چو لاف عشق زدی سر بباز چابک و چست ...
" خیلی از مردم وقتی ببینند چیزی دارند که مورد علاقه ی فرد دیگری است، آن چیز ناگهان برایشان عزیز می شود! چیزی که یک لحظه ی دیگر ممکن است آن را دور بیندازند برایشان مهم و قیمتی می شود. زیرا یک نفر دیگر مشتاق داشتن آن است و می خواهد از آن استفاده کند ... "
هاینریش بل. قطار به موقع رسید.
.
.
پ.ن: یک پست طولانیِ بعد از مدّت ها نوشتم. در آنچه این چند هفته ی اخیر بر من گذشت. لکن دست داشتم از انتشارش. دیدم از ترّحم دیگران تسکین نمی یابد، که زخمی همیشه بهتر. گذاشتم این گره را بازگشتن در تار و پود سجّاده. خودش ببیند و چاره کند اگر صلاح است. صلاح هم اگر نیست خودش می داند. بین قلب و عقلم خطی کشیده ام. عقلم نمی رسد امّا قلبم به او می رسد. دست می گیرد. مهربانی می کند. تسلیم م. دوست ش دارم. می پرستم ش. و تبتل الیه تبتیلا .. حالا هرقدر هم عقل نتواند وصله های این نامعادله را به هم جور کند. برای چیزی دست و پا زدن خلاف معادله ی زندگی است ...
.
.
رونوشت: مرنج حافظ و از دلبران حفاظ مجوی/ گناه باغ چه باشد چون این گیاه نرست ...
- ۰۱/۰۳/۱۷
ومن یتوکل علی الله فهو حسبه