حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

مشخصات بلاگ
حبذا ...

لک الحمد یا ذالجود و المجد و العلی
تبارکت تعطی من تشاء و تمنع
الهی و خلّاقی و حرزی و موئلی
الیک لدی الاعسار و الیسر افزع
الهی اذقنی طعم عفوک یوم لا
بنون و لا مال هنالک ینفع
...

بایگانی

شادیی را نام بنهادی غمی ..

سه شنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۷، ۰۷:۳۸ ق.ظ

این را برای تو می نویسم که انتهای شب دوبار تماس گرفته ای که من برنداشتم و فردا که می گویم چرا می گویی خسته ام و خودکشی به سر داشتی. و با طعنه می گویی که همین که برنداشتی تصمیم ام را عوض کرد. ببین. من بعد از این سال ها با تمام وجود احساس کرده ام که مسیر زندگی ما هرکدام طوری طراحی شده است که روح ما را متعالی کند. یکی فقر روحش را متعالی می کند، یکی درد جسمی. یکی درد روحی. یکی غربت، یکی فرقت یکی اجتماع. یکی عزیزترینش را از دست می دهد، یکی مالش را می برند، یکی جسمش ناقص می شود یکی روحش مدام مثل سمباده در حال سایش جسمش است. اینها همه بهانه است که فرمان را به سمت آن ها بچرخانی. ببینی این دردها کدام نقص تو را هدف گرفته اند. اینکه خیال میکنی راه حل "شهادت" است، باید بدانی شهادت میان بر نیست که بتوانی از دردهای معنی داری که برایت گذاشته اند خلاص شوی. باید که جمله جان شوی،‌ تا لایق جانان شوی. آن ها که به "شهادت" رسیده اند، مصداق موتوا قبل ان تموتوا هستند. سال ها در خود مرده اند که حالا. می فهمم که حالت خوب نیست. شاید قرار است هیچ گاه حال روحی ات خوب نباشد. شاید خوب اینست که هیچ گاه حالت خوب نباشد. تو چه می دانی. فقط خودت را بسپار به این دردها. بگذار که همانجا را که نشانه گرفته اند بزنند. خودت را سپربلای این دردها کنی، روز به روز خسته تر و زخمی تر می شوی. و دردها هماره هست تا آنجا را که باید خراب کند. نشنیده ای که می گویند خراباتی. کاش همه مان اینطور خراب شویم که درست شدن مان از همینجا آغاز می شود.

به جان خودم سوگند، حالا که به گذشته نگاه می کنم قدردان دردهایی هستم که مثل شمشیرهای پولادین در سخت ترین زمان های ممکن بر جسم و جانم نشستند. می فهمم که آنها از من فهیم تر و دقیق تر بودند. این چند ده سالی که مهمان هستیم، باید تا آخر سفره بنشینی و جلویت گذاشتند برداری و نگذاشتند ادب کنی. نباید قهر کنی و خم به ابرو بیاوری و خدای ناکرده قصد ترک بزم میزبان کنی. هرقدر هم که خیال کنی مهمان ناخوانده ای. به خدا سوگند، که هرچه پیش ما گذارد خیر مطلق ست. عالی است. بی نظیر است. به خودش سوگند، که می داند چه می کند .. 

.

.

  • ۹۷/۱۱/۳۰
  • ح.ب

نظرات  (۹)

انگار برای ما نوشته بودید...
Aaliii bold. Sepas binahayat
من همیشه با این جمله آروم می‌شم: الخیر فی ما وقع
پاسخ:
همینطور است .. 
 " وَ بَعَثَهُم فِی سَبِیلِ مَحَبَّتِه " و برانگیخت آن ها را در مسیر محبتش .
تمام حرکت ها ، تمام جنبش ها ، تمام ترس ها ، تمام اشک ریختن ها ، تمام خندیدن ها ، چه بفهمند چه نفهمند در طریق محبت اوست ، زیبا نیست ؟
پاسخ:
الحمدلله
من هنوز منتظرم  برای " از نو برایت مینویسم" های شما...همسفر شما بودم در اون چند پست بی نظیر ولی نیمه راه رهاکردید.یک تجدید نظری بکنید و ادامه اش بدهید.بگذارید ما هم در قالب اون نوشته ها این سفر رو تمام کنیم.
پاسخ:
سلام و احترام، ان شاء الله 
سلام
یه سوال بی ربط و شاید کمی خصوصی؛ شما هم سریال های خارجی میبینید؟ مثلا معمول ترینش همین فرندر که خیلی از ماها دیدیم. 
گاهی احساس میکنم انقدر شما مومن هستین احتمالا همین کارها رو نمی کنید که دیدتون انقدر متفاوت(از نوع خوب) با من یا ما. 
خوش بحال بچه هاتون. 
ماشالله لاحول ولاقوه الا بالله
.
.
.
با قلب پاره پاره و با سینه ای کباب
عمری گذشت...عمری گذشت...عمری گذشت در غم هجران روی دوست...
.
.
.
  • مرتضی محمودی
  • غرق وحدت باش اگر آسوده خواهی زیستن/ ماهیان را هرچه باشد غیر دریا آتشست.

    سلام آقای دکتر...چقدر این جمله" باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی" در این متن جای خودش نشسته بود. هیچوقت انقدر خوب نخوانده بودمش...

    تا اینجا که دارم وبلاگتان را جلو می‌روم کلی موضوع را در پاسخ به کامنتها گفته‌اید که بزودی درباره‌اش می‌نویسم که بعد من متوجه نوشتنش نشده‌ام. و چندبار هم درباره تجدیدنظر درباره " از نو برایت می‌نویسم" ها گفته‌اید انشاءلله...یا بزودی ..و ...

    خب؟ 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی