حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

مشخصات بلاگ
حبذا ...

لک الحمد یا ذالجود و المجد و العلی
تبارکت تعطی من تشاء و تمنع
الهی و خلّاقی و حرزی و موئلی
الیک لدی الاعسار و الیسر افزع
الهی اذقنی طعم عفوک یوم لا
بنون و لا مال هنالک ینفع
...

بایگانی

استاده است شمع و همان گرم رفتن است ..

سه شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۰۳ ب.ظ

در دانشگاه استنفورد با بعضی از افراد موفق در زمینه ی علمی و یا مالی، ارتباط نزدیک داشتم. مثلا با زاکربرگ، مدیرعامل فیس بوک هم دوره بودم. آن زمان ها فیس بوک یک اتاق شیشه ای در خیابان استفورد بود. هنوز به شهرت جهانی و درآمد نزدیک دویست میلیارد دلاری نرسیده بود. افراد دیگری هم بودند که حالا به آلاف و الوف رسیده اند. بعضی در آمریکا مانده اند و در شرکت های معتبر یا مدیر شده اند و یا موفقیت های چشمگیر داشته اند و بعضی دیگر به کشورهای متبوع شان بازگشته اند و مشاغل بالایی گرفته اند. راستش یکی از تجربه های تاثیرگذار زندگی من این است که بعضا این افراد وزین و شخیص و ظاهرا موفّق را در حالات حیوانی محض دیده ام! در حال بد مستی مثلا. یکبار با دانشجویان و اساتید دانشگاه اردوی جنگلی رفته بودیم اطراف اورگان، به مجرّد تاریکی هوا و چیره شدن تیرگی، عده ای به داخل چادرها خزیدند و دیگران شروع کردند به نوشیدن کنار آتش. و بعد به حال جنون و وارفتگی رسیدن. استاد مسلّم زمین شناسی که سرآمد معاصرانش بود را در حالی مشاهده کردی که دو نفر اطرافش را گرفته اند و به حالت سر و ته از منبع آبجو می نوشد. و دیگران بلند بلند می شمارند. تا کی از نفس بیفتد. و مثل یک جسد بی خاصیت زیر بازوانش را می گیرند و در حال لودگی و گفتن اراجیف در وضع فجیعی به چادرش می برند. یا استاد دیگرم را در حال مکالمه با یک دختر روس دیده ام که عنان از کف داده است و حرف های جنون آمیزی می زند. و بسیاری از موارد اینچنین که قلم شرم دارد از نوشتن ش. ولی نکته ی مشترک تمام این حالات حیوانی این بوده است که طرف اصلا نمی بیند که دیگران می بینند. یا برایش مهم نیست و یا در حالتی است که به چیز دیگری نمی تواند اهمیت بدهد. و یا خیال می کند دیگران هم در این حالت او هستند. مشهور است که هشیار میان مستان نشستن ناخوش است آن ها را ... 

.

در ایران هم همین است، به نحو دیگری حالا. در ادارت و دانشگاه و بازار. بیشتر شهوت مقام است و پول. و مثل حالت قبل نکته ی مشترک اش اینست که نمی بینند که دیگران می بینند. طرف روبرویم نشسته است و داستانی تخیلی از خودش می سازد تا واقعیتی را وارونه کند و برسد به هیئت مدیره ی یک شرکت. از اصلاح شرکت و کشور و اسلام حرف می زند. لابد روزه است و البته طرفدار جدی اصلاحات. انواع دروغ های واضح کودکانه و اظهر من الشمس می گوید و انگار نه انگار. یا در دانشگاه. که نه پول است و نه مقام و بیشتر یک تصور ذهنی شانیت است. طرف استاد تمام است و روبرویم با اضطراب محص نشسته و سری به تاسف تکان می دهد و می گوید حیف است امثال شما نخبگان دانشگاه شریف را رها کنند. در حالیکه مثل حشره ای موذی و عاصی به در و دیوار زده است که من آنجا نباشم. با انواع اخبار و اعلام دروغ و سخیف .. 

.

.

چند روز پیش عزیزی نصیحت می کرد در ماندن و رفتن. می گفت "چهار ماه باش،‌ ولی مرد باش! .. ". یعنی راست بایست و نه چون سرمستی سایرین .. که فرمود روشندلان همیشه سفر در وطن کنند/ استاده است شمع و همان گرم رفتن است .. 

  • ۹۷/۰۳/۰۱
  • ح.ب

نظرات  (۳)

آرزو می کنم براتون یه روزی طلبه باشید و تو مسیر بندگی ,عالم نافع بشید..
شخصی شبیه اقای بهجت ..خمینی و بالاتر ..
شما همیشه باشید مردانه...
سلام جناب حبذای بزرگوار.لطفا اون پست انتخاباتی که پارسال همین موقعها نوشتید و حذف کردید رو برای من بفرستید.ممنونم
پاسخ:
سلام. به زودی اینجا منتشر میکنم قسمت هایی از آن ها را. تک تم خطوطش به واقعیت پیوست ..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی