوب کردن حرفی به امام خمینی یا مثلا امام خامنه ای،حرفهای خودشان را تبلیغ و یا به کرسی بنشانند ربطی به بت و بت پرستی ندارد.
    کسی اینها را بت ندیده و نمیشناسد.جمهوری اسلامی هم این ها را بت نکرده است که گمان اینطور می برید.
     بحث این است که حرف های آنها حجت می باشد و باید از آن پیروی کرد.

    حالا بعضی ها به دروغ یا اشتباه یا هرچیزه دیگر حرفهای خودشان را به آنها نسبت می دهند،مسئله دیگری است.شاید راهی است در پیشبرد هدف.
    حرف امام خمینی یا امام خامنه ای برای ما حجت است.
    فقط باید در صحت و صدق این حرفها تحقیق کرد نه اینکه بگوییم اینها را معصوم و یا مقدس نکنیم
    اگر از این دو بزرگوار به عنوان رهبری سابق و کنونی پیروی نکنیم از چه کسی پیروی کنیم؟
    واقعا حرفهای ایشان باید سرلوحه باشد هیچ ربطی هم به مقدس کردن و
    معصوم کردن ندارد.
    اتفاقا من گمان میکنم حق این دو بزرگوار بیشتر از این حرفها می باشد
     و هنوز هم ما آنها را بخوبی نمیشناسیم چه رسد مقدسشان کنیم یا معصوم!
    سین. کاف عزیز

    پاسخت را در این گفتار خواهی‌ دید که چه شباهت عجیبی‌ درباره ماهیت اصلی‌ این نظام با نظام فاشیستی وجود دارد.


    رهبر، در نظام فاشیستی نقشی تعیین کننده دارد. از نظر آنها، رهبر فوق تمام قوانین است و هیچ قانونی نمی تواند و نباید اراده او را که ارده ملت هم هست، محدود نماید. به همین خاطر بود، که نازیها شعار می دادند «هیتلر یعنی آلمان و آلمان یعنی هیتلر». به عقیده آنها، تنها رهبر بود که می توانست بدون واسطه، اراده مردم را درک کند و آن را سامان دهد. نهادهای واسطه مانند انتخابات، احزاب و پارلمان باید الغا شوند، چرا که امکان دارد اراده پیشوا را زیر سوال ببرند. «رهبر فاشیستی در مقام حامل طرحهای نشات گرفته از روح ملی، از میان مردم گمنام ظهور می کند و به بالا می آید. او به عنوان داوری مصون از خطا به تعریف اصول و مقاصد خدشه ناپذیر ملی می پردازد.»
    فاشیسم با برابری انسانها سرستیز دارد و آن را به سخره می گیرد. از نظر آنها انسانها به سه دسته تقسیم می شوند: اول، پیشوا که دارای اقتداری عالی و بی چون و چراست. دوم، گروه نخبگان که آن را مردانی شاخص، توانا و از خود گذشته تشکیل می دهند. سوم، توده های مردم که رهنمودها را از بالا دریافت می کنند و وظیفه آنان نیز اطاعت است

  • مهدیه صدقی
  • @ بنت الهدی

    پیروی از رهبری یک مساله است که اتفاقا در برهه های حساس خیلی از افرادی که داعیه ولایت پذیری دارند منتظر نظر رهبری نمی مانند و خودشان پیشقدم می شوند، و مقدس سازی مساله دیگری است.

    چرا یک نفر باید برای اثبات حقانیت حرفش متوسل به نظرات امام و یا آقای خامنه ای شود؟

    مگر ایشان به وحی متصل هستند؟ مگر پیامبر یا امام معصوم هستند؟ سخنان پیامبر (ص) و امامان در حقیقت سخنان خداوند بود. ایشان بر مبنای نظر شخصی خود و برداشت های ذهنی شان سخن نمی گفتند. علم جامعی داشتند که در آن ضریب اشتباهی وجود نداشت.

    آقای خامنه ای مسئولیت رهبری جامعه را بر عهده دارند. که در شرایط مختلف بتوانند جریان های مخالف را به یک سو هدایت کنند و در بین نیروهای داخلی نظم ایجاد کنند. از تندروی ها جلوگیری کنند و کشتی نظام را به سمت مناسبی هدایت کنند.

    خود ایشان و امام در تصمیم گیری هایشان با افراد مختلف مشورت می کردند و در نهایت بر مبنای تشخیص جمعی و بررسی کلیه جوانب تصمیم می گرفتند. اینگونه نبوده که کشور را بر مبنای نظر شخصی شان اداره کنند. حتی پیامبر خدا (ص) نیز با دیگران مشورت می کردند و نظراتشان را جویا می شدند و گاهی هم ملاک عمل قرار می دادند.

    اما امروز ما با مفهومی مواجه هستیم به نام "نظر رهبری" و یا "نظر امام". نظرات امام و یا رهبری ممکن است در برهه ای اشتباه باشد و یا ایشان دچار خطا شوند. یا اصلا مخصوص آن دوران بوده و بعدا به علم بیشتری دست یافته اند که آن نظر را اصلاح کرده اند. مطمئنا درصد اشتباهاتشان با افرادی عادی بسیار متفاوت است ولی این ضریب برایشان وجود دارد. ممکن است به نظر من تصمیم ایشان اشتباه باشد و یا منظقش را متوجه نشوم ولی به خاطر ولایت ایشان و حفظ وحدت داخلی تبعیت می کنم.

    اما اگر ما هیچ اشتباهی برایشان متصور نباشیم و نظراتشان را ملاک درست و غلط بودن، حق یا ناحق بودن هر حرفی در نظر بگیریم آنوقت از ایشان بت ساخته ایم.

  • مهدیه صدقی
  • خواندن این بخش از بیانات رهبری در خصوص تبعیت و یا ضدیت با ولایت فقیه نیز جالب است:

    "در زمان امام(رضوان‌اللَّه‌علیه) ما مى‌دیدیم که ایشان مطلبى را مى‌فرمودند، اما در مجلس همه به آن رأى نمى‌دادند؛ نمى‌شود گفت اینها ضد ولایت فقیه‌اند. من یادم هست که یک وقت راجع به رادیو و تلویزیون یک نظر این بود که رؤساى سه قوه، شوراى عالى رادیو و تلویزیون باشند؛ همان شوراى سرپرستى‌یى که سابق بود. بنده خودم با ایشان صحبت کرده بودم و مى‌دانستم که نظرشان این است که رئیس جمهور و رئیس مجلس و رئیس قوه‌ى قضاییه، اعضاى شوراى سرپرستى را تشکیل بدهند. قاعده‌اش هم همین بود که وقتى مى‌گویند سه قوه نظارت کنند - که در قانون اساسى قبلى، تعبیر این‌گونه بود - باید شورایى با این ترکیب تشکیل شود؛ آسانترین وجهش این است. وقتى این پیشنهاد به مجلس آمد، آقاى هاشمى آن را مطرح کردند؛ اما با اکثریت قاطعى رد شد! با این‌که ایشان هم گفتند که این نظر امام است، اما فقط عده‌ى معدودى به آن رأى دادند! واقعاً نمى‌شود به آن اکثریت گفت که شما ضد ولایت فقیه هستید؛ نه، همه‌شان هم فدایى امام و علاقه‌مند به امام و مخلص امام بودند؛ خیلیهایشان هم جبهه‌برو بودند؛ اما این حرف را قبول نداشتند؛ بنابراین باید واقعاً این چیزها از هم تفکیک بشود. در همان وقت ما کسانى را مى‌شناختیم که به فلان مرکز مى‌رفتند و صحبت مى‌کردند و در اصلِ اعتبار نظر ولایت فقیه خدشه مى‌کردند! "

    http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2595


  • بنت الهدی
  • سلام

    مهدیه صدقی:

    من نمی فهمم چرا بعضی ها مثل شما تا پیروی از ولی فقیه می آید استدلال معصوم نبودن را عَلَم می کنید؟!
    اگر پیامبر (ص) به وحی متصل بودند..ائمه معصوم که به وحی متصل نبودند..چون آنها پیامبر نبودند که بر آنها وحی نازل شود،پس چرا میگویید حرفشان حرف خداست؟پس با استدلال شما پیامبر و ائمه معصوم هم بت هستند.این چه استدلالیست شما میکنید ؟!
    در حال حاضر بحث وظیفه است که باید انجام داد و وظیفه ما هم پیروی از رهبری می باشد اما کسانی مثل شما تا بحث پیروی از رهبری می آید فورا میگویید که مگر معصومند؟مگر ائمه خودشان نفرمودن در زمان نبودن ما به فقهاء رجوع کنید و از آنها پیروی کنید؟ما مامور به وظیفه ایم اگر اونها هم اشتباه کردن گناهی به گردن ما نیست.
    چون وظیفه خودمان را انجام دادیم.
    ما هم نگفتیم حرف امام و یا رهبری حرف خداست و بر ایشان وحی نازل میشود..من حرفم وظیفه بود که باید انجام داد.چرا تا حرف از پیروی از رهبری را می آید فورا میگویید جلوتر از رهبری حرکت کردید؟
    اصلا شما منو و عمل منو میبینید که این طور قضاوت می کنید؟!
    ما کی جلوتر از رهبری حرکت کردیم؟
    شما و امثال شما تا دلشان بخواهند استدلال کنند و حرف بزنند و ..اما تا یکی همنظر ما حرف زد بگویید جلوتر از رهبری حرکت نکن!!
    اصلا بحث بت و مقدس نمایی و معصوم کردن بحث بدی است که شما هی آن را تکرار می کنید.
    والله ما خدا رو می پرستیم ..والله ما سجده بر خاک در مقابل خدا می کنیم...
    والله ما رهبری را بت نمی دانیم ..ما اگر نظرات ایشان را قبول داریم و میگوییم از ایشان پیروی کنید محض رضای خداست..نه محض رضای خود رهبری است نه محض رضای دیگری است نه محض رضای خودمان است!
    بارها این حرفها زده شده و بارها جواب داده شده اما خب بالاخره هرکسی رهی می رود.
    امیدوارم از هدایت شدگان باشیم.

  • مهدیه صدقی
  • امامان علمشان را از پیامبر (ص) دریافت کرده بودند. دقیق و خالص. برای امامان صفت معصوم را قائلیم ولی برای فقیه هیچ فردی چنین صفتی قائل نیست.

    حرف من یک کلام است. ملاک فرد نیست. ملاک حقیقت است و یا بسیار تخفیف داده شده آن همانطور که خود رهبری اشاره می کنند در جامعه فعلی ملاک قانون است. وقتی فرد مدار می شویم از حقیقت دور می شویم.

    شما متاسفانه حرف های من را درست نمی خوانید و به خاطر مدل بحث کردنتان ترجیح می دهم دیگر بحث را ادامه ندهم. من خیلی واضح در حرف هایم گفتم من حتی اگر نظر ایشان را اشتباه بدانم پیروی میکنم.

    تقریبا مطمئن هستم که اگر این سخنان را به خود ایشان می گفتم پاسخ دیگری می شنیدم... در خصوص کلمه پیروی توصیه می کنم بیشتر تفکر و تامل کنید... پیروی در عمل معنا دارد، در گفتار و رفتار، نه در شعار...

    اصلا  تطابق اتفاقات تاریخی را درست نمی دانم و در این مساله اصلا منظور این نیست که شما مصداق این افراد هستید... ولی... خوارج هم حرفشان این بود که ما با امام علی (ع) به خاطر رضای خدا دشمنی داریم، سر امام حسین (ع) را نیز عده ای فقط و فقط به خاطر رضای خدا بریدند... به نظرم اینکه نیت ما چیست به هیچ عنوان رفتارهای ما را توجیه نمی کند.

    باید خیلی بیش از این نسبت به کردارمان حساس باشیم و بسنجیم درستی اش را... نه اینکه خیلی راحت چون نیتمان را خیر می دانیم خود را مبرا بدانیم از خطا...

  • مهدیه صدقی
  • جمهوری اسلامی محتاج به تربیت و تزکیه است. تمام قشرهای ملت ما و همۀ ملتها احتیاج به تربیت و تزکیه دارند، احتیاج به تعلیماتی که از ناحیۀ انبیا آمده است دارند. مجرد اینکه ما ادعا بکنیم که جمهوری ما اسلامی است این ادعا پذیرفته نیست.

    آن وقت
    جمهوری ما اسلامی می‏شود و به کمال خودش می‏رسد که خدای تبارک و تعالی در این ملت و در این کشور حاکم باشد؛ یعنی از آن نقطه اولی تا آن آخر حکومت، حکومت الهی باشد. سردمداران، همه الهی باشند. کسانی که در رأس حکومت هستند، کسانی که در رأس امور هستند الهی باشند، از نفسانیت خارج شده باشند، خود را نبینند، شخصیت خود را نبینند، چون نه خودی دارند و نه شخصیتی، هرچه هست از خداست. اگر انسان الهی بشود و ادراک بکند که این بندگان راه خدا، اینها بندگان خدا هستند و باید با آنها آن کرد که خدا راضی است، اگر ما بیدار بشویم و بفهمیم که ما از خدا هستیم و به او رجوع می‏کنیم ـاِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ اگر این دو کلمه را ما در زندگی بفهمیم که ما از او هستیم و همه از اوست و ما هیچ هستیم و هیچ نداریم و هرچه داریم از اوست و ما به سوی او برگشت می‏کنیم و از ما حساب می‏برند، ما را در حساب واقع می‏کنند، این دو کلمه را اگر ما بفهمیم، با بندگان خدا آن طور که خدا راضی است و آن طور که امر خداست عمل می‏کنیم.
  • مهدیه صدقی
  • ما در هر جا که هستیم، پاسبانها در هر جا که هستند، پاسدارها در هر جا که هستند، ارتشیها در هر جا که هستند، ژاندارمری در هر جا که هست، و ارگانهای دولتی هر جا که هستند، موظف‏اند که به مسائل اسلامی رجوع کنند، و مسائل را اسلامی ختم کنند. ما می‏خواهیم یک مملکت اسلامی باشد. و من اعلام می‏کنم که هر کس به من نسبت بدهد مطلبی را که بر خلاف دستورات اسلامی است، دروغ گفته است. و هر کس که به من نسبت بدهد که من راضی هستم به اینکه یک وجب از زمین مردم غصب بشود، برخلاف موازین اسلامی اخذ بشود، یا یک شاهی از مردم گرفته بشود و مصادره بشود و موازین اسلامی نداشته باشد، یا یک محاکمه بشود بر خلاف موازین اسلامی، یا یک تازیانه به کسی زده باشد برخلاف مصالح اسلامی، من از آنها بَری هستم. و خدای تبارک و تعالی هم بَری است

    لینک
  • مهدی ایندی
  • سلام


    ببخشید، بحث این بود که در محیطی نسبتاً عمومی (ولی چون آکادمیک است به نظر میرسد معاند پرور نیست) چطور میشود در سیاست های برخوردها و .. برای یک گروه هم خود را کوچکتر دانست، هم به اسم بسیج آسیب نزد (دستی دستی در چشم کسی آن را نشکنیم)

    یک جواب این است که اگر خود را کوچکتر بدانیم و قاطع همزمان، در بلند مدت همین طور میشود. (مصداقش احتمالاً رهبری)
    ولی اولاً معضلات عدم انطباق "محکمات" در عقیده اعضا مطرح هست، ثانیاً به نظر رسید اینجا روی مسئله دوم (که اسم انقلاب و ارزشها محکم شود) فکر زیادی میشود و شاید جواب ملموس تری بتوانید بدهید.

    ممنونم.
  • بنت الهدی
  • سلام

    دیشب یه چیزی نوشتم پاک شد دیگه چیزی ننوشتم.
    من حرفم این نیست که شما پیروی می کنید یا نمیکنید چون شما را نمیشناسم که قضاوت کنم.
    من حرفم این است که آنطور شما میگویید این ها بت نیستند برای ما!
    حرفشان باید سرلوحه باشد ..حالا یک عده سوءاستفاده میکنند یک چیز دیگر است.
    ما را با خوراج غیر مستقیم مقایسه کردید که نیتشان خدا بوده
    اول اینکه من فکر میکنم هیچ کسی محض رضای خدا امام علی (ع) و یا امام حسین (ع) و بقیه معصومین ما را به شهادت نرساند.روح آن ها در بند وعده و وعیدهای دنیوی از جمله مثلا حکومت ری و ..بوده.
    شاید لقله زبانشان این بوده که برای دین این کار را میکنند اما مطمئنم قلبا برای دین این جنایت ها را مرتکب نشدند.
    کسی که برای خدا کار کند و مخلصانه در جهت جلب او بکوشد خدا خودش راه راست را نشانش میدهد.
    این خیلی خوبه که قضاوت شما در مورد ما، اصلا مهم نیست نه در این دنیا و نه در اون دنیا.و قاضی و حکم دهنده یکی دیگست.
    والسلام.

  • مهدیه صدقی
  • خانم بنت الهدی بگذارید چند مثال بزنم...

    آقای هاشمی در برهه های مختلف به مقوله ای به نام نظر امام ارجاع می دهند... چه در زمان انتخاب رهبری چه در تصمیم گیری های دیگر. خود امام اما برخی اوقات در تصمیم گیری هایشان کاملا مخالف نظر شخصی خویش عمل می کنند. چرا که تابع قانونی الهی به نام مشورت در امور هستند. این رفتار آقای هاشمی کاملا اشتباه است... تحریف است... بت سازی است... خود امام هیچگاه اینچنین رفتار نمی کرده اند... به نظر شخصی شان ارجاع نمی دادند. باید در مقابل این رفتار ایستاد و فریاد وا مصبیتا سر داد نه اینکه بگوییم حرفتان تحریف شده است و شما دارید چهره امام را تخریب می کنید.

    عده ای دیگر در زمان انتخابات شروع می کنند به تفسیر نظر رهبری... در حالیکه خود ایشان می گویند حتی افراد خانواده نیز نظر من را نمی دانند و از نظر ارزش رای رای رهبری با دیگر افراد جامعه یکسان است... عده ای اما اصلا گوششان به این حرف ها بدهکار نیست و تمام تلاش خودشان را می کنند که ملاک قضاوت و تشخیص را نظر رهبری قرار بدهند و سعی کنند کاندیدای مورد نظر خودشان را مورد نظر رهبری معرفی کنند.

    آقای احمدی نژاد به مقدس ترین رکن این کشور که قانون است عملا دهن کجی می کنند و مجلس را مورد تمسخر قرار می دهند... از گروهی هیچ صدایی در نمی آید و اصلا مقابل این رفتار جبهه نمی گیرند. به جای آن وقتی ایشان به نامه رهبری بی توجهی می کنند داد و فریادشان بلند می شود که ایشان مقابل رهبری ایستاده...

    این رفتارها بدعت است... بت سازی است... انحراف ساختار انقلاب است... جمهوری اسلامی ایران حاکمیت قانون الهی است نه حاکمیت امام خمینی یا آقای خامنه ای. 

    رفتار برخی این روزها به نحوی است که وقتی با دزدی مواجه می شوند که دارد از دیوار مردم بالا می رود صدای اعتراضشان بلند می شود که آی چه کار می کنی دیوار خانه مردم را خراب کردی... چرا نردبان نمی آوری... این کارت حق الناس است که دیوار را کثیف می کنی... می خواهی بروی دزدی نردبان شخصی ات را بیاور.


    در مورد خوارج هم اتفاقا مساله فقط دنیا پرستی نیست. جهل و شناخت اشتباه دین بسیار دخیل است. مردم کوفه به دلیل آنکه احکام دین را به درستی نشناخته بودند گمان می کردند که بسیار متشرع هستند ولی رفتارها و باورهایشان فرسنگ ها با دین فاصله داشته است. اینها مردمان آواره بوده اند که اول از همه بنده پول بودند ولی خودشان مشکلشان را نمی دانستند. گمان می کردند برای رضای خدا است ولی همانطور که شما گفتید اگر فردی مخلصانه برای رضای خدا قدم بردارد خداوند ایشان را هدایت می کنند...

    برای من یک  مساله ای واقعا جای سوال دارد... چرا رفتارهای گروه مومنان در جامعه امروز ما با رفتار آنهایی که ایتدای انقلاب بودند اینقدر متفاوت است... حداقلش اینست که با دیگران به نیکی برخورد می کردند... چرا حتی امروز وقتی شرح زندگی شان را می خوانی اشک از دیده ات روان می شود ولی رفتارهای گروهی که خودشان را مومن می دانند اینقدر ناخوشایند است و دافعه شدیدی در جامعه نسبت به آن وجود دارد؟ چه اتفاقی رخ داده که مردم جامعه ما در طی سی و چند سال اینهمه تغییر کرده اند؟

    مردم تغییر کرده اند یا جماعت مومنان و متشرعین؟ چرا حتی خود من وقتی نظرات رهبری را می خوانم اصلا ناراحت نمی شوم و به نظرم بسیار هم خوب می رسند ولی برخی افرادی که پیرو ایشان هستند رفتارها و اظهار نظر هایشان بسیار من را ناراحت می کند؟ هیج وقت به این مسائل فکر کرده اید یا اینکه به نظرتان شما کاملا بی نقص هستید و هر چه اشکال هست به دیگران و افرادی که شما امثال من می خوانید بر می گردد؟

  • بنت الهدی
  • سلام
    1.به نظرتان ما باید جواب کارهای هاشمی را بدهیم که چرا اینطور میکند و
    اینطور میگوید؟
    ما که گفتیم باید حرفهای امام را بی کم و کاست و درست و دقیق به مردم گفت
    نه با تحریف وباسوءاستفاده.
    امام را نباید کنار گذاشت و به حرفهای ایشان بی توجه بود چون به نظرم حرفهای امام فقط برای آن دوران نبوده ..این عالم ربانی با بصیرت بی سابقه اش و آینده نگری بی نظیرش حرفهایی زده که هنوز هم برای ما در زمان کنونی کاربرد دارد.

    2.آنهایی که می آیند نظر رهبر را در زمان انتخابات تفسیر میکنند یا پیشگویی میکنند که رهبری به چه کسی رای میدهند به ما ربطی ندارند واقعا همانطور که خودشان فرمودند کسی از رای ایشان آگاه نیست و ما هم از این رفتار انتقاد داریم و هم خود رهبری گفته اند که هیچ کس از رای من آگاه نیست..

    3.گفته اید جمهوری اسلامی حاکمیت الهی است نه حاکمیت امام و یا رهبری.
    حاکمیت رهبری یا امام در جمهوری اسلامی در عرض حکومت خدا نبوده و نیست و در طول آن می باشد.این دو شخص تلاش میکنند و کرده اند که دستورات اسلام را درست و دقیق به مردم بگویند آنها هیچگاه نظرات شخصی شان که منافاتی با حکم خدا و اسلام داشته باشد به مردم ابلاغ نمیکنند .و هوای نفسشان را دخیل نمیکنند.
    آنها اول بر اساس علمشون می سنجند که چه درست است و چه غلط بعد به مردم ابلاغ میکنند و وظیفه است که پیروی کرد تا زمان ظهور امام معصوم مان(ع).

    4.بی توجهی مستقیم به فرمان رهبری و فرمانده کل قوا
     به نظرم خیلی زشت تر و قبیح تر از بی توجهی به قانون است نه اینکه بگویم قانون را نباید پیروی کرد و یا محترم نیست ..چرا.. خیلی هم مهم و محترم است ولی شاید زشتی و قبیح بودن بی توجهی صریح به فرمان رهبری باعث شده یک عده صدایشان دراید بقول شما.

    5. در مورد خوارج هم درست است که جهل و نادانیشان علاوه بر دنیا پرستیشان دخیل بوده است در گمراهیشان.آنها  اگر فرامین پیامبر(ص) را در مورد حضرت علی(ع) اجرا میکردند هیچگاه "خوارج" نمیشدند.
    هیچ انسانی کامل نیست که خودش تصمیم بگیرد که چه درست است و چه غلط یک منابعی و یا حرفهایی هست که باید به آن رجوع شود.

    6.آیا شما با همه ی مومنین جامعه در ارتباطید که رفتارشان را ناخوشایند میبینید؟
    بنده مومن نیستم ولی اگر حرفهای من برایتان ناخوشایند است
     به پای مومن بودن نگذارید.این شاید اشکال از ما و حرف زدن ما باشد
     نه ایمان مومنین.و یا شاید اشکال از شما باشد که حرفایشان برایتان ناخوشایند است واقعا نمیدانم ..الله اعلم.
    7.جناب ح.ب ببخشید و ممنون که اجازه دادید در وبلاگتان بحث کنیم.

    سلام خدمت خانم بنت الهدی بزرگوار
    انشاالله عید برشما مبارک بوده و حالتان خوب باشد

    لحن رسمی بنده را ببخشید که اقتضای محیط است. بنا داشتم تلفنی عرض کنم مطالب و تبریک عید را و امیدوارم موکول کردنش به این صفحه موجب ضرر نشود..
    در مورد بحثی که با خانم صدقی داشتید جسارتاً دو نکته داشتم

    1- به نظرم رسید مساله اعتماد به طرف مقابل مطرح است. نمیدانم واسطه قرار دادن آشنایی من با دو طرف چقدر مفید است و چقدر میتوانید به آشنایی ای که در این سالها از تفکرات هم داریم اعتماد کنید، ولی میگویم.. اوایل ارتباط بنده با ایشان و بحث های مفصلی که داشتیم کم نبودند اوقاتی که داغ کنم. جملاتی که از شنیدنشان حیرت کنم یا حتی خیلی از سوتفاهم هایی که برایم پیش بیاید. و الان که چند سال میگذرد تازه در گذر اتفاقات متوجه برخی از منظورهای ایشان میشوم که به دلیل نگاه متفاوت و انبوه بحث ها درک کامل و جامع همه شان ممکن نبود. غرض این است که بگویم وقتی انبوهی از بحث های نشنیده وجود داشته باشد چنین عوارضی پیش می آید ولی به نظرم اجتناب و دوری کردن نباید جایگزین فکر کردن و احتیاط کردن شود. اگر دوست داشته باشید انشاالله باقی را تلفنی عرض میکنم خدمتتان.

    2- به نظرم زاویه بحث دو بزگوار فرق دارد. و بنده شدیداً منتظر آن شرایطی هستم که این دو زاویه نگاه در دنیای مومنین آنقدر پخته شود و به هم تکیه کند و ببالد که ..
    نمیدانم توضیحاتم چقدر به این انتظار کمک میکند و چقدر ضربه میزند، ولی در حد توان فعلی میگویم:
    به نظرم نگاه خانم صدقی به حقایق و آن مفاهیم عمقی از دین است که همه و هرقشری با آن میتوانند زندگی کنند، نمیدانم میشود اسمش را فطرت گذاشت و راه سریع الوصول یا نه..؟!
    و نگاه شما نگاه پاسدارانه ای که قائل به تقسیم وظیفه در جامعه اسلامی است و تکیه جدی به علما دارد

    و البته هر دو هر دو نگاه را دارید، ولی تاکیدها و ورزیدگی ها و قوت ها متفاوت است.
    و من هر دو شخصیت را بسیار دوست دارم و اگر در گره خوردگی با هم به کمال برسند..

    نهایتاً عرضم این است که اگر اینجا این فرصت فراهم است، (البته اگر) که خواهرانه یا برادرانه این مسائل را موشکافی کنیم و نظرات در تضارب با هم ورزیده شود و در زندگی ها و عرصه های متفاوت فعالیت اجتماعی انعکاس پیدا کند، چرا به جای بهره بردن از این فرصت گرفتار دلخوری ها و دلزدگی ها شویم؟!


    و من الله التوفیق
    سلام خانم حسینی عزیز
    عید غدیر هم هم بر شما مبارک باشه...
    روزی که حضرت محمد(ص) حجت را بر مردم تمام کرد و امام علی(ع) را وصی و جانشین خود معرفی کرد..
    روزی که ایشان گفتند حق با علی(ع) است و علی(ع) با حق است..روزی که به مردم فهماندند که اگر در موردی از احکام دین دچار اختلاف شدید به حضرت علی(ع) رجوع کنید که ایشان برترین مردمان از مرد و زن پس از من است.
    روزی که فرمودند:
     "هان مردمان! از علی رو برنتابید. و از امامتش نگریزید. و از سرپرستی اش رو برنگردانید. او [شما را] به درستی و راستی خوانده و [خود نیز] بدان عمل نماید."
    روزی که فرمودند: "هان مردمان! در قرآن اندیشه کنید و ژرفی آیات آن را دریابید و بر محکماتش نظر کنید و از متشابهاتش پیروی ننمایید. پس به خدا سوگند که باطن ها و تفسیر آن را آشکار نمی کند مگر همین که دست و بازوی او را گرفته و بالا آورده ام و اعلام می دارم که: هر آن که من سرپرست اویم، این علی سرپرست اوست. و او علی بن ابی طالب است؛ برادر و وصی من که سرپرستی و ولایت او حکمی است از سوی خدا که بر من فرستاده شده است."

    اما افسوس عده ای که خلاف وعده کردند و امام علی (ع) را کنار گذاشتند..روزی که به خیالشان فقط به امام علی(ع) طلم کردند اما آنها ظلم به بشریت کردند که عواقب ظلمشان هنوز هم دامنگیر ماست و ما انسان ها چه رنجی میکشیم از دنیا خواهی و دنیا طلبی عده ای!
    چرا که اگر حق علی(ع)را آنطور که بود بجا می آوردند این همه اختلاف امروز نداشتیم.اگر نمیگفتند حکم فقط حکم خداست و حضرت علی(ع) را کنار نمیگذاشتند اینطور نبود وضعمان.

    من با خانم صدقی مشکلی ندارم ..حرفایشان را هم کمابیش می فهمم.
    اما تکیه ی من بر پیروی از علمای دین بخصوص ولی فقیه مان از سر هوای نفس من نیست...از سر خشک مغزی و تعصب کور هم نیست.
    من از اون روزها متاسفم که امامان معصوم ما را یکی یکی به شهادت رساند به اسم دین به اسم اسلام به اسم اینکه خودشان بهتر از این معصومین اسلام را فهمیده اند و می فهمند و حالا که دستمان از آنها کوتاه است حداقل از این علما پیروی کنیم که عمری درباره دین اسلام مطالعه نمودند ..که عمری مجاهدت نمودند که عمری مبارزه نمودند.
    ما هیچکدام کامل نیستیم و ما هیچ کدام از نظر مطالعه ی علوم اسلامی به پای این علما نمیرسیم و حقیقتا این علما برای ما در این شرایط نعمت هستند و قدرشان را بدانیم ..
    شاید اگر ما انسان ها از خوی گردنکشی و صغیان فاصله میگرفتیم و منطقی می فهمیدیم که ما کامل نیستیم و بفهمیم شاید اشتباه کنیم در افکار و عقایدمان و فقط بر خودمان متکی نبودیم؛وضع ما اینگونه نبود.

    البته خانم صدقی عزیز به خود نگیرند
     داشتم دلایل پافشاریهایم بر این عقاید را به خانم حسینی توضیح دادم.
    خانم حسینی عزیز ما که چشممان به جمال شما روشن نشده هنوز
    وگرنه باید دیروز ازتون عیدی میگرفتیم سیده ی عزیز.
    در پناه حق.
    سلام و عرض ادب مجدد خدمت خانم بنت الهدی
    مجدداً لحن بنده را میبخشید که هنوز در پیاده سازی تئوری حضور مشترک مرد و زن در محیط اجتماعی لنگ میزنم و ناچاریم از چنین لحنی..

    نظر خودم را میگویم و خانم صدقی خود هرچه صلاح بدانند از جانب خود میگویند انشاالله
    به نظرم دلیل بعضی زیر سوال بردن هایی که در کلام ایشان میبینید ذره ای خدشه وارد کردن به اصول نیست، ذره ای..
    (البته گاهی با تشکیک و با هدف فهم بهتر هست، ولی نقض ابداً!!)

    موضوع مساله جدی دیگری است..
    گفتم که به نظرم درد شما همینی بود که فرمودید، همین جدی گرفتن علما
    همین تمسک به عبارات و ادعیه و علوم اسلامی، همین ساختار ارزشمند ولایت فقیه .. 

    ولی مساله خانم صدقی کلاً چیز دیگری است. نه که این نباشد، به نظرم یک مقدمه واجب را میفرمایند..
    مقدمه ای که انگار خیلی ها برای فرج نمیبینندش..
    مقدمه ای که وظیفه ماست،
    علما دارند کارشان را درست یا غلط انجام میدهند، اما انگار مومنین برخی زندگی کردن ها را از یاد برده اند..(این جمله از ایشان نیست، استنباط بنده است.)
    توان و سواد و شعور و ... ی بنده عاجز است از شرح بیشتر نظرشان در قالب عبارات متقن، ولی میدانم که اگر بحثی پیش بیاید در مناظره مسائل زیادی عاید خودشان و هم مباحثه کننده با ایشان میشود..

    کمی لابلای مثال هایم و مشاهداتم گشتم.
    مطلبی که اینجا بیش از این بتوانم خدمتتان عرض کنم فعلاً نیافتم.

    دعا بفرمایید.
    و من الله التوفیق
    مثالی که شاید مفید باشه هم پیدا شد..

    همین چند وقت پیش که بحث میکردیم از دو نفر از دوستان مشترکمان مثالی زدند
    میگفتند در مورد بحث های انتخاباتی که در مورد آقای جلیلی بود و هر دو اینها هم به آقای جلیلی رای میدادند خاطره ای را نقل کردند..

    میگفتند بزرگوار اول طوری ماجرایشان پیش رفت که دیگر حاضر به صحبت با ایشان نبودند.
    و بزرگوار دوم همه را گوش میدادند میرفتند از همسرشان یا هرکس دیگری که اطلاع داشتند سوال میکردند و بعد پاسخ میگفتند.

    و برای بنده نکاتی که در این دو نوع برخورد بود را باز میکردند.
    و مثالشان حقیقتاً برای بنده آموزنده بود. (به معنای واقعی و نه در مقام تعارف و فقط خوش آمد.. یعنی چیزهایی از این مساله یاد گرفتم و دستم آمد برای آینده که قبلاً دستم نبود.. حالا اینکه بعداً بماند یا برود از دستم بحث دیگری است)


    و خب یکی از اتفاقات مثبت به نظر بنده در بحرانی ترین حالت این است که مثلاً بحث های بین برادر صاحب وبلاگ با خانم صدقی به نقطه ثمردهی برسد :)
    چون به نظرم رسیده که دست هر دو در مسائلی که در دو زاویه نگاه متفاوت دارند پر است.

    و شما هم (خانم بنت الهدی) شاید به دلیل اینکه کمتر بحث مفصل کرده ایم و بیشتر در این دوران کوتاه و اصل را بیان کرده اید مشمول چنین قاعده ای بشود گفتگویتان.

    باز هم برای سبک کلام عذرخواهی میکنم.
    التماس دعا

    خانم بنت الهدی

     

    بنده در خطاب این دوست بزرگوارم جزو "قماش مذهبی" ها هستم..

    و واقعاً هم به نظرم خطابشان درست است .. و نشان از درک عمیقشان دارد.

     

    برایش دلیل کوتاهی دارم..

     

    من و امثال من باید با حرف درست قانع شویم. سر حرف ها بحث میکنیم و روی علم درست اسلامی تکیه داریم و اگر شد سر درست ترین چیزی که رسیدیم تاملی هم میکنیم، ولی وصل را گذاشته ایم برای آن دور دورها..

    ولی این بزرگوار مفاهیم را میگیرند.. و از گرفتن مفاهیم است که به اسلام رسیده اند.. و صفا دارد رفتارشان.. درستی رفتارشان در لحظه برایشان موضوعیت دارد.. و ثمر دارد تصمیماتشان.. و مسلط اند به زندگی شان با هدف آخرتشان..

     

    یعنی شما فرض کنید با این سابقه آشنایی و رفاقتی که داریم، سر پستی که در همین وبلاگ بحث شده بود، چون نوشته هایشان مکتوب بود و من برخلاف همیشه که میشنوم؛ خواندم و تعمق کردم، واقعاً قاطی کرده بودم.. شاهدش هم درخواست های مکرری بود که برای ادامه یافتن بحث ها میکردم ولی نمیشد و سخت میشد و ..

    بعداً که در گفتگو خط و ربط مطالب را با سوال و جواب ازشان گرفتم مشکلاتم حل شد..

     

    برای این دوستان(میگویم این دوستان، چون توفیق درک چند فرد دیگری که بیشتر در این مدل هستند را هم دارم) اهمیت ندارد شما با چه text ی قانع شوید، مهم است که به درست ترین مساله برسید.

    برای همین در بحث های آن روزها من داغ بودم از اینکه text جابجا شده چقدر وحشتناک است ولی تنها ناراحتی ایشان این بود که چرا صاحب وبلاگ یا افراد مشابه برخی خطاهای ضربه زننده را دارند.. و خدا را شکر که آن ایام به خیر سپری شد. (شد؟!)

     

    و دوباره با این توضیحاتم تکرار میکنم که چه خوب اگر این دو نقطه قوت با تکیه بر هم ببالند و بالا روند..

    (و همه نیتم از گفتن این مطالب هم همین جمله آخر است..)

    و این بحث ادامه دارد، ادامه ای کوتاه اگر اراده جمع باشد و ثمری نزدیک..

    واقعاً به قول صاحب وبلاگ اگر اراده جمعی باشد میشود مثل مثال رانندگی که زدند مسائلی را اپیدمی کرد.. 


    پ.ن: توضیحات فقط برای شفاف شدن مدل بحث دو طرف بود. اگر نه عاقبت بخیری به گمان بنده مساله ای است که همه از آن بیم داریم و به آن امید..

    و شاید بت ساختن هم..
    منظور پذیرش نظرات کسی باشد که پیش تر ها به او باور پیدا کرده ایم، و باور درستی هم بوده، ولی چون مدام رصدش نکردیم و باورمان نو به نو نشده و عقایدمان مرور نشده و با حقایق قرآنی و محاسبه روزانه آزمون و خطا نشده و در دل ورود نکرده،
    به همان مقدار با ادله قدیمی دفاع میکنیم.. با ادله ای که زمانی و اولین بار به آن ایمان آورده بودیم، در حالی که برای همه مان تکراری است و به نوعی فقط علمی شده..

    و این نقد به نظرم به همه مومنین وارد است(همان طور که احتمالاً در گفته های خانم صدقی هم کمابیش آمده که به خودشان هم وارد است) مگر اینکه خلافش را پیش گیرند و به ایمان پایدار برسند..

    و اینکه پای استدلالیون چوبین بود 
    (که گاه متنی را که با مداد حقیقت مینویسیم .. چندی بعد که با چشم عقل میخوانیم اگر به صفای پایدار نرسیده باشیم، انگار برای خودمان هم قابل درک نیست..)
    و حرف های دیگری..

    و اینکه چرا به جای قوت دادن این عقل در لابلای اتفاقات جامعه و آوردن افراد بیشتری به دایره ایمان به سمت خودمان شلیک میکنیم و نیات خیر خودمان را هدف میگیریم و هوای خودمان را نداریم و با هم برعلیه کفری که پدرمان را درمی آورد نمیشوریم و ..
    (چیزی معادل تعبیر به هم تکیه نکردن و نبالیدن در دو کامنت بالا)

    چرا باید حتماً حرف مستقیم از قرآن ببریم که همه لذت برده باشند؟
    چرا وقتی مومنی از سریالی یا منظره ای یا .. با خلوص تعریف میکند لذت نبریم؟
    چرا وقتی آدم های توی BRT مشکلی دارند با نگاه جذبشان به لذات ایمانی خدمتی نکنیم؟ چرا به کارفرمای تلخ و به ظاهر هتاک با حکمت و نرمی مسائلی را نگوییم؟

    و به جای همه اینها خودمان را سست کنیم ..

    و خود مانع شویم؟
    و چرا وقتی در حادثه های روزانه با سختی ها مواجه میشویم و دامن ایمانمان از دست میرود
    وقتی با افرادی برخورد میکنیم که تحلیلشان خشک است، دنیایشان ماشینی است، محاسباتشان گرفتارمان میکند ولی مستضعفند، بیاییم و شکایت کنیم و غر بزنیم و خود را چند قدم مانده به "انا الحق" بدانیم (حسی که خیلی ها تجربه اش کردیم احتمالاً) در حالی که مومنی آن طرف تشنه همین دریافت یک قدم مانده به "انا الحق" من بوده و من این فرصت را سوزانده ام برای اجتبابی خودخواهانه..

    و جمیع این اجتناب کردن ها چیزی می آورد جز دور کردن زمانی که همه مان گاه به گاه تشنه اش میشویم؟

    و یک مشت رنج بیهوده هرکسی در خلوت خودش میکشد و کار خدا را، هماهنگی اش را به هم میریزیم و بعد خشم مان را بر سر چه کسی خالی میکنیم؟ 
    دشمنی که پست بوده و هیچ کاره

    و از این خشم خالی کردن دیگرانی که حال ما را نمیفهمند تعجب میکنند،
    و حالا بیا و این تعجب را توضیح بده و باز دردسری جدید و دوباره عقب افتادن..

    و باز اگر کسی حرفی بزند حیرت میکنیم از داشته هایش، درحالی که همین چند لحظه پیش میدیدم که داشته های خودمان هم از جای دیگری است..


    بله 
    این است حکایت تلخ ما مومنین..
    این است شکایت هایی که همه به خودمان داریم به نظرم.
    ولایت و خط معنایی ثابتی که دردمان از لگد کردن های خودمان است..

    اگر ما چند نفر هم با هم باشیم، اگر عزم همراهی داشته باشیم،
    لااقل به بهانه این عیدی که عبور کردیم از آن..
    چه دردی داریم و چه حرص خوردنی


    و اگر این حرف ها حرف باشد و حرف بماند،
    و اگر حواس خواننده ای از این گفته ها به حاشیه پرت شود چه میشود جز حسرالدنیا و .. شدن بنده و خواننده محترم؟
    بنده به دلیل اینکه هنوز درک محیط پیدا نکرده حرف زده ام(ولو به نیت خیر) و دیگری چون..


    و توضیح دوباره ام برای ساختار ولایت فقیه را تاکید کنم
    ساختار دیگر اسلامی را هم
    حج را
    نماز را
    .. را

    که چقدر اینها برایمان نجات دهنده بوده
    و همه درک کرده ایم این نجات دهنده بودن را


    ولی باز به وقت دفاع آسیب میزنیم و ظرفیت کشی میکنیم و ..
    و انگار کمی زود خودمان را از ورطه برون کشیده ایم و منتظریم کسی کاری کند
    آماده زمان فرجیم و قوانین آن زمان را اعمال میکنیم و خوب یاد گرفته ایم با لذات مومنانه زیستن را.. و عجیب احساس کشف میکنیم
    (هرچند این احساس کشف برکتش به برخی میرسد، ولی اگر عده ای را ندیدید و زحمت دیدن را نکشیدید خب برکت آن از دست میرود..)

    و اگر کسی زیر بار فشار جذب دیگری و رفع مشکلات و فکر و چاره جویی نقد میکند، کمی که حال مان از دست برود میزنیم در پر ش که ای واااای، کجای کار تو خطاست؟
    و جواب سوالش را که نمیدهیم هیچ!! بار میشویم بر انبوه بارش..
    و او میگذرد، مردانه و بیصدا..

    و ما یا در خلسه (املایش را مطمئن نیستم) مومنانه ایم، یا منفعل به عرف غلط، یا تابلو "همه چیز خوب است و رو به راه" ....
    و تعجب میکنیم وقتی کسی میگوید چرا آن زمان حرف نزدید برعلیه کسی که خطا کرد؟ چرا مجدانه تر وارد میدان نشدید و مدام فکرمان میرود طرف اینکه انگار عیب هایی دارد که همه چیزهایی که من الان و در این لحظه درست میدانم را او درست نمیداند..
    و اگر احتیاط میکنیم چون ضعف داریم، به وقت قوت هم یادمان نیست جبران کنیم و حمایت..

    و وقتی کسی عاجزانه درخواست میکند کمی بازخورد محیطی دهید، کمی خطا گوشزد کنید، کمی چیزی بگویید که بدانم از کدام جهت باید به درد خودم بمیرم باز سکوت و سکوت و سکوت...

    و حواسمان نیست که اگر شخصیت کسی را به کل لکه دار میکنیم، داریم خیراتش را هم نشانه میگیریم.. 
    داریم آدم هایی را ولو به قدر غفلت از او دور میکنیم،
    ولو آقای هاشمی باشد، ولو نقدهای قطعی داشته باشیم...

    چون حرف متقن نمیزنیم، چون هیچ پایگاه خبری منصفی پیدا نمیکنیم که حواسش باشد که چطور دارد چیزهایی را لگدمال میکند تعجب میکنیم و یک قماش میخوانیم و نمیفهمیم که درد بحث است..
    درد علم بی حاشیه داشتن است..
    که درد آلوده شدن انقلابی بودن به سیاسی بودن است..


    و البته که حتماً دعای پشت صحنه دیگران است که آن کسانی که پیش صحنه نیرو دارند را هدایت میکند(لابد که وعده همین است و لابد که باید باور کرد) ولی وقتی مدام جای جای کشور را با حضور مومنانه اصلاح نکنیم..

    و تعجب کنیم که چرا کسی میگوید نروید و بمانید و به خود میگیریم و حواسمان نیست که دارد ثمره تلاش اجتماعی مومنانی دیگر را میبیند و افسوس این را میخورد که چرا اگر جایی در دنیا مومنی هست نمی آید و در اصلاح های مومنانه جامعه کمک کند و ناچار میشود در برابر فتوایی که کسی می آورد سکوت کند..

    و وقتی معضلی پیش می آید که درد آفتی دیگر در جامعه که مسئله حضور مرد و زن در محیط است پیش می آید باز مومنی زیر باری له میشود و هیچ کس دست نمیگیرد و باز فقط حواسمان و روح توجهمان به شعائر است..
    و دلی میشکند و باز حواس ها پرت میشود و ...


    و باز اگر همه این حرف ها کسی را به فکر نبرد محض چاره اندیشی میشود وزر و وبال بنده برای تحمل سکوت و درگیری ذهنی برای کسی که در مقصد فکر نکرده و به میانه توجه کرده..

    آزاد اندیشی=

    مانعی معنایی برای آزاد اندیشیدن وجود نداشته باشد
    نه اینکه کسی که لازم است سخن گوید حرفی نزند که دیگران آزاد باشند!!!!!


    البته بداخلاقی ها و حالت های افراطی که بعضاً در وبلاگ مشاهده میشود حکایتش جداست و به نظر میرسد میشود نسخه آنها را با یکی دو جمله پیچید مثل روال قبل این وبلاگ و اگر منظور از آزاد اندیشی فقط آن است کلاً اسمش را هم نبریم که حالت مطلوبش زائل نشده باشد..

    (مثل حالت مطلوب حرف های آقای جلیلی که بخشی را مخالفین زائل کردند و برخی را طرفداران..)
    این مطلب را به عنوان قول قطعی نمیگویم، فقط میگویم که محملی برای فکر باشد.
    فکر کردن به آسیبی که در این فضا و یکی دو فضای وصل به آن گذشت..


    هیچ فکر کرده اید چرا جهاد زن همسرداری او بوده؟
    اگر خانه داری و زحمت فیزیکی و حتی قوت فکر در مدیریت امور منزل باشد که زنان غرب مجاهد تر از مردان آنند..

    زمانی را در نظر بگیرید که مجبور بوده اید به جهت شرایط در خانه بمانید و فضای دور از اجتماعی را تجربه کردید، مدتی فکر کرده اید و آسیب های زندگی را مرور کرده اید و به راهکار رسیده اید و صفحه قلب و دل سفید شده..
    در این شرایط باز به اجتماع برگشته اید و بعد از مدتی دوباره سیاهی و انبوه ماجراهای حل نشده به جای خودبرگشته..
    گاهی دعایی، مراسمی چیزی از آن میان نجات داده، ولی بالاخره هیچ چیز آن مساله را جبران نکرده..

    همین آرامش در منزل را برای زنی که دور از اجتماع مسئول پایگاه رسیدگی به این مسئله و خود در خانواده اش هست را درنظر بگیرید..
    طبیعتاً به دلیل توانمندی های کلامی و روحی خاص و اثرگذاری مثبتی که دارد اگر لکه سیاهی در روحیات همسرش ببیند با صبر و تذکر و پیگیری میتواند او را درست کرده و باز آماده ورود به صحنه اجتماع کند..

    فرض کنید که این صحنه زیبا و جذاب برای زندگی مشترک حقیقت همسرداری باشد.. 


    در شرایط امروز بخواهیم معادل سازی کنیم:
    1- زنان هم به دلیل شرایط نامساعد تربیتی درون خانه ها (صرف نظر از نیازهای مادی) ناچارند برای رشد و خدمت به عرصه اجتماعی وارد شوند.

    2- مردان ما همچنان حالت مطلوب را حضور زنان درخانه و آن شرایط قبلی تصور میکنند.

    نتیجه:
    1- مسئله پیچیده ی ارتباط زنان و مردان که گرفتار اعتباریات شده و از حقیقت خودش فرسنگ ها دور شده و کار به دعوا و .. کشیده

    2- مسئله ازدواج که یک سری عرفی سازی هم این وسط شده و کسی که بخواهد بدون آسیب و طبق اصل رفتار کند به شدت گرفتار میشود.


    در صورتی که اگر همین امروز دعواها کنار گذاشته شود، این دو دیدگاهی که از اول کامنت ها عرض میکردم با خود گره بخورد و وارد هم افزایی شود تک به تک این مشکلات برطرف میشود و میرویم به سمت مدل مطلوب اسلامی..


    آن وقت این وسط وقتی روحانیون که خودشان بعضاً تصریح میکنند به وقت سوال پرسیدن که "شرایط به تشخیص خودتان" از تقریرها و مثال هایی استفاده میکنند، عوض فهم متن دینی در کلامشان و گرفتن خط و ربط های اصلی و پیگری دردهای واقعی مان، مثال هایشان را حجت میگریم و با زحمت ذهنی زیادی حفظ میکنیم و بعضاً دیده شده که کسانی که مثال ها را حفظ نمیکنند را هم کم حافظه میشماریم و ...
    خط چهارم کامنت قبل:
    مجاهد تر از زنان مسلمانند..
    عذرخواهی میکنم بابت مطالبی که زائد و طولانی افتد..

    بنده دیگه ادامه نمیدم
    فقط اگر کسی همچنان در حال مطالعه این سطور است
    و میتوانسته و باید تذکری دهد و نقدی کند و مشارکتی کند و به دلیل واهی نکرده
     و سکوت کند

    بداند که شعر خواندن 
    و 
    اگر دیر آمدم مجروح بودم و اینها..
    و افتخار کردن به این روحیه هیچ عذر موجهی نیست روزی که باید عذرهایمان را عرضه کنیم..

    الان متوجه فضای سنگین شدید؟
    آنقدر کسی چیزی نمیگوید که در پیچ و خم های انتزاعیات آدم هفت دور دنیا و عقبی را باید مرور کند تا مشکل را بتواند حدس بزند. و از دوران طفولیت تا صد سال بعد عقایدش را زیر و رو کند تا بتواند برای این و آن منطق بتراشد..

    البته اگر بخواهید راه ساده تری هم دارد که در سه ثانیه راجع به طرف گمانه زنی کنید..

    جناب صاحب وبلاگ،
    ممکن است به این کامنت در جایگاه فردی که فضای اینجا را اداره میکند پاسخی دهید؟ 
    در دنیای واقعی مومنین با رفتارهایشان مسئولیت میپذیرند و مسئولیت میگذارند بر دوش دیگران ولی مدل این وبلاگ طوری شده که انگار هرکس باید خود را جای رهبری امت بگذارد و مصیبت هایش را به جان بخرد.
    نمیدانم برای این صحنه سازی چقدر مجاز هستید "ذنب تراشی" کنید..
    پاسخ:
    سلام. مدل این وبلاگ خوب ست به نظرم. کمی سخت گیرانه است نقطه نظرتان. 
    گاه شده ام و شده ایم حکایت کسانی که ایمان به کمال مطلق میتواند در وجودشان باشد، 
    ولی دو سه قدم از آن دایره می آییم بیرون و خیال میکنیم مسئولانه در حال دفاعیم.. (فکر میکنیم و در بخران میرویم و غصه میخوریم و له میشویم و ..)

    غافل از اینکه با این کنار کشیدن از یک سری وظیفه و کار کنار کشیده ایم، از یک سری آدم مستعد، از یک سری فرصتی که باید خیلی عقوبتش را بدهیم و بدهند..

    پ.ن: این جملات بدون توجه به مغز و معنا مسخره و گیردهنده و پوک و ... ممکن است به نظر آید..

    و من الله التوفیق
    به نظرم کسی که حرف های شما را میخواند و برداشت دیگری میکند جفا میکند
    (اگر برداشت دیگری در کار نباشد بالاخره جایی سرباز میکند. محال است مومن کشش نداشته باشد به گمانم)
    در عجبم چطور این جفا را برمیتابید
    و حرف از بریدن از دوستان و خلوت گزینی میزنید..

    البته اینکه محمل فکر شود و آدمها با بسط ایده های مومنانه زندگی کنند خیلی خوب است..
    ولی دیده ام وقتی شبهه ها فروکش میکند و محیط آماده میشود، حرف نو و همراه کننده ای در جمع زده نشود، چطور دوباره دلزدگی حاصل میشود..

    دیده ام که میگویم..
    و باز دوباره تلاش هایی عظیم برای کنار هم آوردن..

    حالا که این طرح نو را درانداختید و فضای ایمانی مجازی را ساختید وقت ورود ظریف و محتاطانه به مرحله همراهی نیست؟
    هرموضوعی که باشد، هرطور که صلاح باشد..
    جسارت نیست
    حقیقتی تلخ است که جاهای دیگر و خود از جانب خود دیده ام..

    گاهی یک حرکت مومنانه میبینیم و مجذوبش میشویم.. غرق غرق ..
    بعد شروع میکنیم به محاسبه،
    شاید اینطور بوده، شاید آنطور بوده، شاید اگر اینطور بشود آنطور میشود..

    بعد گرفتار این محاسبات میشویم..
    (مسخره تر اینکه گاهی این محاسبات را علم میکنیم و میدهیم به خورد خودمان)
    و بدگرفتار میشویم، طوری که حواسمان به حرف هایی که همیشه "اصل" و ریشه و بهترین راه و میانبر را هدف میگیرند نیست..
    و باید با کلی فکر و مصیبت فکر کنیم که فرد جدیدی که با او مواجه میشویم چه میگوید.. و از نو در ذهنمان مجسم کنیم او را و حالا بیا و از صفر تا صد یک مومن یا کافر را در ذهنت بساز و تصمیم بگیر..

    (یا هم همان راه ساده جاخالی دادنهای همیشگی و اینطور غریبه شدن را پیش بگیریم..)

    (در صورتی که نه لازم بود به طرف بگوییم حرف پیچیده میزنی، نه لازم بود فکر بدکنیم، نه لازم بود ناامید شویم از فضای ایمان و انتظار، نه لازم بود ساعتها عمرمان را پای سیاسی خوانی بگذاریم و تحلیل کنیم.. کافی بود صاف و مسئولانه از طرف میپرسیدیم.. همین!!)

    مثلاً دستور به حضور مسئولین در دانشگاه ها جز این است؟
    دستور حرف زدن ها و گفتگوهای مومنانه..

    شما که این مسائل را در وبلاگتان می آموزید، چرا از جایی به بعد مخاطبانی که خودتان شماره شان را بالا بردید نمیبینید و با چند جمله ساده این قواعد را پیاده نمیکنید و مومنانه و در جمع مومنان زندگی کردن را نمی آموزید؟

    چرا باید فضای ملاحظات و عرفیات اینجا تشدید شود؟

    نمیدانم..
    شاید به محیط زندگی متفاوت باعث شده اینها در این وبلاگ به چشم نیاید و همین مساله برکتی شود که کسانی که فکر میکنند و این مساله برایشان مهم است این سرنخ را از این محیط بگیرند که چقدررر مهم است و چقدر فرصت سوزی میکنید..

    ولی حتی اگر این احتمال وجود دارد، انعکاس رفتارهایی که از دیگران است و آن را تایید میکنید یک دستی این نیت را میگیرد و آدمها را در برداشت دچار سوتفاهم میکند..
    سوالی هم داشتم.
    سختی را تعریف میکنید؟
    باتوجه به نکاتی که عرض کردم هنوز هم فکر میکنید سخت گیرانه است؟

    ببخشید من هرچقدر میخواهم روضه بسته بخوانم از کسی صدایی نمی آید..
    ناچارم هرحرفی که میزنم را باز کنم..
    قبلاً از طولانی شدن حرف ها ابا داشتم
    الان تا کسی صراحتاً (ولو به اشاره) نگوید ابایی ندارم...
    هرکسی هم هرفکری کند اگر مومنانه نباشد قطعاً به عهده خود اوست، چون بنده همه جوانب را در تلاشم که رعایت کنم

    این "سخت میگیرید" را زیاد شنیده ام
    در مورد آدمهای متفاوت
    و در حالات متفاوتی شنیده ام..

    و جالب اینکه انگار رمز تحول یک فرد یا تغییر اوست..

    روضه ای که خیلی ها باید به آن توجه کنند اینجاست که باور به این جمله آدم را از مسیر کمال میتوان به مرز دیوانگی های خودساخته آدمی زاد ببرد
    بروند جرم آسیب شناسی کنند و روانشناسی بخوانند و فرمول بسازند..

    حتماً در جریانید که روضه را که میخوانند هرکسی هربرداشت خاص خود را دارد و آنها که بیش از همه سخت میگیرند بهترین بهره را میبرند..


    پ.ن: آدمهایی که سخت میگیرند همیشه با جبر محیط به سکوت و افسردگی میرسند. از آن عجیب تر آدمهایی هستند که سخت میگیرند و به این سکوت دامن میزنند..

    همیشه عمیق فکر کردن مومنین را به جاهای جالبی میرساند

    نشانه سازی میکنند "ادبیات سازی" در این فکر کردن ها رخ میدهد.. حرفهایی میسازیم که وقتی به خودمان تحویل میدهیم لذت میبریم و بعضاً تعجب میکنیم و دنبال خط و ربط ها میگردیم :)

     

    این وبلاگ بهره هایی داشته که به لحاظ فردی چنین ظرفیتی را ایجاد کرده..

    آدم هایی فردی و در سکوت می آیند که کمالی را نظاره کنند و آن رنگی شوند

     

    ولی یک مشکلاتی داشته که عوض حل کردن بدترین گره ایجاد کرده.. نه که اتفاق بدی افتاده باشد. خب به خاطر مدیریت خوب شما بیشتر به فکر برده..

    ولی حرفم این است شاید این ظرفیت های اجتماعی که من دارم عرض میکنم، این شهود فرصت اجتماعی چیزی است که از آن غافل شده

     

    شاید همه تلاش این است که این مطلب روشن شود..

    نشانه ای میگویم برای این مطلب..

     

    کسانی را دیده ام که از اول تا آخر حرف های رهبر را حفظند و در آن تعمق میکنند

    کسان دیگری را هم دیده ام که فقط خود شخصیت ایشان را دوست دارند..

     

    از زمانی به بعد با افراد دسته اول احساس ناراحتی میکردم.. و اخیراً فهمیده ام آنها برجستگی های شخصیتی رهبری را دیده اند ولی برجستگی های نظری ایشان را نه..

    و اتفاق جالبی که افتاده این است که در این سالهای اخیر بعضی از افرادی هستند که این نظریات را خوب فهمیده اند و در حال تبیین آن هستند..

     

    و عده ای که نمیفهمند خیال میکنند دست های پشت پرده یا ارتباط شخصی یا .. مطرح است..

    غافل از اینکه همه اینها حاصل پیاده سازی لایه های جدی تر ایمان در زندگی است..

     

    و اینکه تا کنون در این وبلاگ حتی دعواهایش هم رشد بوده و فرصت چون مومن پای کار بوده است..

    همان حرفی که یکی از آشنایان صاحب وبلاگ زد..

     

    میشود نظری دهید؟

    اصلاحیه:
    با افراد دسته دوم..
    کسانی که به تئوری های اجتماعی رهبری عمیق نمیشوند و فقط شخصیت فردی ایشان را لابلای حرفهایشان توجه دارند..

    و این احساس ناراحتی برای این بوده که بخشی از  نکته را نگرفته اند انگار..
    پرحرفا.   مهدیه! در شگفتم از تو

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی