.
.
این را می نویسم اینجا، که بعدا یادم باشد احساسم از جو عمومی جامعه تا چه میزان خطا دارد ...
.
.
.
این را می نویسم اینجا، که بعدا یادم باشد احساسم از جو عمومی جامعه تا چه میزان خطا دارد ...
.
من بهتون پیشنهاد می کنم، همین مبارزه ی خیابونی و اینترنتی و و اینا رو ادامه بدین. همین فحش ها و تهمت ها و اینا .. این انتخابات برای کسانی ست که هنوز به قانون اساسی و جمهوری اسلامی پای بند هستن .. من ترجیح می دم 60 درصد مردم تو انتخابات شرکت کنن ولی آگاه باشن همه به چی دارن رای می دن، تا اینکه 87 درصد رای بدن و خیلی هاشون غرض شون و ذهن شون اسلامی نباشه ...
.
.
من فردا رای می دهم. که محبّ صادق آنست که ..
.
.
.
.
که نوازد آن .. مه مهرَبان .. به یکی نگاه نهانی ام ... "
.
.
.
اللهم الرزقنا توفیق الطاعه .. و بُعد المعصیه .. و الحقنی بالصالحین ... بالشهداء و الصدّیقین ...
" به نظرم در لحظه داری زندگی می کنی .. *در لحظه* داری فکر می کنی .. نباید اسیر لحظه شد .. آدم باید حوادث رو طوری نگاه کنه که وقتی تو قبر می ذارنش، برگرده ببینه کجا باید چیکار میکرده و نکرده .. "
راست میگفت. این راه مطمئنی ست برای آنکه آدم اسیر لحظه نشود و گناهی ازو سر نزند. ولی واقعا ساده نیست که آدم در تمام لحظات این یاد مرگ رو با خودش داشته باشه. خیلی روح متعالی میخواد که آدم بتونه اینکار رو انجام بده، که امام سجاد روحی له الفدا فرمود : " وانصب الموت بین ایدینا ... "
.
القصه من این را نمی توانستم. راه سومی پیدا کردم آن زمان، که هنوز که هنوز ست خیلی راهگشا و آرام بخش ست. من سعی می کنم حوادث را از ده سال آینده نگاه کنم .. ببینم اگر مثلا حالا بیست و هشت سالم هست، در سی و هشت سالگی چطور این روزها را قضاوت می کنم ...
.
.
آن طور که حالا تو گذشته هایت را می بینی، من از آینده به حال می نگرم ..
و لاحول و لا قوه الا بالله ...
من که در خلوت خاصم خبر از عامم نیست ... "
می دونی خلوت خاصّ یعنی چی؟ یعنی اینکه در تمام اوقات، در تمام لحظات، یه تصویر خاصی توی ذهنت باشه که دیگه عالم و آدم نتونه از یه حدی بیشتر، ذهنت رو اشغال کنه .. تصویری که دلت بهش قرص باشه .. تصویری که در لحظات غمگین تنهایی، بهش فکر کنی و آرامت کنه .. و یا در لحظات شادی و سرور، باعث بشه عطش شادی تو آدم فروکش کنه ...
.
.
اینجاست که هیچ چیز نه می تونه زیادی خوشحالت کنه، نه می تونه زیادی ناراحت .. این یعنی غایت القصوی عرفان ...
" اگر واقعا این فیلم جدایی نادر از سیمین رو مسعود ده نمکی ساخته بود، اصلا جایزه می گرفت ... ؟! "
..
.
همین کافیه برای اینکه بتونی ثابت کنی این جایزه ربطی به فیلم نداره *اونقدر* ..
برای تمام کسانی که اشک شوق ریختن و سوت و هورا کشیدن، باید بگم که آدم خیلی راحت میشه اسیر دست صحنه آرایی دنیا بشه .. این احساسات پاک رو ممکنه یه فکر شیطانی بکشه روبروی حقیقت ..
خیلی راحت میشه با ژست شیک غربی، با کف و سوت، سر شیخ فضل الله نوری بره بالای دار و پسرش که از فرنگ مدارج عالیه طی کرده بوده، زیر چوبه ی دار دست بزنه و هلهله کنه ! ..
.
.
الهی ثبت قلوبنا و اقدامنا علی دینک ..
ور در حضرم تویی انیس حضرم
القصه به هر کجا که باشد گذرم
جز تو نبود هیچ کسی در نظرم ...
..
.
از رباعیات ابوسعید ست ..
راستی، خسته ام ... خسته آنطور که نتوانم نوشت .. از شب و روزی که می آید .. و چون چشم به هم نازدنی، می گذرد ..
.
.
خیلی سخته که بخوای با کسی حرف بزنی، و شماره ی اولین آدم هایی که می گیری، ایرانی نباشن ... نیست؟
.
.