شادی ز میان غم برانگیز/ در عالم بی وفا، وفا کن ...
یک دلیل اینکه هیچگاه در غرب احساس راحتی محض نکردم این بود که همه چیز درست جای خودش بود! همه چیز. الّا مرگ. که به نحو ماهرانه ای مخفی شده بود. صبح که بیدار می شدی، برنامه ات تا شب مرتّب بود. خوراک، پوشاک، بهداشت، مسکن، کار، تحقیق، همه چیز سر جای خودش بود. آنقدر که آینده قابل پیش بینی به نظر می رسید. آدم احساس می کرد که می شود در این دنیا همه چیز خوب و راحت باشد. و این با فلسفه ای که من از زندگی می شناختم نمی ساخت. زندگی قرار است در ذات خود سخت و غیرقابل تحمّل باشد. سردرد و سراسر زحمت. لقد خلق الانسان فی کبد. در رنج و زحمت و ناراحتی خلق شده است زندگی انسان. من همیشه احساس می کردم وقتی در خیابان راه می روم، و در عین حال همه چیز خوب است، یعنی یا حادثه ای مهیب در کمین است یا مشمول آیه ی "انّما نملی لهم" شده ام، که حظّ شان و همّ شان فقط همین دنیاست و سهمی از آخرت ندارند ...
.
آن ها که همیشه حواس شان جمع تر از من بوده است حتی بیش از آنچه روزگار تحمیل می کند به دنبال زحمت و سختی می روند. غرق مشکل می شوند و عرق می ریزند و لذّت می برند. بی هیچ چشم داشت دنیوی. شنیدم شهید شهریاری، که از متخصصان برجسته ی هسته ای ما بود، اصلا سراغ حقوق و مزایا و مرخصّی را هم نمی گرفته. فضای دیگری را می دیده است. حتی اخرج الی فضاء سعت رحمتک ...
.
القصّه، خدا کند که بتوانیم متحمّل زحمتِ موثّری برای جمهوری اسلامی شویم. یکی از دوستان وقتی این را می گفتم خرده می گرفت که همین مفهوم "موثر" بودن هم منشاء انحراف است. راست می گفت. هنوز معطّل خودمان بودیم ...
.
.
و لاحول و لا قوّة الّا بالله ..
- ۹۴/۰۸/۰۶