حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

مشخصات بلاگ
حبذا ...

لک الحمد یا ذالجود و المجد و العلی
تبارکت تعطی من تشاء و تمنع
الهی و خلّاقی و حرزی و موئلی
الیک لدی الاعسار و الیسر افزع
الهی اذقنی طعم عفوک یوم لا
بنون و لا مال هنالک ینفع
...

بایگانی

هم از سکوت گریزان، هم از صدا بیزار ...

شنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۶، ۰۷:۵۷ ق.ظ

از زمانی که یادم می آید همینطور بوده است. در حالت نوسان بین انزوا و شلوغی. مدّتی در تنهایی مانده ام و بعد برای گریز از انزوا به اجتماع پناه برده ام. و در ازدحام و شلوغی ها به خفگی رسیده ام و لاجرم باز مدّتی به گوشه ای خزیده ام. از ازدحام شلوغی های دونفره حتی. کسانی که می شناسند، می دانند. مثل پروانه ای که بی وقفه و بی محابا به شیشه ی پنجره می کوبد تلاش می کنم تا به تنهایی برگردم. و بعد، چون تاب عتاب انزوا را هم ندارم، بازمیگردم به شلوغی ها. و این در یک فرآیند غیرقابل باور تکرار می شود. 

نوشته های "از نو برایت می نویسم" را حذف کردم. عزیزی منتشر کرده بود و ده ها هزار نفر دیده بودند. و بعد هجوم آورده بودند. هریک به دلیلی. کسی دلسوزی می کرد. بعضی تمجید و تعریف. آن دیگری قصد آشنایی داشت. یکی مهاجرت. یکی هم صحبت. آن یکی مستند می ساخت. و عدّه ای هم مثل همیشه فحش و ناسزا. و ازین انگشت نمایی، ازین شلوغی، باید می گریختم. چاره ای نبود. با اینکه دوست دارم گوینده باشم و پشت میکروفون، از انگشت نمایی بیزارم. من صدا را، موسیقی را وقتی دوست دارم که یک نوا را به تنهایی بنوازد. نه ترکیب صداهای جور و ناجور. از ارکستر سمفونی بیزارم. به زخمه ی یک تارِ تنها، حالا هرقدر قدیمی هم، پناه می برم گاهی ... 

.

.

"مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من/ که جز ملال نصیبی نمی برید از من/ زمینِ سوخته ام. نا امید و بی برکت/ که جز مزارع نفرت نمی چرید از من/ عجب که راه نفس بسته اید بر من و باز/ در انتظار نفس های دیگرید از من/ خزان به قیمت جان جار می زنید امّا/ بهار را به پشیزی نمی خرید از من/ شما هرآینه، آیینه اید و من همه آه/ عجیب نیست کزینسان مکدّرید از من/ نه، در تبرّی من نیز بیم رسوایی است/ به لب مباد که نامی بیاورید از من/  ... برایتان چه بگویم زیاده؟ بانوی من/ شما که با غم من آشناترید از من ... " (حسین منزوی)

.

.

  • ۹۶/۰۷/۲۹
  • ح.ب

نظرات  (۱۱)

و فقط حسرتی شد برای کسی که ساکت اینجا را می‌خواند و میدید و لذت می‌برد.


پاسخ:
لطف دارید. خودم فکر نمی کنم اینقدر خوب باشند. سوانح اوقات است بیشتر. 
ان شاء الله زمانی صلاح بدانید و ادامه‌ی نوشته‌ها را منتشر کنید.
پاسخ:
ان شاء الله. ممنون از نظر
سلام به احساس شما احترام میذاریم؛به هر حال شما نقش اصلی رو دارید در «از نو برایت می نویسم» ولی بیشتر بنویسید.ممنون
چه کاری کرد آن عزیز!

سلام 
این اولین باری بود که قرار بود شاید نوشته بشوم  ، از بخت بد ما این هم به این روز افتاد . خدایا شکرت 
کلمه جان‌پناهی است تا روح، تلخی‌ها و تنهایی‌ها را، سنگینی‌ها و زنگارها را در آن بتکاند. عجیب نیست که کلمه خود بار شود و زنگار، به جای آنکه صیقل باشد. چطور گفتن، یک سوی ماجراست و چطور شنیدن و خواندن دیگران، سوی دیگر؛ گاه ضربه‌زننده‌تر، گاه مرهم‌گذارتر.
حق هرکسی است که گاه از کلام به سکوت و بی‌واژگی پناه برد.
اینجا، و نه فقط اینجا، که هر خانه‌ای که خشت‌خشت کلامش درد باشد و گاه دریغ و پس اندیشۀ به‌زیستن، درداشنایان را ذره‌ذره گرد خود هم می‌آورد؛ که در این دنیای تجربه و مکافات از دریغ و درد گریزی نیست.
در خشت کلمه، هرکس خانۀ درد خود را می‌بیند و ستون‌های افراشته و ریختۀ روزگار خود را پیش چشم ‌می‌آورد.
سکوت این خانه، امید که اندک باشد و کلمه باز راه خود را بیابد. ما به انتظار خواندن می‌مانیم؛ چه از نو بنویسید، چه از قدیم.

سلام.ممنون که توضیح دادین.
پس حیف شدند آن نوشته ها

در هر صورت ما هم از کسانی بودیم که از قِبَل آن نوشته ها سودی میبردیم.

دیروز روایتی از کتاب کآشوب می خواندم که خیلی مرا به شدت یاد اینجا انداخت
حتما بخوانیدش . روایت هشتم کتیبه ی سفیدی برای واترلو. نرگس ولی بیگی
پاسخ:
سلام. فرصت نمیکنم. خلاصه ش را اینجا بنویسید
سلام، روش برخورد بزرگ ترها با خلوت و جماعت آیا در هیچ موردى شبیه چیزى که اینجا توصیف شده هست؟

پ.ن: با استادى از حوزه حرف میزدم میگفتند سیره برخى علما در بعضى از سخت گیرى ها ذوقى است، شاید مختص خودشان هست، میخواستند خالى به گوشه سیرشان نیفتد در حالى که شاید ترویج این سیره باعث شود خیلى چیزها را اتفاقا از دست بدهند مسلمین، در مقابلش شیوه هاى اجتماعى ولى در کل راحت تر امام و رهبرى و بعضى علماى این چنینى رو مثال میزدند. بعد از این گفتگو خیلى وقت ها فکر میکنم وقتى ذوقیات برخى ادم هاى اساسى و بزرگ و کار درست ممکنه در بعد زمانى چنین تحلیلى داشته باشه و ذوقیات امثال من ى ک به نام اسلام گاهى رقم میخوره چه عواقبى داره.. 
پاسخ:
سلام. بعید می دانم. 
سلام.برای ما که درس ها و نکته های فراوان داشت نوشته هایتان. به کتاب شدنشان امید بسته بودیم.
 ان شاءالله هر وقت صلاح دانستید دوباره از نو برایمان بنویسید.
 از نو برایت مینویسم ها را بی اندازه دوست داشتم. کلمه کلمه اش را. به آنچه صلاح میدانید احترام میگذارم اما نمیشود فکری هم به حال خواننده هایی کنید که به حس و حال آن نوشته ها انس گرفته بودند؟
نمشود دوباره از نو بنویسید ؟

پاسخ:
سلام. باید از نو بیندیشم ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی