از نام ها و مفاهیم ...
در بررسی رفتار آدم ها در ایران، دو نوع رویکرد اصلی دیده ام. یکی آن ها که اصرار دارند چیزی درست است و "باید" اینطور باشد، مستقل از نظر دیگران. دسته ی دوم آن ها هستند که اعتقاد دارند نظر اکثریت درست است و باید نه تنها در آن جهت حرکت کنند بلکه آن را تقویت نیز کنند. هر دو مدل، مدل های ناپایداری هستند و به تعادل نمی رسند. دسته ی اوّل، چون عموما مطلق گرا هستند و نظرشان را به سختی تغییر می دهند، نمی توانند بفهمند که ممکن است در درستی یک موضوع اشتباه کرده باشند. و حتی ممکن است اموری آنقدر سیاه و سفید نباشد، و سلیقه ای باشد. دسته ی دوم، چون نظرشان مطابق اکثریت است، بعد از مدّتی اصول شان را از دست می دهند و دچار تناقض های شدید می شوند. و بدتر از آن اینست که در مسائلی که سلیقه ای نیست و جزمی است، دچار تزلزل و خطا می شوند. کما اینکه در بسیاری از حوادث تاریخی، اکثریت به علّت مسائل قومی یا احساسی، تصمیمی را گرفته اند و ظلم های تاریخی انجام داده اند. سال ها گذشته است و نسل های بعد به اشتباه خود پی برده اند و رویکردشان را تغییر داده اند.
.
.
در ایران، دسته ی اول اصول گراها هستند. یک سری اصول را درست می دانند و مستقل از هر چیز آن را طلب می کنند. اسلام اساس این اصول است. دسته ی دوم به اصطلاح، "اصلاح طلب" ها هستند. اصلاح معمولا اینجا تغییر به سمت اصول نیست، بلکه به سمت خواست ِ اکثریت است. به همین دلیل هست که عمدتا شعارشان اینست که ما طرفدار خواسته ی اکثریت و توده ی مردم هستیم. البته بسیاری هم هستند که به خاطر رسیدن به مقام و ثروت، خودشان را با این دو دسته پیوند زده اند که روی سخن اینجا با آنها نیست و تحلیل شان ساده تر از اینهاست ...
.
در انتخابات قاعدتا باید دسته ی دوم برنده شوند. چون خواسته های مردم را شناسایی می کنند، بعد فرکانس شان را طوری تنظیم می کنند که با فرکانس خواسته های مردم یکی شود و آن را تشدید کند و یک انفجار مردمی رخ دهد. اصول گراها همیشه مثل پدربزرگ ها هستند که نصیحت گوی جامعه اند و تنها وقتی وضع جامعه به بحران برسد، آن ها مورد اقبال واقع می شوند و در حالتی که کسی احساس بیماری نمی کند، نیازی به آن ها حس نمی کند و شعارهایشان تکراری و خسته کننده به نظر می رسد.
.
واضح است که دسته ی دوم، هیچ گاه به زبان نمی آورند که مردم اشتباه می کنند و اشتباه کرده اند. هرگز. این به معنای خودکشی این جریان است. چون اصل اساسی در اعتقاد ایشان، نظر مردم است. وقتی یک اصولگرا رای می آورد، و آن ها موفق نمی شوند که فرکانس ِ خواسته ی مردم را پیدا کنند و شکست می خورند، تنها ادعایی که می شود کرد اینست که در انتخابات تقلّب شده است. همین و تنها همین. وگرنه ماهیت جریان از بین می رود. من بارها تکرار کرده ام که موسوی، خاتمی و امثالهم گزینه ی دیگری سال هشتاد و هشت نداشتند. باید می گفتند تقلب است و نظر اکثریت مردم این نیست. البته عدّه ای هم این وسط شعار طرفداری از "نخبگان" جامعه را دادند که راه حلی میانه بود. یعنی درست است که مردم با ما نیستند، ولی نخبگان جامعه با ما هستند. این برای فرار از شلیک به ماهیت یک جریان، هوشمندانه ترین راه میانه بود. گرچه در ذات خود تناقض داشت، چون معنی اش اینست که یک سری اصولی هست که مستقل از نظر مردم مهم است و نخبگان آن را فهمیده اند و مردم دچار اشتباه شده اند، ولی باز هم در حال احتضار جریانی را نگاه می داشت تا انتخابات بعدی که بتواند فرکانس خواسته ی مردم را از نو پیدا کند. و روحانی اینکار را کرد، فهمید دلار رفته است بالا و تحریم است و مردم خسته اند از شرایط و می شود بحث توافق هسته ای را پیش کشید و انتخابات را برد. دقیقا آن هفته ی آخر توانست فرکانس خواسته ی مردم را پیدا کند و آن را تشدید کند و ببرد انتخابات را ...
.
.
القصه، اگر اصول گرایی برود دنبال نبض خواسته ی توده ی مردم دچار تناقض ماهیت شده است و اگر اصلاح طلبی برایش یک سری اصول از خواسته ی اکثریت مردم مهم تر باشد، خودکشی است. انتخاب اصلی، بین اصول و خواسته ی لحظه ای مردم است ... همین، و تنها همین ..
- ۹۴/۰۹/۱۸
روشن فکر هایی که فکر میکنند دیدشان در دنیا تک.از دماغ فیل افتاده و فکر میکنند دنیا منتظر است تا نظرات گهربار انها را بشنود
اصول گراها برای این مغلوب شدند زیرا هرکدام برای یه خودش یک تعریفی از اصول ارایه میکند.
در مورد روحانی کاملا موافقم.نبض را گرفت و به اندازه سیصد هزارتا رای بیشتر دارو تجویز کرد.
کاندید اصول گرا هم باید با یه لشکر ادم سر و کله بزند تا اصول را یکی کند اخر هم وسوسه اینکه ممکن است رای بیاورد گند میزند به همه چیز