حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

مشخصات بلاگ
حبذا ...

لک الحمد یا ذالجود و المجد و العلی
تبارکت تعطی من تشاء و تمنع
الهی و خلّاقی و حرزی و موئلی
الیک لدی الاعسار و الیسر افزع
الهی اذقنی طعم عفوک یوم لا
بنون و لا مال هنالک ینفع
...

بایگانی

که همچو چشم صرُاحی، زمانه خون ریز است ...

دوشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۲۵ ب.ظ

همانقدر که سختی ها و مصائب این سال ها، فهم عجیبی از زندگی به من داده، فرسوده تر و خسته تر از همیشه ام کرده است. اینست که واقعا روز اوّل عید شوق هیچ مکالمه ای را ندارم. نه خطی نه صحبتی نه هیچ. حتی از پاسخ چند خط محبت دوستان و آشنایان نیز عاجزم. عجزی که سرچشمه اش اینست که می دانم این ها همه باری بهر جهت است و هیچ کدام اصالت ندارند. دوست داشتن انسان، موقّت، مشروط و زودگذر است. مگر دوست داشتنی که دلیلش انسان نباشد. سال پیش، یکی از آشنایان نزدیک، که سرآمد خانواده اش بود از دنیا رفت. سی و چند سالش بود و با همین سن کم، نقطه ی ثقل خانواده اش بود. همه طور دیگری او را دوست داشتند. باهوش و باستعداد و کاربلد بود. به قول یکی، "می دانست که هرکاری را باید چطور انجام داد .." نزدیکان می گفتند وزیر و وکیل می شود. از هیچ به همه چیز رسیده بود. دو سال آخر عمرش سرطان عجیبی گرفت. دو سال درد بسیار کشید. طوری برایش بی تابی می کردند که من هرگز پیش از آن چنین صحنه هایی را ندیده بودم. مرگ ش بهتی عظیم بود برای نزدیکانش. انگار هرگز روی خوش دیگر نخواهند دید. به چشمم می دیدم که خانواده اش، حاضر بودند که جای او بمیرند. روز بعد از دفن، همه انگار چندسال پیرتر شده بودند. ولی چند ماه بعد، زنگار زمان نشسته بود و انگار نه انگار.  همه دوباره با هم بودند و می خندیدند و گاهگاهی هم خدابیامرزی می فرستادند که ثابت کنند انسان به نسیان زنده است. راست است که می گویند خاک سرد است. همه ی دوست داشتن ها را با خود می برد. من بهتر از همیشه می فهمیدم که انسان دوست انسان نیست. هم مسیر است، هم نوع است و همین. معنی آن عبارت که می گفت یا رفیق من لا رفیق له را لمس می کردم با اعماق جان ...

..

من هر بهار، هر بار که می آید بهتر این معنی گذرا بودن انسان را می فهمم. که وقتی برگ ها دوباره در می آیند، از پس سرما و سوز ِ سختِ زمستان، یعنی انسان هم در حافظه ی دوست داشتنِ انسان نخواهد ماند. روزگار جنس ش زیر و رو کردن و واژگون نمودن احساسات انسانی است. به قول حافظ : " مجوی عیش ِ خوش از دور ِ باژگون ِ سپهر/ که صاف ِ این سر ِ خُم جمله دُردی آمیز است ... ". باژگون یعنی وارونه و ناراست. دُردی آن ته نشین و رسوب شراب است. می گوید حتی آن زلال و ناب ترین لحظات این زندگی هم، که مثل سر خمره ی شراب صاف و گوارا می نماید، تُفاله پرور است. یعنی هیچ عیش خوش این روزگار، اصالت ندارد. تمام دوست داشتن ها هم وقتی غبار زمان روی آن می نشیند، ناخالص است ...  

.

.

غلام دولت آنم که پای بند ِ یکی است/ به جانبی متعلّق شد از هزار برست ... 

 

  • ۹۵/۰۱/۰۹
  • ح.ب

نظرات  (۱۶)

  • واقعیت سوسک زده
  • مرگ اندیشی در دین ما برای کیفیت بخشیدن به زندگی است به روابط است اگرنتیجه اش بی حوصلگی و افسردگی و البته بی اعتمادی به زیباترین احساسات ادمی باشد به گمانم بیشتر از انکه قرانی باشد کافکایی است !من کتابی مرگ اندیشتر از نهج البلاغه ندیده ام و البته ندیده ام در کلام امام علی چنین نگاهی را به دنیا و ادمهایش و احساساتش ....
    پاسخ:
    خیال می کردم به اندازه ی کافی مقصودم را واضح رساندم. انگار اینطور نیست. بگذار توضیح بهتری دهم.
    1. مرگ اندیشی در دین ما هرگز برای کیفیت بخشی به مادیات دنیا نیست. دقیقا برعکس است. مرگ اندیشی می گوید بدانید تنها خواهید بود، و تنها حساب پس خواهید داد و رویکردتان با دیگران باید وظیفه محور باشد و نه چیز دیگر. حتی حبّ فرزند هم مثل حب مال و جاه نهی شده است! مرگ اندیشی یعنی درست فهمیدن همین چیزها که نوشتم ... کافکا مفهوم ش از مرگ اندیشی اصالت نداشتن "هیچ" است و منظور دین اصالت نداشتن هرچیز غیر از ارتباط با ذات اقدس الهی ...

    2. درست ندیده اید نهج البلاغه را .. بخوانید. سرشار از به سخره گرفتن عواطف مادی ِ انسانی و حبّ و بغض آدم هاست. و سائر الناس همج رئا یمیلون مع کل ریح .. دوست داشتن و حب و بعض اکثر مردم را امام، مثل پشه هایی سرگردان توصیف می کند که با هر بادی به این سو و آن سو می روند .... مثال این موضوعات زیاد است .. هم در نهج البلاغه، هم در احادیث، و هم در قرآن .. آنقدر حدیث از کناره گرفتن از اجتماع و هیاهوهای انسانی است که جای شک و شبهه ای نیست ... 

    3. زیباترین احساسات آدمی، در دین ما احساس به خداست و هم طریقان مسیر. در خلال همین تعالیم است که می گویند آدم باید عزیزانش را هم به خاطر خدا دوست داشته باشد ... دوباره ببینید و بیندیشید .. 
    با کامنت بالا موافقم. 

    پاسخ:
    مایه ی تاسف است ..
    خیلی خوب، خیلی..

    بسیار عالی 
    یاد خطبه همام افتادم 
    ممنون 
  • واقعیت سوسک زده
  • خب من فکر می کردم کامنتم خیلی واضح است ولی گویا احتیاج به توضیح دارد . هیچ انسان عاقلی مرگ اندیشی را در دین اطلاق به کیفیت بخشی به جنبه ی مادی زندگی نمی کند و هیچ نگاه تیزبین و باحوصله ای هم در چنین متن و موقعیتی چنین برداشتی نمی کند که شما کردید و بابتش توضیح داده اید .
    مرگ اندیشی را خیلی کوچک و بی مقدار کرده اید و با مفهومش خوشید . مرگ اندیی وظایف سنگینی بر عهده ی ادمی می گذارد که البته گویا شما حوصله ی بر دوش کشیدنش را ندارید !
    اخ که اگر پیامبران و صلحا و امام و شهدا و غیره به شیوه ی شما مرگ اندیش بودند و گریزان از همهمه عالم و غیره!
    نهج البلاغه و قران را خوبتر بخوانید ببینید سلام به جاهل برای خدا هم داریم چه رسد به دوستان و اطرافیان و غیره ...
    و اما حرف اخرم همین دیشب بود که در نهج البلاغه خواندم حکمت 50 را که می گوید : قلوب الرجال وحشیه فمن تالفها اقبلت علیه . برای قشنگی این حرف را نمی زنند , برای کیفیت مادی زندگی هم این حرف را نمیزنند , مسخره نمی کنند می گویند بنده ی خدا که می خواهی بنده ی خدا باشی اینطور باش ! اینطور بودن برای خدا ادم های دیگر را هم با خدا می کند . دین بی حوصله ی فراری از همهمه و قیل و قال سلیمان می سازد . تائبین را می خواهم چکار !
    یک چیزی را خوب فهمیده ام اینکه دینداری در حاشیه بیشتر جای تاسف دارد ...

    پاسخ:
    معنی "کناره گیری از اجتماع"، در احادیث به نحو روشنی آمده است. اینجا می نویسم بخشی از احادیث را .. :


     

    الخلوة عن النّاس‏

     

    «فَقالَ: یا رَبِّ! فَکَیْفَ أَدُومُ عَلى ذِکْرِکَ؟ فَقالَ: بِالخَلْوَةِ عَنِ النّاسِ.»

     

    الکتاب‏

    157. «ثُمَّ قَفَّیْنا عَلى‏ آثارِهِمْ بِرُسُلِنا وَ قَفَّیْنا بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ وَ جَعَلْنا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً وَ رَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها فَآتَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ»[1]

    158. «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیاةَ الدُّنْیا* ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدى‏»[2]

    سر الاسراء، نص‏ج‏1، ص: 158

    الحدیث‏

    159. قال الصادقُ- علیه‏السّلام-:- «إنّ اللَّهَ- عزّوجلّ- أَوحى‏ إلى نبىٍّ مِن أنبیاءِ بنى إسرائیل: «إن أحببتَ أن تَلقانِى غداً فى حَظیرة القُدس، فکن فى الدنیا وحیداً غریباً مهموماً محزوناً مستَوحِشاً من الناس؛ بمنزلة الطَیر الواحد الّذى یطیر فى أرضِ القِفار ویأکل مِن رؤوس الأَشجار و یشرَب مِن ماء العُیون، فإذا کان اللیلُ أوى‏ وحدَه، ولم یأوِ مع الطیور، إستأنس بربّه واسْتوحَش مِن الطیور.»[3]

    160. عن أبى عبداللَّه- علیه‏السّلام- قال: «إن قَدَرتم أن لا تُعرَفوا، فافعَلوا. وما علیک إن لم یُثْنِ علیک الناس؟ وما علیک أن تکون مذموماً عند الناس، إذا کنتَ عند اللَّه محموداً؟»[4]

    161. قال امیرُالمؤمنین- علیه‏السّلام-: «طوبى لِمن لزِم بیتَه، وأکَل قوتَه، واشْتَغل بطاعة ربِّه، وبکَى على خطیئتِه! فکان مِن نفسه فى‏شغْل، والناسُ منه فى راحة.»[5]

    162. عن الباقر- علیه‏السّلام- قال: «لا یکون العبدُ عابداً للَّه‏حقَّ عبادتهِ، حتّى ینقطعَ عن الخَلْق کلِّهم إلیه فحینئذٍ یقول: «هذا خالصٌ لى.» فیقبَلُه بکرمه.»[6] 163. فى هذا الحدیث (المعراج): «یا أَحْمَدُ! وَعِزَّتی وَجَلالی، مَا أَوَّلُ عِبادَةِ العُبّادِ وَتَوْبَتِهِمْ وَقُرْبَتِهِمْ، إِلّا الصوْمُ وَالجُوعُ وَطُولُ الصَمْتِ، وَالانْفِرادُ مِنَ الناسِ؛ وَإِنَّ أَوَّلَ مَعصِیَةٍ یَعْمَلُهَا العَبْدُ، شَبْعُ البَطْنِ، وَفَتْحُ اللِّسانِ بِما لا یَعْنی وَمُخالَطَةُ المَخلُوقینَ بِأَهوآئِهِم.»[7]

    164. «یا أَحْمَدُ! لَیْسَ کُلُّ مَنْ قالَ: أَنَا احِبُّ اللَّهَ، أَحَبَّنی، حَتّى ... یَهْرَبَ مِن المَخْلُوقینَ هَرَباً.»[8]

    165. قال الکاظمُ- علیه‏السّلام- لهشام بن الحکم: «یا هشامُ! الصّبرُ على الوحدة

    سر الاسراء، نص‏ج‏1، ص: 160

    علامةُ قوّة العقل؛ فمن عَقِلَ عن اللَّهَ، إعتزل أهلَ الدنیا والراغبین فیها، ورغِب فیما عند اللَّه، وکان اللَّهُ أنیسَه فى الوحشة، وصاحبه فى الوَحْدة، وغِناه فى العِیلة، ومُعِزَّه مِن غیر عشیرة.»[9]

    166. عن أبى عبداللَّه- علیه‏السّلام- قال: قال له رجلٌ: «جعلتُ فِداک! رجلٌ عرَف هذا الأمرَ، لزِم بیْتَه ولم یتعرَّفْ إلى أحدٍ من إخوانه.» قال: «کیف یتفقَّهُ هذا فى دینه؟.»[10] بیان‏

    من المسائل المطروحة فى علم الأخلاق، مسألة العزلة عن الناس. فاعلم أنّ أصل العزلة الصحیحة مقبول من الشرع المبین. وکفى فى إثبات ذلک ما ذکرناه من الآیات والروایات؛ إذ المراد من الرهبانیّة فى آیة الحدید هى العزلة الصحیحة من الناس الّتى تؤدّى إلى تحصیل مرضاة اللَّه تعالى؛[11] کما أنّ الآیة الثانیة من سورة النجم أیضاً صریحة فى الدلالة على الإعراض عن الغافلین الذین لا یریدون إلّا الحیاة الدنیا.

    ولکن لیس المراد من العزلة الممدوحة عند الشرع، هو الإعراض والاجتناب عن جمیع الناس حتى المؤمنین والمتّقین والعلماء الصالحین منهم. کیف؟ وقد أمرنا اللَّه تعالى فى نفس هذا الحدیث بالتعاطف والتواصل فى اللَّه مع المؤمنین.

    والأحادیث الواردة فى الحثّ على زیارة العباد المتّقین والعلماء الصالحین کثیرة؛ فإذا ترتّب على المخالطة والمعاشرة خیر و فائدة کالتفقّه فى الدین وتذاکر أمر الأئمّة- علیهم‏السّلام- وإحیاء علومهم والتعاطف والتواصل فى اللَّه، فلا بأس بها، بل هى مطلوبة ممدوحة.

    سر الاسراء، نص‏ج‏1، ص: 162

    وأمّا الأمر بالوحشة عن الناس فى الحدیث الماضى عن أبى عبداللَّه- علیه‏السّلام-، فالظّاهر أنّ المراد بالناس فى کلامه هو عامّتهم، الّذین وصفهم اللَّه تعالى فى مواضع من کتابه العزیز بالغفلة والجهالة والبعد عن طریق العبودیّة؛ کما أنّ ما یعدّ من أوّل المعاصى هى مخالطة المخلوقین بأهوائهم، لا مطلق المخالطة. فتحصّل من مجموع الآیات والروایات، أنّ الخلوة عن الناس- وهم عامّة الخلق الّذین هم فى غفلة غالباً مطلوبة؛ لأنّ المجالسة والمعاشرة معهم فى الزائد عن الأمور الضروریّة توجب الغفلة عن ذکر اللَّه وتمنع عن الاشتغال بکسب الفضائل والآخرة غالباً، وهى غیر مطلوبة جدّاً.[12]

     

    سر الاسراء ؛ ترجمه‏ج‏1 ؛ ص157

    خلوت گزیدن از مردم‏

     

    «پیامبر- صلّى اللَّه علیه وآله وسلم- سؤال کرد: خدایا چگونه پیوسته‏به یاد تو باشم؟ فرمود: با خلوت گزیدن از مردم.»

     

    قرآن کریم‏

    157. «آن‏گاه در پى ایشان پیامبرانمان را فرستادیم و پس از آنان عیسى‏بن‏مریم را فرستاده و انجیل را به او دادیم و در دل‏هاى کسانى که از او پیروى کردند، دلسوزى و مهربانى نهادیم و رهبانیتى از پیش خودشان ساختند و ما جز طلب رضاى خدا، چیزى بر آنان مقرر نکردیم؛ امّا آن‏ها آن‏طور که باید آن را رعایت نکردند. پس آن عده از ایشان که ایمان آوردند، پاداششان را دادیم و بسیارى از آن‏ها از دین و مسیر مستقیم خارج شدند.»

    158. «پس از کسى که از یاد ما روى گردانیده است و جز به زندگى دنیا میل و توجّهى ندارد، کناره‏گیرى کن، این بالاترین حد دانش ایشان است، خداى تو نسبت به آن‏که از راهش خارج شده و به گمراهى افتاده و نسبت به هدایت یافتگان داناتر است.»

    سر الاسراء، ترجمه‏ج‏1، ص: 159

    حدیث‏

    159. امام صادق- علیه‏السّلام- فرمود: «خداى بزرگ به پیامبرى از بنى‏اسرائیل وحى فرمود: «اگر دوست دارى در «حظیرةالقدس» مرا ملاقات کنى، در دنیا تنها، ناشناس، اندوهناک و از مردم ترسان باش؛ همچون پرنده تنهایى که در زمین خشک پرواز مى‏کند و از نوک درختان، روزى مى‏خورد و از آب چشمه‏ها مى‏نوشد و شب هنگام تنها و جداى از پرندگان دیگر، در جایى پناه مى‏گیرد و از پرندگان دیگر هراسان، وحشت زده و تنها با پروردگارش مأنوس است.»

    160. امام صادق- علیه‏السّلام- مى‏فرماید: «اگر توانایى شناخته نشدن (ناشناس ماندن در بین مردم) را داشتید، ناشناس بمانید و اگر مردم تو را مدح و ستایش نکنند، چیزى بر عهده‏ات نیست. چه اشکالى دارد که از نظر مردم نکوهیده به شمار آیى؛ اگر در پیشگاه خدا پسندیده باشى؟»

    161. امیرالمؤمنین- علیه‏السّلام- مى‏فرماید: «خوشا به حال کسى که کنج خانه را اختیار کند، از دسترنج خود روزى بخورد، به اطاعت پروردگارش مشغول باشد و بر اشتباهات خود بگرید. به رسیدگى به نفس خود مشغول باشد و دیگران از دست او در امان و آسایش باشند.»

    162. امام باقر- علیه‏السّلام- مى‏فرماید: «بنده به معنى حقیقى، عابد پروردگار نیست تا این‏که از همه مردم ببرد و کناره گیرد، در این حال است که خداوند مى‏فرماید: این بنده خالص من است و او را به کرم و بزرگواریش مى‏پذیرد.»

    163. در همین حدیث معراج آمده است: «اولین عبادت بندگان و نخستین توبه و مایه تقرّبشان چیزى جز روزه، گرسنگى، صمت پیوسته و کناره‏گیرى از مردم نبوده است و اولین گناهى که بنده انجام داده است، هوسرانى در معاشرت با مردم است.»

    164. «اى احمد! این گونه نیست که هر کس گفت خدا را دوست دارم مرا دوست داشته باشد؛ مگر این‏که جدّاً از مردم بگریزد.»

    165. امام کاظم- علیه‏السّلام- به هشام بن حکم فرمود: «اى هشام صبر بر تنهایى‏

    سر الاسراء، ترجمه‏ج‏1، ص: 161

    نشانه قوت عقل است، هر کس به خداوند بیندیشد، از اهل دنیا و طالبان آن کناره مى‏گیرد و به آن‏چه نزد خداست دل مى‏بندد و خداوند همدم او در هنگام ترس و تنهایى و دارایى او در تنگدستى و عزّتش در بى‏کس و کارى مى‏شود.»

    166. مردى به امام صادق- علیه‏السّلام- عرض کرد: فدایت شوم، کسى که این امر را شناخت (و با توحید و ولایت آشنا شد)، پس خانه نشینى اختیار کرد و با هیچ‏کدام از برادرانش باب آشنایى نگشود (تکلیفش چیست؟) امام- علیه‏السّلام- فرمود: «چنین شخصى چگونه به تکالیف دینى خود آگاه مى‏شود؟»

    بیان‏

    از مسائلى که در علم اخلاق مطرح است مسأله کناره‏گیرى از مردم است. اصل کناره‏گیرى به نحو صحیح، از نظر دین مقدّس اسلام پذیرفته شده است و براى اثبات آن، آیات و روایاتى که ذکر شد، کافى است؛ زیرا مقصود از رهبانیت در سوره حدید، کناره‏گیرى از مردم به نحو صحیح است؛ به گونه‏اى که به کسب خشنودى پروردگار بینجامد، چنان‏که آیه دوم سوره نجم به روشنى بر کناره‏گیرى از بى خبرانى که جز زندگى دنیا چیز دیگرى را نمى‏خواهند، دلالت مى‏کند.

    امّا مقصود از تنهایى مورد پسند دین، کناره‏گیرى و دورى یکسره از تمام مردم حتى افراد مؤمن و پرهیزگار، دانشمندان و صالحان نیست، چرا که در همین حدیث، خداوند ما را به همدلى و ارتباط فى‏اللَّه با مؤمنان امر فرموده است و روایاتى که به دیدار بندگان پرهیزکار و دانشمندان صالح ترغیب مى‏کند، بسیار است. بنابراین اگر آمیزش و رفت و آمد با مردم داراى فوایدى مثل: یاد گرفتن احکام دین، یادآورى ولایت امامان- علیهم‏السّلام- و تجدید عهد با ایشان، زنده نگهداشتن علوم و همدلى و ارتباط در راه خدا باشد، نه تنها اشکال ندارد، بلکه پسندیده نیز هست.

    سر الاسراء، ترجمه‏ج‏1، ص: 163

    مقصود از مردم که در حدیث امام صادق- علیه‏السّلام- به هراس و گریز از آنان سفارش شده است، عامّه مردم هستند که در قرآن شریف به غفلت، نادانى و دورى از مسیر عبودیت پروردگار توصیف شده‏اند. از همین رو آن‏چه به عنوان اولین گناهان یا منشأ و سرلوحه گناهان نامیده شده، صرف آمیزش با مردم نیست؛ بلکه هوسرانى در معاشرت با مردم یا مجالست با آنان بر طبق هواى نفس ایشان است. از مجموع آیات و روایات چنین برداشت مى‏شود که کناره‏گیرى از مردم که عامه مردم و غالباً بى خبرانند مطلوب و پسندیده است؛ زیرا همنشینى و رفت و آمد با آنان، بیش از حدّ ضرورت، موجب غفلت از یاد خدا شده و انسان را از کسب فضائل و امور آخرتى باز مى‏دارد و این امرى بسیار مذموم و ناپسند است.[13]

     

     

     



    [1] ( 2) الحدید: 27.

    [2] ( 3) النجم: 29 و 30.

    [3] ( 1). بحارالانوار، ج 67، ص 108، الروایة 1.

    [4] ( 2) بحارالانوار، ج 67، ص 108، الروایة 2.

    [5] ( 3) بحارالانوار، ج 67، ص 111، الروایة 13.

    [6] ( 4) بحارالانوار، ج 67، ص 111، الروایة 14.

    [7] ( 5) الفقرة 229- 233.

    [8] ( 6) الفقرة 245- 261.

    [9] ( 1) بحارالانوار، ج 67، ص 111، الروایة 14.

    [10] ( 2) وسائل الشیعة، ج 15، ص 354، الروایة 20722.

    [11] ( 3) راجع المیزان، ج 19، ص 173.

    [12] سعادت پرور، على، سر الاسراء، 4جلد، احیاء التراث - تهران، چاپ: اول، 1385 ش.

    [13] سعادت پرور، على، سر الاسراء، 4جلد، احیاء التراث - تهران، چاپ: اول، 1385 ش.

  • واقعیت سوسک زده
  • حدیث (3) لقمان حکیم رحمه الله :

    یا بُنَىَّ اتَّخِذ أَلفَ صَدیقٍ وَ أَلفٌ قَلیلٌ وَ لا تَتَّخِذ عَدُوّا واحِدا و َالواحِدُ کَثیرٌ؛

     

    فرزندم هزار دوست بگیر که هزار دوست هم کم است و یک دشمن مگیر که یک دشمن هم زیاد است.

    امالی (صدوق) ص669 - بحارالأنوار ج13، ص414، ح

    4

     لَا تَزَالُ أُمَّتِی بِخَیْرٍ مَا تَحَابُّوا وَ تَهَادَوْا وَ أَدَّوُا الْأَمَانَة


    امّت من تا هنگامى که یکدیگر را دوست بدارند، به یکدیگر هدیه دهند و امانتدارى کنند، در خیر و خوبى خواهند بود.

    عیون اخبار الرضا ج2 ، ص

    29

    امام علی علیه السلام:

     أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکْتِسَابِ الْإِخْوَانِ وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُم‏


    عاجز ترین مردم کسی است که از بدست آوردن دوست عاجز بماند و از او عاجزتر کسی است که دوستان بدست آورده را از دست بدهد.

    نهج البلاغه (صبحی صالح) ص

    470

    امام سجاد سلام الله علیه :

    نَظَرُ المُؤمِنِ فی وَجهِ أخیهِ المُؤمِنِ لِلمَوَدَّةِ و َالمَحَبَّةِ لَهُ عِبادَةٌ.


    نگاه مؤمن به چهرۀ برادر مؤمن خود از روى دوستى و محبت به او، عبادت است.

    تحف العقول  ص

    رسول اکرم صلى الله علیه و آله :

    أَلا اُخبِرُکُم بِأَفضَلَ مِن دَرَجَةِ الصِّیامِ و َالصَّلاةِ و َالصَّدَقَةِ؟ صَلاحُ ذاتِ البَینِ، فَإِنَّ فَسادَ ذاتِ البَینِ هِىَ الحالِقَةُ؛


    آیا شما را به چیزى با فضیلت تر از نماز و روزه و صدقه (زکات) آگاه نکنم؟ آن چیز اصلاح میان مردم است، زیرا تیره شدن رابطه میان مردم ریشه کن کننده دین است.

     نهج الفصاحه ص240، ح


    رسول اکرم صلى الله علیه و آله :

    اَلصَّدَقَةُ بِعَشرَةٍ وَالقَرضُ بِثَمانِیَةَ عَشرَةَ وَصِلَةُ الاِخوانِ بِعِشرینَ وَصِلَةُ الرَّحِمِ بِاَربَعَةٍ وَعِشرینَ؛


    صدقه دادن ده حسنه، قرض دادن هجده حسنه، رابطه با برادران (دینى) بیست حسنه و صله رحم بیست و چهار حسنه دارد.

    اقا می گوید بیشترین حسنه را صله رحم دارد !

    پاسخ:
    دقیقا این احادیث موید حرف بنده است که فقط معاشرت با "هم طریقان مسیر" و دوستی انسان با انسان به "خاطر خدا" مقبول است و مابقی مذموم .. هزار دوست مومن منظور است نه گستردگی ارتباطات با فاجر و فاسق .... رابطه با برادران دینی، که دلیلش "الهی" است حسنه دارد نه هر رابطه ای و دید و بازدیدی !
  • واقعیت سوسک زده
  • در قران خودتان شاهد مثال اورده اید که رهبانیت نکوهش شذه , هم نشینی با درغگو و بخیل و بدکار نکوهش شده در احادیث . شما این بخش ها را چرا نمی بینید پس ... کجای این دین بی حوصلگی در مورد اقوام و دوستان و صله ی رحم و شاد کردن دلشان با یک تبریک و غیره نکوهش شده .
    هر چیزی جای خودش را دارد . شبها را بگذارید برای تنهایی روزها برای مردم !
    ادمی که یک گوشه خزیده و با مردم و دنیا کاری ندارد . تقوایش محک نمی خورد . ایمانش محک نمی خورد . صبر و انفاق و کظم غیظش محک نمی خورد . امام سجاد مکارم الاخلاق را برای گوشه ی خانه دعا نفرموده اند فرموده اند !؟

    پاسخ:
    "مقصود از مردم که در حدیث امام صادق- علیه‏السّلام- به هراس و گریز از آنان سفارش شده است، عامّه مردم هستند که در قرآن شریف به غفلت، نادانى و دورى از مسیر عبودیت پروردگار توصیف شده‏اند. از همین رو آن‏چه به عنوان اولین گناهان یا منشأ و سرلوحه گناهان نامیده شده، صرف آمیزش با مردم نیست؛ بلکه هوسرانى در معاشرت با مردم یا مجالست با آنان بر طبق هواى نفس ایشان است. از مجموع آیات و روایات چنین برداشت مى‏شود که کناره‏گیرى از مردم که عامه مردم و غالباً بى خبرانند مطلوب و پسندیده است؛ زیرا همنشینى و رفت و آمد با آنان، بیش از حدّ ضرورت، موجب غفلت از یاد خدا شده و انسان را از کسب فضائل و امور آخرتى باز مى‏دارد و این امرى بسیار مذموم و ناپسند است .. "
    ایت الله سعادت پرور رضی الله عنه ..
    برداشت من از کامنت اول اصلا چیزی نبود که شما برداشت کردید. دلیل موافقتم هم همین بود. به نظرم نباید اینطور قاطع ، به اشتباه می نوشتم که موافقم. 

    با وجود اینکه محتوای اصلی این پست را کاملا قبول دارم  ، سبک نوشتاری شما گاهی نوعی یاس را به خواننده القا می کند و او را به این سمت میبرد که گویی باید تارک دنیا شد و این شاید وجه مشترک من و نویسنده ی کامنت اول بود. اما با توضیحاتی که در کامنت ها آورده اید، این شبهه برای من کاملا برطرف شد. ممنون از توضیحات

    اگر اینجا هم قابلیت ویرایش یا حذف کامنت را داشت ، حتما قبل از این، کامنت اولم را اصلاح کرده بودم. 

    پاسخ:
    ممنون از توضیح و اصلاح ...
    بحث ذی‌القربی(قرب نَسَبی، مکانی، فکری و...) در اسلام ذی‌شأن است.

    چرا نص که خیلی از مسائل مهم را در لفافه بیان می‌کند انقدر واضح و روشن در این باره سفارش کرده؟ 
    زیاد شنیده‌ایم که هدف از عشق مخلوق رسیدن به خالق است اما حب یک مومن به خانواده، دوستان، همکاران و... و... باعث جلب قلوب ایشان به محبوب اصلی نیز می‌شود. حتی این وجه دومش مهمتر است.

    می‌دانیم اسلام مخالف نفاق است پس تأکیدات قرآن در حد حفظ ظاهر نیست و مسلما آنچه از دل برآید...



    برآیند مطلب و کامنت‌های مخالف و موافقش صحیح است.
    دل بریدن از دنیا و شاید در برخی موارد فاصله گرفتن از خود دنیا یک گذرگاه و مرحله ایتدایی مسیر است نه غایت و هدف آن. اگر به راستی فرد بتواند بر حب دنیا غلبه کند می تواند در بین مردم به خوبی زندگی کند و وجودش منبع خیر باشد. وگرنه تبدیل شدن به زاهد خلوت نشینی که تا پایان عمر خیرش به مردم نرسد و فقط قدرت تکلم با حلقه افراد خیلی خاصی را دارد چه سودی دارد؟ اسلام می خواهد افراد را رشد دهد و به سطحی برساند که هم در زندگی فردی و هم اجتماعی در حامعه خود سرآمد و نمونه انسان کامل باشند نه اینکه حتی ابتدایی ترین رفتارهای انسانی و تعامل با دیگران را نیز از آنها سلب کند و به افرادی که ضعیف تر هستند به چشم موجوداتی نگاه کند که لیاقت همنشینی و همکلامی با چنین وجود عالی را ندارند. البته نمونه این افراد را در بین علما داشته و داریم اما سیره پیامبر (ص) و امامان اینگونه نبوده.  

    همیشه در پس نوشتنان از درد یک سطحی نگری عمیقی وجود دارد دلیلش بماند....(میگویم نوشتن چون در مورد نوشته بحث میکنیم و من قطعا بعدهای دیگر نگارنده را نمیبینم)

    این که مینویسید "راست است که می گویند خاک سرد است. همه ی دوست داشتن ها را با خود می برد. من بهتر از همیشه می فهمیدم "

    دروغ می گویند آقای بازارگان اشتباه فهمیده اید در بطن ماجرا نبوده اید ندیده اید کجا خاک سرد است؟ خاک یک عصیان درونی در ادم ایجاد می کند به جنونت می کشد تو زندگی می کنی ولی ته دلت بوی تعفن می دهد دفاع میکنی ولی شبش گریه کرده ای

    می خندی ولی طعم تلخ دارد داماد می شوی ولی سرزبانت فاتحه برای رفتگانت است شما  فاتحه سرزبان میبینید ما داغ روی زبان. خط میاندازد یکی بعد از دیگری به جان آدم ها . بله ادم می رود میرود غسالخانه عزیزانش را غسل میدهد کفن می پوشاند و بعد خودش می رود توی قبر می خوابد ببیند جای اجسام عزیزی که سالها توی اغوشش بوده  راحت است یا نه. شب فانوس میگیرد به دست میرود می گوید الان محل نزول ملایکه است و محل نزول لطف خداوند.

     دوست داشتن ها وقتی سطحی اند میشوند مصداق جمله "تمام دوست داشتن ها هم وقتی غبار زمان روی آن می نشیند، ناخالص است ... " خالص که باشند همیشه در کنارت هستند حتی وقتی عزیزت را می سپاری به خاک و بعد فردایش میروی سرکار که کار مردم جا نماند.

    همه چیز را سطحی نگیریم.



    بدتر از همه اینها اقای بازارگان نکبتی است که انسانهای مذهبی جامعه دارند به دین می چسبانند باور کنید ادم وقتی این رفتارها را میبیند و سطح تعامل از بالا به پایین و همه چیز فهم بودن دینداران اکنون را می بیند تهی می شود

    وز پس خفتن هرگل، نرگس /روی می پوشد درنقشه ی خار./ در فرو بند دگرهیچکسی/،نیستش با کس رای دیدار


    پاسخ:
    عالی ..
    ممنون. جای این چند خط سخت خالی بود ...
  • دانشجوی کلاس اول دبستان
  • سلام

    بهترین و ناب ترین احساسات برای خدا و همطریقان و همراهان و حتی همراه کردن دیگران در این مسیر ....

    " باشد تا رستگار شویم"
    مثلا بخواهی حال درونت را با کلمات _این خائنین به مفاهیم_ به آدم های دور و برت حالی کنی...
    چه خیال خامی

    حضرت امام صادق به زید شَحّام فرمودند:

    «یَا زَیْدُ! خَالِقُوا النَّاسَ بِأَخْلَاقِهِمْ، صَلُّوا فِی مَسَاجِدِهِمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَکُونُوا الْأَئِمَّةَ وَ الْمُؤَذِّنِینَ فَافْعَلُوا فَإِنَّکُمْ إِذَا فَعَلْتُمْ ذَلِکَ قَالُوا هَؤُلَاءِ الْجَعْفَرِیَّةُ رَحِمَ اللَّهُ جَعْفَراً مَا کَانَ أَحْسَنَ مَا یُؤَدِّبُ أَصْحَابَهُ وَ إِذَا تَرَکْتُمْ ذَلِکَ قَالُوا هَؤُلَاءِ الْجَعْفَرِیَّةُ فَعَلَ اللَّهُ بِجَعْفَرٍ مَا کَانَ أَسْوَأَ مَا یُؤَدِّبُ أَصْحَابَهُ[2]؛ ای زید! با مردم [یعنی عامه و اهل تسنن] با اخلاقِ خودشان معاشرت کنید، در مساجدشان نماز بگزارید و مریضانشان را عیادت کنید و در تشیع جنازه هایشان حاضر شوید و اگر توانستید امام جماعت یا مؤذن آنها شوید این کار را بکنید که اگر شما چنین عمل کردید خواهند گفت: اینان جعفریان اند، خدا او را رحمت کند چه اصحابش را خوب تربیت کرده است و اگر این امور را ترک نمودید خواهند گفت: اینان جعفریان اند، خداوند جزایش را بدهد چه اصحابش را بد تربیت کرده است.»

    شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص383 و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج8، ص430.(سند این روایت صحیح است. محمد بن علی بن الحسین بإسناده عن زید الشحام‏)

    خیلی خوب بود ...

    این پست با جمیع نظرات و پاسخ به کامنتها و...آگاهی‌بخش بود و به نظرم به جای درستش می‌رسد.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی