حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

حبذا ...

از مقامات تبتّل تا فنا .. پلّه پلّه تا ملاقات خدا ..

مشخصات بلاگ
حبذا ...

لک الحمد یا ذالجود و المجد و العلی
تبارکت تعطی من تشاء و تمنع
الهی و خلّاقی و حرزی و موئلی
الیک لدی الاعسار و الیسر افزع
الهی اذقنی طعم عفوک یوم لا
بنون و لا مال هنالک ینفع
...

بایگانی

۲۰ مطلب در آبان ۱۳۹۰ ثبت شده است

" الَّذِینَ یَقُولُونَ رَ‌بَّنَا اصْرِ‌فْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ ۖ إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَ‌امًا " ...

.

.

پ.ن :

ما تا زمانی مورد رحمت خاص خدا هستیم که مراقب اعمال خود باشیم .. در حوزه ی اخلاق اسلامی .. در پایداری فی سبیل الله ... اگر خطا کنیم، کم کم از توجهات خاص خداوند محروم می شویم ...

من یکبار این رحمت خاص را از دست داده ام، می دانم چه می گویم .. کلی زجر کشیدم تا از یک توجه خاص، به یک توجه متوسط و معمولی رسیده ام ... بسیار احساس خسارت می کنم .. بسیار ...

..

.

وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَى اللَّـهِ مَتَابًا ...

  • ح.ب
" مدتها فکر میکردم آدمهایی که اعتراف میکنن وجدان اخلاقی والایی دارن. و حالا متوجه میشم که بعضی ها همان طوری که استفراغ میکنن اعتراف میکنن، بالا میارن تا دوباره شروع کنن ... "

مهمانسرای دو دنیا .. اریک امانوئل اشمیت ..

.

.

امروز کسی می گفت، اگر رنجیده ای واقعا معذرت می خوام ازت. جواب دادم، من اصلا نرنجیده ام ولی از آدم هایی که برای حفظ روابط اجتماعی و ازین قبیل بازی ها، معذرت خواهی می کنند خوشم نمی آید. من اگر واقعا از کسی معذرت بخواهم، تمام درونم پشیمان ست. نه از سر منفعت طلبی و به دست آوردن دل دیگران ....

.


  • ح.ب
از دیدار امروز احمدی نژاد با اعضای ستاد انتخاباتش ... :

" خدمت آقا گزارش خلاف واقع می‌بردند. من خدمت رهبری رسیدم و توضیح دادم، بگردند اگر یک ریال دزدی در دولت پیدا کردند بنده در تلویزیون حاضر شده و می‌گویم به‌خاطر اینکه به درد مردم نمی‌خورم استعفا می‌دهم ... "

..

.

یکی نیست به بانگ بلند بگه: مردان نفس به یاد ِ دم ِ تیغ می زنند ...


  • ح.ب
هفته ی پیش که لندن بودم، دو شب خانه ی عزیزی از رفقای قدیم بودم. خودش و خانمش بسیار آدم های افتاده و نازنین و درستی هستند .. برای کنفرانس دانشجویان مسلمان رفته بودم و مصاحبه ای با جام جم و پرس تی وی ...

.

القصه اینکه سه شب بعد از رفتن من، پلیس به خانه شان نیمه شب حمله می کند. با اسلحه و تجهیزات عجیب. چند ده مرد مسلح وحشی با سگ .. به بهانه ی اینکه گزارش امنیتی داشته ایم .. خلاصه اینکه رفقای ما را با وضع بدی رو زمین می خوابانند و اسلحه رویشان می گیرند و در همین حال چندساعت تمام خانه را بازرسی می کنند .. در آخر هم مثلا عذرخواهی می کنند و می روند .. می گویند، به هرحال ما گزارش داشتیم و باید به وظیفه عمل می کردیم ..

..

خانم این رفیق ما، در حال بچه دار شدن بود .. بعد از این حادثه بچه شان از بین رفته .. من از صبح حالم را نمی فهمم .. غمگینم .. عصبی ام .. بدحالم ... بهش زنگ زدم، می گوید خواست خدا بوده .. حالم بدجوری ست .. خدایا ...

..

.

اللهم اشغل الظالمین بالظالمین ...

.

.

پ.ن: قرائن نشان می دهد که گزارش کار ایرانی ها بوده ست. می خواستند اذیت کنند .. به دروغ گفته اند فلانی توی خانه اش اسلحه دارد .. چیزی شبیه این .. اصلا طرف را هم درست نمی شناخته اند .. فقط به محاسن خودش و حجاب خانم ش توجه کرده اند .. از قلب پاکشان و روحیه ی با نشاط شان هیچ  نمی دانستند ..

پست تر از این انگلیسی ها و آمریکایی های مستکبر، این ایرانی های طاغوتی خارج نشین هستند ... !

.

.


  • ح.ب
چقدر از جملات امروز لاریجانی در دفاع از وزیر اقتصاد خوشم آمد، شروعش این بود :

" با توجه به شرایطی که در مجلس وجود دارد، و مختصر عقلی که باقی مانده ست!! ... "

..

.

.

خیلی درست ست. نیست؟

  • ح.ب
" امروز باید یا باران بیاید٬ یا کسی ... "

روایت عاشقانه‌ای از مرگ در ماه  نوامبر ...

..

.


  • ح.ب
گفت: "نمی‌دونم ... این روزها انگار نمی‌تونم منظورمو برسونم. فقط نمی‌تونم. هروقت می‌خوام چیزی بگم، غلط فهمیده می‌شه. یا این جوره، یا آخرش طوری می‌شه که خلاف نظرمو می‌گم. هرچه سعی می‌کنم درستش کنم، بیشتر گند می‌زنم. گاهی حتی یادم نمی‌یاد اول چی می‌خواستم بگم. انگار تنم دونیم شده و نصفش دنبال نصف دیگه‌ش دور ستون بزرگی می‌چرخه. هی دورش می‌دوم. اون نصفه‌ی دیگه کلمات درُستو در دسترس داره، اما هیچ‌وقت بهش نمی‌رسم."

هاروکی موراکامی ...

.

.

پس فردا برای ششمین بار در شش ماه گذشته، اسباب کشی دارم ! .. که به یک خانه ی جدید بروم ... منظورم از اسباب همان دو تا چمدان بیست و هفت کیلویی ست که 5 سال پیش از ایران بردم آمریکا و الخ .. و اصولا من آدمی هستم که همیشه دارم می رم .. از یک کشور به کشور دیگر، از شهری به شهر دیگر، از خانه ای به خانه ی دیگر ...

.

.

بی قرار تو ام و در دل تنگم گله ها ست ...

  • ح.ب
بگریزد اما .. چون نقش رویا .. ز چشم من .. گذشته ها ...

.

.

http://www.youtube.com/watch?v=E2C7vtmQAwA&feature=results_video&playnext=1&list=PL8E549BE3CB4C6190

  • ح.ب
حالا 7 صبح اینجا اذان صبح است و 9 طلوع آفتاب .. ساعت 3 بعد از ظهر هم هوا تاریک می شود .. ساعت شش هم وقت عشاء ست .. حواست نباشد 10 رکعت نماز با هم قضا می شود !! ..

.

.

در این تاریکی گاهی سر عجیبی ست .. من چیزهایی که در تاریکی پیدا کرده ام، هرگز در روشنایی نجسته ام ... !

.

.


  • ح.ب
اگر خدا بخواهد، ادامه ی آنچه در صفحه ی شخصی ام می نوشتم را اینجا می نویسم ... ساده .. بی حرفی از ابهام و آینه ..

.

.

اسم اینجا را هم گذاشم "حبذا" .. که هم از افعال مدح است .. هم ذم ... و قرابتی غریب هم با حروف اسم و فامیلم دارد ..

.

.


  • ح.ب